X'O
به تو گفته بودم ز من بگذری روم در پی عشق ویرانگری
گفتم تا بدانی به تو گفتم تا بمانی ...
به تو گفته بودم که دستم بگیر کنار دلم باش و با من بمیر
گفتم تا بدانی به تو گفتم تا بمانی ...
گفته بودم که آرامشم میرود نقطه امن آسایشم میرود گفتم تا بدانی
گفته بودم نرو خواهشا میشود پیش من باشی سازشم میشود
گفتم تا بدانی به تو گفتم تا بمانی ...
تورا دیدمت بعد عمری سلام ببین اشک شوقی که ریزد مدام
ماندن یا نماندن به پای تو ماندم یا نماندم ...
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
افتاده ام از پا چرا ...
گفته بودم که آرامشم میرود نقطه امن آسایشم میرود گفتم تا بدانی
گفته بودم نرو خواهشا میشود پیش من باشی سازشم میشود
گفتم تا بدانی به تو گفتم تا بمانی ...
"شهریار"
- JoinedNovember 1, 2023
Sign up to follow @darkness_sidee
OR
If you already have an account,
By continuing, you agree to Wattpad's Terms of Service and Privacy Policy.
Story by ༒لــــیـــــوای༒
- 1 Published Story
هاوماڵ
5
0
1
چیرۆکی هاوماڵ بوونێکی ناچاری شەهاب و یەڵدا کە هاوسەرگیریەکی ڕێکخراو ئەنجام دەدەن.........
جۆری کتێب: ڕۆمانی ف...
#349 in book
See all rankings