ugly fan and hot fucker

By MAYA0247

299K 54.7K 8.8K

name:ugly fan and hot fucker couple:chanbeak Gener:🍓اسمات🔞،خشن،عاشقانه،فلاف writet: maya^^ وضعیت:کامل شده⁦☑... More

ugly fan and hot fucker prt 1
ugly fan and hot fucker.prt2
ugly fan and hot fucker_3
ugly fan and hot Fucker 4
ugly fan and hot fucker_5
ugly fan and hot Fucker_prt6
ugly fan and hot Fucker 7
ugly fan and hot fucker8
ugly fan and hot fucker9
ugly fan and hot fucker 10
ugly fan and hot fucker 11
ugly fan and hot fucker 12
ugly fan & hot fucker 13
ugly fan and hot fucker-15
ugly fan and hot fucker prt16
ugly fan and hot fucker.prt17
ugly fan and hot fucker.prt18
ugly fan and hot fucker.prt19
ugly fan and hot fucker.20
ugly fan & hot fucker.prt21
ugly fan&hot fucker.prt22
ugly fan & hot Fucker.prt23
ugly fan & hot Fucker.prt24
UGLY FAN & HOT FICKER.prt25
ugly fan and hot fucker.prt26
ugly fan and Hot fucker.prt27
ugly Fan And Hot fucker.28
❌اطلاعیه❌
ugly Fan and Hot Fucker.prt29
ugly fan and Hot Fucker.prt30
Ugly Fan&Hot Fucker.prt31
ugly fan and hot Fucker.prt32
Ugly Fan & Hot Fucker.prt 33
ugly Fan&Hot Fucker.34
ugly fan & hot fucker.prt 35
ugly Fan and Hot fucker.prt36
ugly fan & hot fucker.prt 37
ugly fan & hot fucker.prt38
ugly fan & Hot fucker.prt 39
ugly fan prt40
ugly fan and hot fucker.prt41
ugly fan & Hot Fucker prt 42
ugly fan and hot fucker.prt43
ugly fan and hot fucker prt 44
ugly fan and hot fucker 45
UGLY FAN AND HOT FUCKER prt46
ugly fan and hot fucker.prt47
ugly fan and hot fucker.prt48
ugly fan and hot fucker.prt 49
ugly fan and hot Fucker.prt50
♡Final part♡

ugly fan and hot fucker 14

5.4K 995 91
By MAYA0247


"بچه پررو"

