Chapter4

475 78 6
                                    

اومدیم خونه..

"کارا"

"بله"

"نگا..موبایلت چشمک میزنه!!!"

"اوه مرسی گفتی"

رمز موبایلم رو زدم.

یه مسیج

بازش کردم....اوه این کیه؟

"سلام.میخواستم بهتون بگم فردا ساعت 10 صبح منتظرتونم."

"کیه"

"مرده"

"کدوم مرده"

"صاحب کارم"

"خب چی میگه"

"میگه فردا ساعت 10 برم"

"اوکی"

"امیل من برم بخوابم.شب بخیر"

"هنوز خیلی زوده ها!!!!! ولی در هر حال شب بخیر:)"
*فردا صبح ساعت 9:30"

"کارا بدووووووو"

"اومدم"

زود کیفم رو برداشتم و در خونه رو قفل کردم.

"خب عزیزم موفق باشی"

"مرسی.بعدش بهت زنگ میزنم"

"باشه بای"

"بای"

وسایل اضافی رو انداختم دور یا خوباشو فروختم.

سر جمع وسایل بدرد بخورم دو تا چمدون شد!

اون دو تا رو گذاشتم صندوق عقب تاکسی وسوار شدم و رفتیم به همون آدرسی که آقای پین بهم داد.

وقتی رسیدیم با چیزی رو به رو شدم که باورم نمیشد.

یا مسیح.........

این قصره!!!!!!!!!

خیلی بزرگ و قشنگه!!!!!!!

چمدونامو از صندوق در اوردم و پول آژانس رو دادم.

زنگ رو زدم...

یهویی در واشد.

رفتم داخل حیاط.

البته حیاط که نبود.باغ بود!!!!!!!!!

از دور اقای پینو دیدم.

کلی راه رفتم تا بهش رسیدم.

"سلام.خوش اومدی."

"سلام.مرسی"

"دنبال من بیا"

رفتیم و وارد یه عمارت خیلی بزرگ شدیم.

"پسرا اینم پرستار جدید"

یهو سه تا کله به سمتم چرخید.

دونه دونه بلند شدن و بهم دست دادن.

"سلام من کارام"

"من نایلم"

"لویی"

و منم زینم"

"خب کارا دنبال من بیا"

دنبالش رفتم و بعدش پشت یه در وایستاد.

درشو باز کرد و رفت تو.

"اینم اتاق تو"

"این اتاق منه؟؟؟؟؟"

"دوسش نداری؟"

"چرا دوسش دارم!!!!! این عالیه"

"خوشحالم که خوشت اومده!"

"امممم....راستش از کی میتونم کارمو شروع کنم؟"

"از فردا"

"باشه"

"میتونی استراحت کنی.ناهار رو ساعت 2 و شام رو ساعت 8 برات میارن نو اتاقت.من و پسرا هم پایینیم.هرچی خواستی به من یا به پسرا بگو."

"باشه"

آقای پین از اتاق رفت بیرون.

منم از خوشحالی از این ور به اون ور میپریدم.
_________________________________________________
سلام دوستان.
عیدتون مبارک.امیدوارم سال خوبی داشته باشید.
ببخشید با تاخیر ادامه داستانو گذاشتم.
و اینکه از رفتن زین هم خیلی ناراحتم اما امیدوارم دوباره به گروه برگرده.
از نظرای خوشگلتون هم خیلی ممنونم.
البته این داستان ماجراهای زیادی درپیش داره و اینا تازه آرامش قبل طوفانه!!!!
سعی میکنم قسمت بعدی رو زود بزارم و به احتمال زیاد امروز قسمت بعدی The first love رو بزارم.

Shadow of loveWhere stories live. Discover now