Eɪɢʜᴛ☘︎

1.1K 269 39
                                    

دیدگاه سوم شخص:

روی تختش دراز کشید، یه ریتم آروم موسیقی لوفای توی اتاق پخش میشد

اتاق با نور های زرد رنگ کمی روشن شده بود

تهیونگ در حالی که به سقف زل زده بود به جونگ کوک و احساسات جدیدی که نسبت بهش پیدا کرده فکر میکرد

تهیونگ می دونست حسی که به جونگ کوک داره، دوست داشتنه

اون فقط نمی دونست چقدر به جونگ کوک علاقه داره

جونگ کوک حسی بهش میداد که دیگران تا به امروز بهش نداده بودن.

اون میخواست بیشتر وقتش رو با جونگ کوک بگذرونه، واقعا عاشق وقت گذروندن با اون بود

جونگ کوک همیشه باهاش مهربون بود. موقع مشورت بهش راهکارای خوبی پیشنهاد میکرد و وقتی اشتباه میکرد بهش میگفت

حضور جونگ کوک باعث آرامش تهیونگ بود

میتونست فقط کنار جونگ‌ کوک بشینه، هیچ حرفی رد و بدل نشه اما هنوز هم احساس آرامش کنه

لبخند جونگ کوک جذاب بود. با اینکه خیلی کم پیش میومد که نشونش بده، زمانایی که لبخند میزد شبیه یه خرگوش کوچولوی دوست داشتنی میشد

چشمای جونگ کوک همیشه میدرخشیدن و وقتی لبخند میزد مثل چشمای یه خرگوش ماده قابل ستایش بودن

ولی گاهی توی اون چشما غصه و خشم عجیبی رو جا میداد

بوی جونگ کوک بدون شک آرامش بخش ترین بود

جونگ کوک موقع آواز خوندن بغلش میکرد و اون همیشه برای این آماده بود

اولین بار وقتی‌ جونگ‌ کوک اتفاقی یه وویس اشتباه براش فرستاده بود، اوازشو شنید

صدای جونگ کوک خیلی زیبا‌ بود. صداش سافت ترین و ارامش بخش ترین صوت ممکن بود

اون یه صدای پخته بود ، پس تهیونگ فقط میتونست تصور کنه صدای جونگ کوک چقدر تحسین کننده بالغ شده

با فکر به جونگ کوک لبخند زد

اون عاشق حرف زدن با جونگ کوک بود

عاشق گوش دادن به صداش

عاشق لبخندش

اون حتی عطر تن جونگ کوک رو هم دوست داشت

و کاملاً واضح بود که حس تهیونگ به جونگ کوک چیه

تهیونگ احساساتش رو پذیرفته بود

تهیونگ عاشق جونگ کوک شده بود

~~~

انتقادات و پیشنهادات؟

ریدرز اگه وقتی براتون چیزی رو توضیح میدم‌چپتون بگیرید و جواب ندید دیگه کامنتاتون رو جواب نمیدم^^

ꜱᴛʀᴀᴡʙᴇʀʀɪᴇꜱ ᴀɴᴅ ᴄɪɢᴀʀᴇᴛᴛᴇꜱ |ᴋᴏᴏᴋᴠWhere stories live. Discover now