Age Of Extinction[L.S]

By harold_iran

4.7K 379 245

من هرگز به تو آسیب نخواهم زد چون تو در قلب من هستی ‌ و اگر به تو اسیب بزنم به خودم آسیب زده ام و خواهم مرد ای... More

مقدمه
*1*
*2*
*3*
*4*
*5*
Cast
*7*
*8*
*9*
*10*
*11*
*12*
*13*

*6*

205 27 41
By harold_iran

قبل از اینکه شروع کنین بهتون میگم ک اینقدر خودتونو خسته نکنین و کامنت نذارین...ب خدا راضی نیستم اینهمه کامنت میذارین و ووت میدین...نکنین توروخدا😏این قسمت از نظر من یکی از مهمترین قسمت هاست و اگه بهش بی توجهی کنین دیگه مث ادم آپ نمیکنم،شرط ک نمیتونم بذارم ولی شاید اصن دیگه آپ نکردم...پس منو عصبانی نکنین و بچه های خوبی باشین😐
...

فردای روز بعد نایل با صدای لوکاس از خواب پرید ولی وقتی اطراف اتاقش رو نگاه کرد اثری از اون پسر ندید.

ساعت روی دیوار هشت صبح رو نشون میداد و برای بیدار شدن در یک روز تعطیل اصلا زمان خوبی نبود.

صدای لوکاس هنوز هم میومد ولی اینبار به جای هری،نایل رو صدا میزد.

لوکاس:نایلللل.

"اون دیوونه اینجا چیکار میکرد؟" تنها سوالی که در اون لحظات توی ذهن خسته نایل میچرخید همین بود.

نایل:من توی اتاقمم لوکاس.

با صدای خشداری گفت و روی تختش نشست و چندبار پلک زد تا چشم هاش به نور عادت کنه.

لوکاس وارد اتاق شد و برگه‌ای که توی دستش بود رو روبه روی نایل گرفت.

لوکاس:نایل اینو روی در زده بودن...دارین خونه رو از دست میدین.

نایل سعی کرد نوشته های روی برگه رو بخونه ولی وقتی نتونست بیخیالش شد.

نایل:حتما کار النوره.ولش کن مهم نیست.

درحالی که از روی تخت بلند میشد گفت.

لوکاس:نمیدونم...شایدم مهم نیست.

گفت و برگه رو روی میز مطالعه نایل گذاشت.

لوکاس:کجاست؟

نایل:پایین نبود؟

نایل گفت و به سمت دستشویی توی اتاقش رفت.

لوکاس:نه.

نایل:حتما توی اون معبد تکنولوژیشه.

لوکاس:خب پس من میرم ببینم چیکار میکنه.

بعد از این حرف لوکاس نگاهی به خودش توی آینه انداخت و خواست از در بره بیرون که نایل از دستشویی خارج شد و گفت

نایل:وایسا منم باهات بیام.

اونا از خونه خارج شدن و به سمت لابراتور تحقیقاتی هری که چند متر از خونه دورتر بود رفتن.

نایل:هریییی.

وقتی به جلوی در اون مکان رسیدن نایل صداش زد و خیلی طول نکشید تا هری جواب بده

هری:اومدم.

نایل:داری با لیزر کار میکنی؟...پس ما نمیایم تو.

هری از در لابراتور خارج شد...صورتش یکم سیاه شده بود و این نشون میداد مشغول تعمیر چیزی بوده.

هری:بچه ها عمرا همچین کامیونی دیده باشین...

دست نایل رو گرفت و بردش تو و رو به لوکاس گفت

هری:درو قفل کن و بیا تو.

لوکاس پشت سر اون دو نفر وارد شد و در رو بست ولی قفلش نکرد چون هیچ وسیله‌ای نبود که بتونه باهاش در رو قفل کنه.

هری دوباره برگشت همون جایی که قبل از ورود نایل و لوکاس مشغول کار روی اون کامیون عجیب بود.

کنار یکی از میزهایی که نزدیک کامیون گذاشته بود ایستاد و به رادیاتور اون ماشین اشاره کرد

هری:ببین...ببین رادیاتش چه سوراخی داره،چقدر بزرگه.