چرا کارما داشت این بلاها رو سرش میاورد؟...نکنه تو زندگی قبلیش یه غلطی کرده بود که الان گیر همچین آدمی افتاده بود!
با چشمای کینه ای و ریز شده ای به چانیول خیره شد و بیشتر رو کاناپه ای که روش نشسته بود فرو رفت
چانیول که تا اون لحظه سنگینی نگاه اون راننده احمق رو روی خودش حس میکرد آخر کلافه شد و در یخچال رو بست
_دقیقا چه مرگته که از اونموقع زل زدی به من؟
مردی که توی آشپزخانه ایستاده بود داد زد و اصلا انتظار نداشت که داد بکهیون بلند تر از خودش تو گوشش بپیچه
_من ده بار پاهات رو پانسمان کردم ولی باز بلند میشی و راه میری تو مگه آیدل نیستی باید به خاطر شغلت هم که شده حواست به خودت باشه...الان چرا اومدی آشپزخونه؟...میتونی زبونت رو حرکت بدی تا من سریع چیزی رو که میخوای برات بیارم!
بکهیون درست مثل یه بمب ترکید و چانیول از اون فاصله هم میتونست نبضی که کنار شقیقه فن بویش میزد رو حس کنه!
چرخی به چشماش داد...همیشه از ترحم بقیه متنفر بود، شاید بکهیون خودش دوست داشت کمکش کنه ولی باز چانیول خوشش نمیومد!
_من خوبم بکهیون!
جوری بکهیون رو به زبون آورد که پسر مچاله شده میتونست پیچش شیرینی رو توی قلبش حس کنه ولی فقط با همون عصبانیت جواب داد
_میدونی چیه؟...هم خودت و هم پاهات به تخمم!
ابروهای مرد بزرگتر بالا پرید و لحظه بعد صدای خندش کل خونه رو گرفت...این پسر تا یک ساعت پیش به خاطر زخم پای چانیول داشت هق هق گریه میکرد و حالا مثل یه بچه شیر زخمی داشت عربده میکشید.
بکهیون که با دیدن خنده چانیول گونه هاش رنگ
گرفته بود سعی کرد حالت جدی خودش رو نگه داره البته نه تا وقتی که چانیول سوالی که ازش میترسید رو به زبون آورد
_چرا نرفتی خونتون؟
وقتی چانیول این حرفش رو زد کاملا متوجه تغییر رنگ بکهیون شد و وقتی کم‌کم اخمای اون پسر تو هم رفت حدس زد که قراره باز پررو بازی دربیاره!
بکهیون دست هاش رو له کمر زد و با ابروهاش به ساعت اشاره کرد
_الان ساعت چنده آقای پارک؟...مامان من از ساعت یازده به بعد منو خونه راه نمیده، الانم هوا سرده و ممکن پشت در یخ بزنم!
با لحن جیغ جیغویی گفت و وقتی چشمای چانیول گرد شد صورتش رو متعجب کرد
_چیه؟..نکنه میخوای منو بندازی بیرون؟
آیدلی که حالا از حرفای تند تند و پشت سر هم احساس سرگیجه میکرد چشماش رو بست و سعی کرد همه چیز رو تو ذهنش سازمان بده!
نفسش رو بیرون داد و وقتی چشماش رو باز کرد به چهره اخمالو بکهیون خیره شد
_میخوای اینجا بمونی؟
بکهیون پاهاش رو روی هم انداخت و با تخسیت تمام جواب داد
_اگه جای دیگه ای رو داشتم مطمینا نمیموندم!...البته یه همسایه دارم ولی امروز رفت خونه مادر و پدرش!
چانیول که از جوابای سربالا بکهیون به وجد اومده بود تک خنده ای کرد...باید رانندش رو پیش یه مشاور روانی خوب میبرد چون اون پسر یه ثانیه بهش میگفت چانیول و لحظه بعد خیلی سریع تبدیل به آقای پارک میشد و تغییر یهویی رفتاراش هم که....
واو انگار یه روانی مثل خودش پیدا کرده بود!
از آشپزخانه خارج شد و به سمت راهرویی که به اتاق چوبی مخصوص مشروباش میرسید رفت...حالا که کسی رو تو خونه داشت میتونستن با هم بنوشن؟
خودش هم درک نمیکرد چرا دوست داره با بکهیون بنوشه...شاید تنهایی زیاد بهش فشار آورده بود!
بطری مشروب مورد نظرش رو از تو قفسه چوبی که هر بطری با فاصله کمی داخلش قرار داشت بیرون کشید
نیم نگاهی به بطری تو دستش انداخت و از اتاق خارج شد...خیلی عجیب بود که دردی تو پاهاش احساس نمیکرد؟...شاید دیگه زخماش هم از رو رفته بودن چون لعنت بهش!...بکهیون ده بار پاهاش رو پانسمان کرده بود، اون راننده واقعا احمق بود!
داخل پذیرایی شد و وقتی بکهیون رو روی کاناپه پیدا نکرد متعجب ابروهاش رو بالا انداخت و یه چرخ تو خونه کافی بود که پسر کوچکتر رو سر یخچال پیدا کنه!
انگار که خونه خودش باشه بطری آب رو سر کشید و با پشت دست دور لبش رو پاک کرد!
بطری رو سر جای قبلیش گذاشت و همین در یخچال رو بست با دیدن چانیول که داشت از یکی از کابینت ها چیزی برمیداشت آب دهنش پرید گلوش!
چانیول بعد از برداشتن دو تا گلس تو جاش صاف شد و به سمت بکهیون که داشت از سرفه زیاد خودش رو به در و دیوار میکویوند برگشت!
انگار که بکهیون با یه لبخند رو به روش ایستاده باشه بطری مشروب رو تو دستش تکون داد
_با یه جشن دو نفره چطوری راننده کوچولو؟
بکهیون در حالی که سعی داشت سرفش رو کنترل کنه و کمتر شبیه قورباغه به نظر برسه فقط تونست سر تکون بده و آیدلش بعد از گرفتن تایید بکهیون از آشپزخانه خارج شد که اون فن بوی به ادامه سرفش بپردازه/:

_____________________

شانس...شانس...شانس دقیقا چیزی بود که چانیول الان نسبت به نداشتنش یقین پیدا کرده بود!

به بکهیون که دقیقا داشت مثل یه گربه که به زور میخوان حمومش کنن رفتار میکرد نگاهی انداخت و چرخی به گلس تو دستش داد.

