UGLY FAN AND HOT FUCKER prt46

Start from the beginning
                                    

یعنی بازم خوابیده؟

بینیش رو بالا کشید و انگار که نتونه واقعیت رو درک کنه بازم به تخت چانیول خیره موند.

اشک هاش بند اومده بود ولی همچنان آب بینیش سرازیر بود و قصد دیوونه کردنش رو داشت.

«واقعا به هوش اومده»

به خودش یادآوری کرد و کم کم لبخندی روی لباش شکل گرفت....لبخندی که واقعی تر بود و حس بهتری هم میداد.

_دلم برات تنگ شده بود.

به آرومی زمزمه کرد و از شیشه اتاق آیدلش فاصله گرفت.

_من میرم کمی هوا بخورم.

رو به کریس که سرش تو گوشیش بود گفت و لبخند دندون نمایی از منیجر چانیول دریافت کرد.

_باشه باشه برو من حواسم بهش هست.

_چهار چشمی حواست بهش باشه.

مثل مادرهایی که بچه کوچولوشون رو به همسرشون میسپرن گفت و وقتی دستاش رو داخل جیب شلوار مشکی نسبتا گشادش فرو برد، با لبخند کوتاهی از بخش خارج شد...انگار تازه میتونست آدمای دیگه رو ببینه!

عه...لباس پرستارهای بیمارستان صورتی بود؟

واو...این آکواریوم بزرگ که درست وسط سالن بیمارستان قرار داشت از کی تا حالا اینجا بود!

هر روز از اینجا عبور میکرد تا بتونه به اتاق چانیول برسه و چطور این ماهی های خوشگل رو ندیده بود؟
همون‌طور که نگاه براقش روی ماهی هایی که هر کدوم به شکل عجیبی زیبا بودن می‌چرخید لبخندش عمیق تر شد.

یک روز از وقتی که چانیول به هوش اومده بود می‌گذشت، در طول روز و حتی کل دیشب جوری درگیر اینکه هیچ چیز درباره پارک چانیول دروغ نیست بود که الان میتونست نفس بکشه.

شاید براتون خنده دار باشه ولی کمی...فقط کمی طول کشید تا باور کنه همه چیز واقعیته.

اون چانیوله عوضی!

بغل که هیچی! اگه فقط یکم باهاش حرف میزد میتونست زودتر حقیقت رو درک کنه و تا الان اینهمه احساس گیجی نمیکرد.

چرا باهاش حرف نزد؟...غلط کرد!

چشماش با حرص ریز شد و در عرض چند ثانیه نقشه ای با تک تک جزئیات روی آکواریومی که بهش خیره مونده بود ترسیم کرد.

گوشیش رو از جیب شلوارش بیرون کشید و به سهون زنگ زد.

نیاز داشت با یکی صحبت کنه و خوشحالیش رو بروز بده و خب! کی بهتر از سهون؟

_________________________________________

_هیچ مشکلی نداره؟

جونگده پوف کلافه ای کشید و به کریس که برای بار هزارم این سوال رو میپرسید نگاهی انداخت.

ugly fan and hot fuckerWhere stories live. Discover now