آدریانا پایین رفت و به سمت جایی که خانوم ارچر گفته بود پیجید و وارد یه سرسرای بزرگ شد ...
اون سرسرا با چلچراغ های بزرگ و گرون قیمتی پر شده بود و فرش های ایرانی کف سالن رو پوشونده بود ولی بازم اون سالن حس خفگی ‌و غم میداد..

در انتهای سالن یه میز به چشم میخورد که اون پسره عوضی هوران هم با حس پادشاهانه روی صندلیش نشسته یود و داشت چای میخورد

آدریانا سعی کرد یادش بمونه که هوران اونو نجات داده و با یه لبخند ساختگی به سمتش رفت...

وقتی نزدیکش شد اون پسر یه لحظه سرشو بالا آورد به آدریانا نکاهی کرد و‌ دوباره چشم به مجله ش دوخت ...

آوریانا صداشو صاف کرد و گفت: خب اممم ممنونم برای کاری که دیشب برام کردی
تموم سعیش رو کرد که بدون هیچ حس بدی حرفش رو بزنه

نایل فقط سرش رو تکون داد بدون اینکه زحمتی به خودش بده و باز هم مشغول خوندن مجله ش شد که از قضا درباره اقتصاد بود ...

آدریانا سعی کرد به چپش بگیره و شروع به خوردن صبحانه ش کرد که صدای آروم و تقریبا زیر لبی نایل رو شنید که گفت: خواهش میکنم...

آدریانا لبخند زد و به خوردن صبحانه ش مشغول شد

بعد تموم شدنش سرشو بالا آورد و دید که نایل دیگه اونجا ننشسته و آدریانا تنها داخل اون سرسرای بزرگه...

فاک بهت عوضی

آدریانا زیر لب زمزمه کرد و از حرص لباشو جوید و از اتاق خارج شد و به سمت اتاقش رفت که توی راهرو با خانوم ارچر برخورد
از اون زن تشکر کرد و ازش  خواست تا لوازمش زو بده و بتونه بره خونه..

فقط نمیدونست که چجوری اتفاقات دیروز رو هضم کنه و در آینده برای خانوادش توضیح بده...

.....................................................................

-قربان آقای پین تشریف آورده ن

ز:بگین بیاد تو

لیام با کت ‌شلوار و قیافه ای که سعی میکرد خیلی خودشو جدی نشون بده وارد شد

زین خنده ای کرد.. درسته زین از اون پسر خوشش نمیومد ولی کیوت بودنش غیرقابل انکار بود...

-سلام لیام فک کنم باید همدیگه رو با اسم از این به بعد صدا کنیم

-سلام زین

-خب من با مدیر برنامه هام صحبت کردم و کارهای خانوادتو اوکی داره میکنه ولی تو هم باید این قرارداد شیش ماهه رو امضا کنی

Heart break livesWhere stories live. Discover now