_این فقط یه مشروب کوفتیه بکهیون!

بکهیون چشماش رو ریز کرد و لباش رو بهم چسبوند
_اگه بخورم دهنم بو میگیره!

مرد بزرگتر قلوپی از مشروب رو چشید و به پسر کناریش نیم نگاهی انداخت .

_خب اشکالش چیه!

بکهیون که با دیدن مشروب خوردن چانیول انگار که داره خوشمزه ترین چیز دنیا رو میخوره آب دهانش رو قورت داد،سریع لباش آویزون شد.

_بابام بفهمه که به الکل لب زدم از زندگی ساقطم میکنه...از شانس قشنگمم هر شب باید براش غذا ببرم!

چانیول با اینکه خانواده بکهیون رو ندیده بود ولی میتونست تصور کنه که چقدر عجیبن...درست مثل خود پسر کنارش!
به سمت بکهیون مایل شد و پوزخندی زد
_دوست نداری اولین تجربت رو با من داشته باشی؟
چشمای معصوم بکهیون گرد شدن و پاهاش به طور غیر ارادی بیشتر بهم نزدیک شدن
_تجربه چی؟
آیدلش در برابر نگاهش که منتظر جواب بود پوزخندی زد و گلسش رو تو دستش تکون داد
_مشروب خوردنت!
بکهیون لباش رو بهم چسبوند و بدون اینکه کنترلی روی گونه های سرخ شدش داشته باشه سرش رو تند تند تکون داد
_دوست دارم با تو تجربش کنم!
حرفش رو با خجالت تمام گفت و چانیول که به تغییر رفتارای یهویی پسر کنارش عادت کرده بود سری تکون داد
_انتخاب خوبی کردی...این مشروب رو از فرانسه برام آوردن!
هر چند که چانیول نمیدونست بکهیون حتی به سوجو های دو وونی که توی چادر های لب خیابون پایین شهرای سئول میفروختن هم راضی بود...تا وقتی که کنارش اولین هاش رو تجربه میکرد چیزی اهمیت نداشت!
مرد بزرگتر گلس بکهیون رو هم تا نصفه پر کرد و بعد از چرخی که به سر بطری داد اون رو روی میز گذاشت...انگار که سرگرمی جدیدی پیدا کرده باشه به بکهیون اشاره کرد
_بخور!
انگشتای کشیده و ظریف بکهیون گلس رو تو دستش گرفتن و با دودلی بهش خیره شد
لبه گلس رو به لباش رسوند و چشماش رو برای حس کردن هر مزه ای گرد کرد و وقتی اولین قلوپ رو فرو برد رنگش پرید و صورتش جمع شد...شاید اگه بیشتر میخورد بهتر مزش رو حس میکرد!
چانیول با خنده به بکهیون که داشت مشروب میخورد خیره شده بود...درست انگار که یه لیمو ترش رو با زور تو دهن یه بچه گذاشته باشن چهرش جمع میشد و چشماش پر از اشک میشدن!
با همون چهره جمع شده تمام مشروبش رو سر کشید و وقتی تموم شد با همون صورت اخمالو گلسش رو روی میز گذاشت و چند بار زبونش رو بیرون آورد تا شاید تلخی که تو دهنش پیچیده بود از بین بره!
_چرا اینهمه تلخ بود؟
از چانیول پرسید و مرد بزرگتر پوزخند نه چندان جالبی زد
_تلخیش وقتی میدونی قرار ذهنت رو خالی کنه شیرین تر به نظر میرسه!
به بکهیون که لپاش قرمز شده بود نگاهی انداخت
_ازش لذت نبردی؟
لبای پسر کوچکتر جلو اومد و چشماش رو برای فکر کردن چرخوند...با اینکه خیلی زیاد نخورده بود ولی حس میکرد باید برای حرف زدن فکر کنه!
_نه خیلی بد بود...اولین تجربم و آخرین تجربم بود!
_دهنتو باز کن!
چانیول بهش دستور داد و بکهیون باز فکر کرد که چرا باید دهنش رو باز کنه؟
به مرد بزرگتر که یه نفس کل گلسش رو سر کشید نگاه کرد و دهنش رو باز کرد...خب اون لحظه فکر کرد که شاید چانیول میخواد چیز شیرینی بهش بده تا تلخی دهنش از بین بره اما وقتی مرد درشت تر به سمتش خم شد و لبای آیدلش روی لباش قرار گرفتن چشماش گرد شد...دقیقا داشت چه اتفاقی میافتاد؟...چانیول نمیدونست که بکهیون از اون موقع چقدر تلاش کرده تا اون بوسه رو فراموش کنه؟...این دیگه چی بود؟
وقتی حجمی از مشروب از دهن چانیول داخل دهنش حس کرد چشماش گرد تر شدن...گلوی بکهیون خیلی کوچیک و قلبش هم خیلی دیوونه بود...شاید برای همین لحظه بعد پسر کوچکتر به سرفه افتاد و چانیول سریع ازش جدا شد!
تقریبا همه مشروب رو صورت چانیول تخلیه شد چون بکهیون همه رو پس داده بود...واو این پسر واقعا میتونست یه تنه به همه صحنه های جذاب گند بکشه!
چانیول که تا اون لحظه فقط خیسی صورتش رو احساس کرده بود چند تا پلک نامفهوم زد و کم کم صورتش با حالت چندشی جمع شد
_لعنت بهت!
از لای دندونای چسبیده بهم غرولند کرد و از جاش بلند شد تا زودتر بره و دست و صورتش رو بشوره!
واقعا چرا فکر کرده بود اون راننده احمق لیاقت لذت بردن داره؟
بکهیون با خجالت سرش رو تو پشتی نرم کاناپه فرو کرد و چشماش رو بست...گند زده بود!

