part 1(The beginning of a darkness)

18 1 0
                                    

در آغاز هفت قلمرو وجود داشت... قلمروی،سبز، قرمز، بنفش، آبی، سیاه ،سفید و طلایی

روزگاری تمام این سرزمین ها یکی بودند و یکپارچه تا زمانی که هیولا بیدار شد.

اژدهای سیاه که توسط خاروت پادشاه تاریکی ، پدر هکاتو شاهزاده تاریک بیدار شده بود برای فتح قلمروی طلایی.که به دست قهرمانان شکست خورد...

یکی از این قهرمانان هکاتو فرزند خاروت بود.

هکاتو توانست اژدها را شکست دهد و سر از تن آن جدا کند ولی بارباسا به عنوان قهرمان این جنگ شناخته شد و اسمی از هکاتو برده نشد.

بارباسا توانست تخت سلطنت طلایی را تصاحب کند و فرمانروای تمام سرزمین طلایی و ارتش آن شود و قدرتش چندین برابر شد...

تا زمانی که بارباسا برای شکار به جنگل رفته بود حادثه ای رخ داد و او توسط یک شیر کشته شد.

قلمرو را سراسر غم و اندوه فرا گرفته بود از سوگ پادشاه فقید...

ولی در قصر ملکه و دختر او وقتی برای سوگواری نداشتند چون لحظه لحظه مرزها و قلمرو بیشتر تحت تهدید قرار میگرفتند و باید هر چه سریع تر برای جای خالی پادشاه جانشینی پیدا میشد...

بارباسا پسری نداشت که جای خالی او را پر کند و برتخت سلطنت تکیه بزند.

دختر او پرنسس کایا برای انتخاب جانشین تخت پادشاهی و همسر آینده خود در فکر ترتیب مسابقه ای بین شاهزادگان دیگر قلمروها بود.

پرنسس کایا راهروهای با شکوه ولی لبریز از غم و اندوه را پشت سر میگذاشت تا به اطاق مادرش ملکه برسد و موضوع مسابقه را با او در میان بگذارد

پشت در طلایی رنگ و با اباهت اتاق مادرش ایستاد و به نگهبان ملکه گفت که خبر دهند که پرنسس کایا به دیدنشان آمده

نگهبان به داخل رفت و با اجازه ورود پرنسس بازگشت و در را گشود

نگهبان : بفرمایید پرنسس

پرنسس کایا دامن لباس خود را کمی بالا گرفت و به داخل قدم برداشت به سمت ملکه که لباسی  سیاه رنگ ولی بسیار باشکوه و با مهره های براق و درخشان طلایی تزیین شده بود و پشت میزکارش نشسته بود تعظیمی به نشانه احترام کرد

کایا : سلام مادر، امروز حالتون چطوره؟

ملکه فکر خود را از نقشه ی قلمرو ها که روی میز جای داشت گرفت و با لبخندی گرم به دخترش که قرار بود آینده سرزمین را تحکیم ببخشد نگاه کرد

ملکه طلایی : ممنون دختر عزیزم امروز بهترم ولی غم پدرت هنوز من را به شدت آزار میدهد و به فکر تو و آینده سلطنت طلایی هستم... کایا پدر تو پسری برای جا نشینی ندارد و خودت خوب میدانی که باید ازدواج کنی تا جانشین پدرت را مشخص کنی هر چه زودتر چون قلمروهای دیگه قصد دارن تا زمانی که پادشاهی نیست قلمروی طلایی را تصرف کند و به باقی فرمانروایی خود اضافه کنند

Seven realmsWhere stories live. Discover now