گفت و از اون میز فاصله گرفت تا از پله هایی که برای بالا رفتن از کامیون گذاشته بود بالا بره.

هری:یه انفجار اینو سوراخ کرده.

لوکاس:خب که چی.

لوکاس که با بی میلی به حرف های هری گوش داده بود گفت.

هری:این فلز معمولی نیست.

چند بار به بدنه کامیون مشت زد و ادامه داد

هری:گلوله انفجاری توی موتور تمام ارتباطات رو قطع کرده.

روی سقف کامیون رفت و بی توجه به چهره های بی تفاوت نایل و لوکاس با اشتیاق ادامه داد

هری:ببینین این یکی از تخصص های منه...مطمئنم خوشتون میاد.

سیم هایی که از کامیون جدا کرده بود رو برداشت و نزدیک باطری که تازه آورده بود کرد

هری:حالا وقتی اینو به یه باطری سالم وصل کنم...

حرفش رو ادامه نداد و گذاشت خودشون اتفاقی که میوفته رو ببینن

سیم ها جرقه زدن و کامیون چند بار تکون خورد و چراغ هاش روشن و خاموش شدن.

"اخطار...اخطار به تمام اتوبات ها"

هری نزاشت صدایی که از کامیون میومد ادامه پیدا کنه و بعد از جدا کردن سیم ها از باتری گفت

هری:آره...فکر نکنم فقط یه کامیون باشه...فکر کنم یه تبدیل شونده باشه.

اینبار لوکاس و نایل چند ثانیه بهم خیره شدن و بعد به هری نگاه کردن.اونا تعجب کرده بودن و بجز تعجب ترس هم توی چشم هاشون دیده میشد.

لوکاس:فرار کنین...

تقریبا فریاد زد و به سرعت از در لابراتور خارج شد...پشت سرش نایل‌هم سریع رفت بیرون.

هری از پله ها پایین اومد و دنبال اون دو نفر رفت.

هری:صبر کنین...

لوکاس و نایل بیرون لابراتور روی همون صندلی هایی که هری درست کرده بود نشسته بودن و وقتی هری رو دیدن هردو اخم کردن.

نایل:هری زده به سرت؟ما باید اونو بندازیم بیرون.

هری:لازم نیست نگران باشین من خیلی وقته که داشتم اون تو کار میکردم و ببین سالمم.

لوکاس بلند شد و به سمت هری رفت.

لوکاس:ببین اون فقط یه کامیون نیست.اون یه ماشین کشتار فضاییه.

قسمت دوم جمله‌اشو آروم تر گفت و چند بار به در بسته لابراتور نگاه کرد تا مطمئن شه اون موجود فضایی بیرون نمیاد.

هری:رفیق اون خیلی بد آسیب دیده...کارش تمومه.

لوکاس:یه شماره هست که باید زنگ بزنیم.باید به دولت خبر بدیم...این وظیفه شهروندی همه ماست.

دوباره از هری و نایل فاصله گرفت و به در نگاه کرد.

هری:دوباره شروع شد.

دستشو روی صورتش کشید و چند بار نفس عمیق کشید تا آروم شه.

لوکاس:باید زنگ بزنیم...اگه فضایی باشه بیست و پنج هزار دلار پاداش میگیریم.

هری:اونا به کسی پاداش نمیدن.

لوکاس بی توجه به حرف هری ادامه داد

لوکاس:اگه زنده بگیریمش،درست مثل یه حیوون وحشی...صدهزار دلار بهمون میدن.

نایل:هری باید زنگ بزنیم.

اون پسر گفت و منتظر واکنش برادرش موند.

هری:منم شنیدم.اون اگهی رو هم دیدم ولی هیچ تضمینی نداره...ببین اگه اون یه تبدیل شونده از جنگ شیکاگو باشه میخوام ببینم چجوری کار میکنه.من یه مخترعم،این میتونه زندگیمو تغییر بده اگه بتونم این تکنولوژی رو در اختراعاتم به کار ببرم دیگه لازم نیست نگران پول باشیم.

نایل:تو همیشه این رو میگی.

