07:30

260 96 4
                                    

07/12/2020
07:30 ;
با صدای زنگ ساعت گوشیش از خواب بیدار شد و کش‌ و قوسی به بدنش داد .
خیره به لباسی که شماره‌ی 20 روش نوشته شده بود و آویزون به دسته‌ی کمد بود زمزمه کرد
- لازمه که برم واقعا ؟ چجوری قراره جلوی خودمو بگیرم !
منصرف شده بود و میخواست با یه پیام از لوکاس عذرخواهی کنه که اتفاقی براش افتاده و نمیتونه بیاد ، ولی با دیدن پیامی که خوده پسر براش چند دقیقه قبل فرستاده بود مثل همیشه چشماش از تعجب گرد شد
لوکاس : صبح بخیر
لوکاس : امروز منتظرتم و یادت نره که لباسو بپوشی
لوکاس : بعد از بازی هم بیا پیشم باید باهات حرف بزنم
چند لحظه به متن پیاما خیره شد ولی نتونست چیزی بگه پس گوشیو گذاشت کنار و پوف بلندی کشید ، چیکار میکرد ؟ قطعا باید میرفت ! 
به سمت حمام رفت تا دوش بگیره و آماده بشه ، هنوز تا ساعت ۹ وقت داشت .

𝟬𝟬:𝟬𝟭 𝗹𝗶𝘁𝘁𝗹𝗲 𝘄𝗶𝘀𝗵  // LuWooΌπου ζουν οι ιστορίες. Ανακάλυψε τώρα