SwiftXStyles

ولی این قشنگ نیست که دیگه واتپد مثل قدیم نیست
          	فن فیکای کمی اپ میشن
          	دیگه فن فیک زری نداریم
          	دایرکشنرا دارن میرن تو فندومای دیگه
          	دایرکشنرا دارن کم رنگ میشن تو واتپد
          	حتی دیگه بعضی از بهترین فن فیکا آپ نمیشن:)

golbargj

یادته ی زمانی جفتمون فن پیج داشتیم؟؟ :) جفتمون پیجمون برای واندی بود و یواشکی توی لفافه زری شیپر بودیم خیلی زود گذشت 

SwiftXStyles

@golbargj وای اره اون موقع جو همه چیز بهتر بود ، ⁦༎ຶ‿༎ຶ⁩
Reply

SwiftXStyles

ولی این قشنگ نیست که دیگه واتپد مثل قدیم نیست
          فن فیکای کمی اپ میشن
          دیگه فن فیک زری نداریم
          دایرکشنرا دارن میرن تو فندومای دیگه
          دایرکشنرا دارن کم رنگ میشن تو واتپد
          حتی دیگه بعضی از بهترین فن فیکا آپ نمیشن:)

golbargj

@SwiftXStyles وای دقیقاااااا
Reply

Mahboobeh_H

@SwiftXStyles هی.. چطوری؟ 
            بزار از اب گل الود ماهی بگیرم. ایح. نمیدونم خوندی داستان جدیدمو یا ن؟ اگه خوندی که خب هیچ. اما نه من درحال حاضر فعال واتپدم از چهارسال پیش تا حالا. هیح. و اینکه دوست داشتی بخونش :")
Reply

frawmd

سلام.
          من یه بوک لری نوشتم لطفا بهش سر بزن و اگه اومدی پارت مقدمه رو تا آخر بخون. 
          بوس به لپت. ❤
          I think you'd like this story: "LOYALTY" by frawmd on Wattpad https://www.wattpad.com/story/264708211?utm_source=android&utm_medium=org.vidogram.messenger&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=frawmd&wp_originator=6Z24naZ2Zr3U0hFuJJu4vYs3M663VaUHCkYMNnvkdsZ%2BFb2UDXKstSRqpAnlRiXqbSjBqQ3refyEmbvIjXe7apPoH5EBaTdbgy9jJRtSCZjnFKZHWC%2FyXAKUod%2FlV8e3

SwiftXStyles

@frawmd های بیب حتما الان چک میکنم⁦(◍•ᴗ•◍)❤⁩
Reply

sepi1919

هی لاو،خوشحال میشم به بوکم سر بزنی و نظرتو بگی
          
          *
          *
          *
          
          "فکر نمیکردم پدر با هرزه های ارزون خودشو مشغول کنه"
          
          لویی مست و سرخوش قهقه زد. دختر توی بغلش چرخید و با دیدن هری قدمی بهش نزدیک شد.
          
          "شما پدر اچ هستین؟ من ایز..."
          
          صدای شلیک گلوله ی تفنگ هری توی گوشای لویی پیچید ولی اون بیخیال به جسد دختری که تا چند ثانیه پیش میخواست خودش رو به هری معرفی کنه، نگاه کرد.
          
          هری با تاسف به لویی نگاه کرد و برگشت توی اتاقش.
          
          لویی با سرخوشی دنبالش راه افتاد و بلند گفت
          
          " حالا که هرزه ی خوشگلمو کشتی نمیخوای خودت سرگرمم کنی؟"
          
          هری بلافاصله برگشت و فاصلش رو با لویی صفر کرد.
          
          یقه ی لویی رو گرفت و لباش رو با دلتنگی به لبای پدر چسبوند.
          
          ...
          
          لری استایلینسون
          https://www.wattpad.com/story/258612880?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=share_writing&wp_page=create&wp_uname=sepi1919&wp_originator=qM5OXnwSwQC3aaSpqlJYdXxb0I%2B%2BovsRaWQxpmdGDkibyNwdo7i4GzZpvC6ihXy7r2ESU5L9vu887AzQrOv%2F6e43lB4khexrGYHAPPBvGRpZde166LxXETB3xCk5QtR%2B

SwiftXStyles

@sepi1919 های لاو ، حتما:> اتفاقا توی لایبرریمم بود❤️
Reply