هری چند بار دستشو توی موهاش کشید و چیزی نگفت.انگار دنبال جمله مناسبی میگشت که بگه ولی وقتی چیزی پیدا نکرد به سمت لابراتورش حرکت کرد.وقتی به در اون مکان رسید بازش کرد ولی قبل از اینکه واردش بشه به سمت لوکاس و نایل چرخید

هری:هیچ کس به اون شماره زنگ نمیزنه.

بعد از گفتن این حرف وارد لابراتور شد و در رو پشت سرش بست.

لوکاس:حالا چیکار کنیم.

نایل:میریم باهاش حرف میزنیم.من از این پول نمیگذرم.

چشمکی زد و بلند شد به سمت لابراتور هری رفت.لوکاس هم پشت سرش رفت.

چند دقیقه بعد اونا توی لابراتور جلوی همون کامیون بودن.

نایل:بیست و پنج هزار دلار...هم خرج دانشگاه منو میده هم قسط خونه رو.

لوکاس:تازه تو این کامیون رو از پول من خریدی...این کامیون درواقع مال منه.درسته؟

هری چند پله پایین اومد و به لوکاس زل زد

هری:تو قرارداد کار در لابراتور تحقیقاتی رو امضا کردی پس نمیتونی بزنی زیرش.

لوکاس:لابراتور تحقیقاتی؟؟اینجا یه طویله‌ست.

به اطرافش نگاه کرد و سرشو به نشونه تاسف تکون داد.

همین حرفش باعث شد پسر چشم سبز سریع از پله ها پایین بیاد و به سمت لوکاس بره.

هری:تو امضا کردی...

انگشت اشاره شو به قفسه سینه لوکاس چسبوند.همین کارش هم باعث شد اون پسر چند قدم عقب بره.

هری:حالا داری اعتراض میکنی؟...تمام ایده های تو مال منه.

درحالی که بیشتر به لوکاس نزدیک میشد ادامه داد.

هری:من مالک تمام فکر های تو هستم...مالک توهم هستم.

صورتش از عصبانیت قرمز شده بود.خودش هم نمیدونست چرا و کی در این حد عصبانی شده.

لوکاس:فکر نمیکنم بتونی مالک کسی باشی.قدیما اینجوری بود ولی الان نه...

هری ازش دور شدو همینطور که روپوشش رو برمیداشت گفت

هری:خیله خب...مشعل و تسمه رو برام بیار زووود.

گفت و همینطور که روپوشش رو میپوشید ازش دور شد.لوکاس همینطور که زیر لب غر میزد دنبال وسایلی که هری گفته بود میگشت.

هری:نایلر...

گفت و توجه پسر بلوند رو به خودش جلب کرد.

چکشش رو از روی میز برداشت و چند بار به بدنه کامیون زد.

هری:یه ماشین کشتار فضایی میزاره همچین کاری بکنم؟

لوکاس تسمه و مشعل رو روی میز گذاشت و بهش تکیه داد.

هری:ببینین زنگ میزنم و پول رو هم میگیرم ولی اول بزارین ببینیم درست حدس زدم یا نه.

گفت و به چشمهای برادرش که توی اونها ترس دیده میشد خیره شد.اون پسر ترسیده بود مگه نه؟

هری:میخوای بری توی خونه که اگه اتفاقی افتاد...

نایل:آره...آره میرم.

حرف هری رو قطع کرد و سریع به سمت در رفت و ازش خارج شد.

لوکاس:خب حالا باید چیکار کنیم؟

...

لوکاس:اون چیه؟شبیه یه موشکه.

اون پسر از کامیون فاصله گرفت و به سمت دوستش رفت تا ببینه اون چیزی که توی دستاشه چیه.

هری:این...فکر کنم

جمله‌اش نیمه تموم موند وقتی اون موشک توی دستش تکون خورد و فعال شد.

هری:آخخخخ.

اون پسر روی زمین افتاد و موشک چند بار به این طرف و اون طرف لابراتور خورد و در نهایت از در اون مکان بیرون رفت.

چند دقیقه طول کشید تا صدای نایل رو که جیغ میزد بشنون.

نایل:هررررریییییی....یه...یه موشک توی اتاق نشیمنه.

هری از روی زمین بلند شد و خواست به سمت در بره ولی ناگهان متوقف شد وقتی لوکاس فریاد زد و به طرفش دویید.

همه‌چیز خیلی سریع اتفاق افتاد...شاید همه اینها فقط پنج ثانیه طول کشید...وقتی هری پشت سرش رو نگاه کرد و به جای کامیون قراضه و خاک گرفته‌ای که مشغول تعمیرش بود چند قطعه فلزی که سریع درحال تغییر شکل بودن دید.

صداهای عجیبی مثل ناله از اون کامیون که حالا یک ربات بود شنیده میشد و البته که اون خیلی بزرگتر از چیزی بود که به نظر میرسید باشه پس همه‌ی وسایل نزدیکش یا شکسته شدن یا به جای دیگه‌ای پرتاب شدن وقتی اون درحال تکون خوردن بود.

لوکاس یه گوشه نشسته بود و سعی میکرد از دید اون مخفی بمونه ولی هری نتونست مخفی بشه وقتی نایل وارد لابراتور تحقیقاتی شد.

اون پسر هنوز داشت درمورد موشک حرف میزد.

نایل:هری یه موشک...

حرفش قطع شد وقتی یک ربات غول پیکر ده متری که از درد به خودش میپیچید دید.

هری:لعنتی نباید میومدی اینجا.

گفت و از سر جاش بلند شد تا سریع به برادرش برسه.همین کارش هم باعث شد توجه اون ربات به سمتش جلب شه و دست راستش که توی اون یک اسلحه بود رو به سمت اون و نایل بگیره.

ربات:الان میکشمت...برو عقب وگرنه شلیک میکنم.

چی؟اون گفت برو عقب؟پس ممکنه اون هم از هری بترسه...نه الان وقت جنتلمن بازی نیست.نمیشه ریسک کرد و با اون چیز ترسناک درافتاد.

هری:نه...لطفا شلیک نکن.

جلوی نایل ایستاد تا حداقل به اون آسیبی نرسه.

لوکاس:پلیس...خبرکنین...فرارکنین...فرارکنین.

اون پسر از مخفیگاهش بیرون اومد و همین طور که کلمات نامفهومی رو فریاد میزد به سمت نایل و هری دویید.

هری:لوکاس نهههه.

این حرف هری همزمان شد با چرخیدن اون ربات و کوبیدن دستش به بدن لوکاس.همین حرکت اون باعث شد لوکاس روی زمین بیوفته و از درد ناله کنه.

شاید اون نمیخواست به لوکاس آسیبی بزنه و فقط از ترس پلیس اینکار رو کرده بود.شاید اون یه اتوبات باشه و نخواد اونارو بکشه.هری به خودش دلداری داد تا یکم آروم تر شه.

هری:لوکاس تکون نخور... آروم باش.

لوکاس چند بار دستش رو روی پیشونی‌اش که به خاطر ضربه قرمز شده بود کشید و سعی کرد بلند شه.

ربات:آروم باش آدمیزاد.

هری کمی از نایل فاصله گرفت و با اشاره دست ازش خواست سرجاش بمونه.

هری:اون به ما کاری نداره...

گفت و کمی بهش نزدیک تر شد ولی اون هنوز هم اسلحه شو سمت هری گرفته بود و هرلحضه ممکن بود بهش شلیک کنه.

یعنی اون واقعا بهشون کاری نداشت؟کسی نمیدونست ولی هری امیدوار بود اون بهشون آسیب نزنه چون اگه اتفاقی میوفتاد تقصیر اون بود و هرگز نمیتونست خودشو ببخشه.

ربات:سیستم سلاح هام خراب شده.

گفت و دستشو پایین آورد.همین حرفش باعث شد هری نفسی از سر آسودگی بکشه و همینطور که دستاشو بالا گرفته بود تا به اون اطمینان خاطر بده بهش آسیبی نمیزنه بیشتر و بیشتر بهش نزدیک شه.

هری:یه موشک به موتورت خورده بود...ما درش آوردیم.بدجوری آسیب دیده بودی.

گفت و منتظر واکنشی از سمت اون بود ولی ربات فقط یکم ناله کرد و دور خودش چرخید.

هری:سعی کردم کمکت کنم؛الان توی خونه من هستی...من یه مهندسم اسمم هری استایلزه.

ربات:هری...

اسم اون پسر رو زیر لب تکرار کرد.

ربات:هری...من بهت مدیونم.

بعد از این حرف دستش رو روی سرش گذاشت و یکی از اون قسمت های فلزی که اونجا بود رو درآورد...همین کارش هم باعث شد مایع سبز رنگی از اون قسمت خارج شه.

ربات:باید برم...باید همین الان برم.

روی زمین زانو زد و چند بار سرش رو تکون داد و ناله کرد.

هری:فکر میکنی کجا میتونی بری؟

ربات:نمیدونم.

گفت و چند بار سرفه کرد.همین کارش هم باعث شد چند تا از قطعاتش کنده شه و با صدای مهیبی روی زمین بیوفته.

نایل:ت...تو...تو کی هستی؟چرا این بلا سرت اومده؟

اون پسر که حالا کمی جلوتر اومده بود گفت و پشت سر هری پناه گرفت.

ربات هردو دستش رو روی سرش گذاشت و همینطور که ناله میکرد گفت

ربات:نمیدونم.

لوکاس:چی؟نمیدونی؟چطور ممکنه ندونی؟

ربات:نمیدونم.

لوکاس دهنش رو باز کرد و خواست دوباره حرفی بزنه که هری دستشو جلوی دهنش گذاشت و جلوی این کار رو گرفت.

هری:ممکنه حافظه‌ات به خاطر آسیب شدیدی که دیدی پاک شده باشه.

از لوکاس فاصله گرفت و یکی از قطعاتی که روی زمین افتاده بود رو برداشت.

هری:من میتونم تعمیرت کنم.

این حرفش باعث شد نایل و لوکاس تقریبا جیغ بزنن "چی؟" ولی هری توجهی نکرد و بازهم به ربات نزدیک شد اونقدر نزدیک که میتونست نور آبی رنگی که پشت شیشه های خاک گرفته و انگار چشمهای اون بودن رو از فاصله نزدیک ببینه...

ربات:ممکنه برات دردسر شه.

صدا و لحنش اینبار خیلی آروم و آسیب پذیر به نظر میرسید و این صدا نمیتونست متعلق به یک دیسپتیکان بدجنس و شرور باشه.نه این صدا و نه اون نورهای آبی که هری تا حالا مثل اونها رو ندیده بود.

هری:نگران نباش.

بهش اطمینان داد و باعث شد اون موجود برای اولین بار لبخند بزنه.

نایل:آممم...یعنی تو اسمی نداری؟

سوالی که از همون اول ذهنش رو درگیر کرده بود پرسید و باعث شد ربات با گیجی بهش خیره شه و بعد از چند ثانیه سرش رو به نشونه "نه" تکون بده.

ربات:شاید دارم...یعنی البته که دارم ولی خب یادم نمیاد.

نایل:اوه عالیه...ما میتونیم برات اسم انتخاب کنیم.

اینبار دیگه اون پسر نترسیده بود و همین هم هری رو خوشحال میکرد.

لوکاس:اون مال منه پس من میگم اسمش چیه.

ربات با گیجی سرش رو به سمت پسری که موهای فرفری بلند داشت چرخوند و بعد رو به هری گفت

ربات:هری...اون کیه؟

هری پوزخندی زد و گفت

هری:اون دوست من لوکاسه و خیلی چرت و پرت میگه...تو مال منی...یعنی من تورو خریدم.

جو بینشون خیلی بهتر از دقایق اولی که اون چشم آبی قصد داشت بکشتشون بهتر شده بود. قبل از اینکه لوکاس بتونه اعتراضی بکنه ربات گفت

ربات:اوه چه جالب...پس تو باید بهم بگی اسمم چیه؟

نایل:نه...هری واقعا توی اسم انتخاب کردن افتضاحه من میگم که اسم تو چی باشه.

هری اخم کرد...اولش که لوکاس و نایل از اون کامیون قراضه متنفر بودن و تا همین چند ساعت قبل اون دونفر قصد داشتن اون رو به پلیس تحویل بدن و همین چند دقیقه قبل ازش میترسیدن الان چی شده بود که قصد داشتن براش اسم انتخاب کنن؟هری واقعا دلیل تغییر رفتار ناگهانیشون رو نمیفهمید.

ربات:تو خیلی بامزه‌ای...اسمت چیه؟

صدای اون باعث شد هری از افکارش بیرون بیاد و به مکالمه برادر و رباتش گوش بده.درسته اون ربات مال هریه پس میگه رباتش یا رباتم یا ربات هری...حالا اینا زیاد مهم نیست مهم اینه که اون چشم آبی مال هریه.

نایل:من نایلم...برادر هری.

ربات کمی به نایل نزدیک تر شد و با انگشت اشاره‌اش سر اون پسر رو نوازش کرد.

ربات:از آشناییت خوشحالم نایل...منم هرچی هستم که هری بگه.

چی؟ اون الان چی گفت؟هرچی که هری بگه؟این واقعا خوبه که اون ربات آبی هری رو به اون دوتا احمق ترجیح داده و خب اون واقعا خوش سلیقه‌ست.

هری:اوه من یه فکری دارم.

این حرفش باعث شد همه به سمتش بچرخن.

هری:تو...یعنی چشمای تو خیلی شبیه خواننده مورد علاقه منه پس میتونم اسم اونو برات بزارم.

نایل:اون یه رباته هری...چجوری چشاش شبیه خواننده مورد علاقه توعه؟

هری:من میگم شبیه پس شبیه..مگه نه؟

روبه ربات پرسید و باعث شد اون سرشو به نشونه "بله" تکون بده.

لوکاس:خواننده مورد علاقه؟اوه اون اسم خیلی مزخرفه هری.

لوکاس تقریبا نالید.

هری:من دوستش دارم پس یعنی اونم دوستش خواهد داشت.

درحالی که به ربات اشاره میکرد گفت.

هری:خب اسم تو از این به بعد لوییه.و ما بهت میگیم لویی یا لو...البته فقط من حق دارم بهت بگم لو.فهمیدی؟

ربات که حالا دیگه لویی بود سرش رو به نشونه "بله" تکون داد.

نایل:لویی...

زیر لب زمزمه کرد و فکر کرد چقدر اون اسم به اون ربات میومد.حداقل اینبار هری احمقانه انتخاب نکرده بود.

لوکاس:مزخرفه.

لویی:من دوستش دارم.

×××

ازتون خیلی ناراحتم ولی میدونین فقط برای اینکه کامنت بزارین ب پسرم متوسل شدم و لویی رو اوردم مگرنه قصد داشتم تا چپتر10نیارمش:/ب نظرم زشته ورود پسرمو با بی توجهیاتون ب این چپتر خراب کنین حالا دیگه خودتون میدونید🤷‍♀️بهتونم نمیگم کامنت و ووت بزارین میخوام ببینم چپتر ورود مستر تاملینسون چقدر کامنت میخوره*وی میداند حرف هایش تاثیری ندارد و شما باز هم کامنت نمیذارید😐*

‏Keep your beliefs to yourself & Treat people with kindness💚💙

‏Love u all♡

‏MHSHID & PRI

Continue Reading

You'll Also Like

371K 18.9K 25
❗حتما قبل از خوندن فصل دوم فصل یک رو بخونید❗ فصل اول👈 the little father زندگی ادامه داره (فصل دوم پدر کوچک) زندگی ادامه داره..... حتی اگه زیر بارون...
78.2K 9.7K 16
[complete] - آخه چرا باید جفت من یه پیرمرد پلاسیده باشه. آلفا پسر کوچکتر رو بین خودش و میز کارش قفل می‌کنه و با پوزخند میگه: بابات پیره بچه جون! «اله...
111K 11.5K 34
▪︎شکلات تلخ▪︎ رئیس جئون از دستیار دست و پاچلفتیش ناراضیه اما چی میشه که یه شب اون رو دوست پسر خودش معرفی کنه؟ _راستی این مردی که همراهته کیه جونگکوک...
15.6K 3.8K 15
➳ JK Marry Me درحال آپ ✍🏻 قطعاً اگر یه آلفای معمولی باشید که نه پول داره و نه استایل، اعتراف عاشقانه‌ی یه امگای پولدار و زیبا رو با تصور اینکه دوربی...