___________________

چانیول واقعا انتظار نداشت که وقتی از سرویس بهداشتی خارج میشه بطری مشروب روی میز رو نصفه ببینه...چشماش گرد شدن و به بکهیون که رو کاناپه نشسته بود و با لپای قرمز شده و چشمای خمار داشت سکسکه میکرد خیره شد!
کم کم آهی کشید....خب این پسر گند زده بود!
ترجیح داد بره اتاقشو استراحت کنه...هر چند واقعا ایده ای نداشت که بکهیون توانایی تا صبح رو اون کاناپه نشستن رو داشت یا نه!
"اگه جلو چشمم باشه بهتره "
چانیول با خودش فکر کرد و به سمت بکهیون رفت...بازوهای لاغرش رو تو دستش گرفت و بالا کشیدتش!
_بیا بریم!
به بکهیون دستور داد و پسر کوچکتر رو که با گیجی بهش خیره شده بود رو پشت سر خودش کشوند. همین که به سمت اتاقش راه کج کرد صدای فن بوی مستش بلند شد
_یا...هع...کجا داری منو...هع...میبری؟
_اتاقم!
چانیول با پوفی که کشید جواب داد و یهو بکهیون تو جاش ایستاد و به تبعیت ازش مرد بزرگتر به سمتش برگشت
_چرا اینطور داری نگاهم میکنی؟
وقتی بکهیون دستش رو جلوی دهنش گذاشت و با دو جفت چشم درشت شده بهش خیره شد پرسید پ لحظه بعد با جواب فن بویش از خنده ترکید
_میخوای باهام سکس کنی؟
چند تا پلک سنگین زد و با همون لپ های سرخ شده به چانیول خیره شد تا خندش تموم بشه اما یهو انگار که چیزی یادش اومده باشه صورتش جمع شد و سکسه کوچیکی کرد
_اما من که...هع..پسرم!
با چشمای ریز شده ای گفت و مردی که داشت اشک حاصل از خندش رو پاک میکرد با لحنی که هنوز اثراتی از خنده درش موج میزد پرسید
_مشکلش چیه؟
بکهیون تو جاش نشست...انگار که ضربان شدید قلبش و دلهره عجیبش حتی تو مستی هم فراموشش نکرده بودن چون پاهاش حتی توانایی تحمل وزنش رو نداشت!
پاهای کوتاهش رو دراز کرد و در حالی که به جوراباش خیره شده بود لباش رو بیرون داد
_بابام بفهمه...هع...منو به صلیب...هع...میکشه و بعد آتیشم...هع...میزنه!
چانیول بدون توجه به حالت کیوت پسری که سکسکه میکرد و وپاهاش رو تکون میداد چرخی به چشماش داد
_پس من میرم استراحت کنم...تو هم بشین فکر کن که ممکن پدرت دیگه چه بلاهایی سرت بیاره!
واقعا انگار که نجات پیدا کرده باشه سریع گفت و پسر کوچکتر با چشمای خمارش از پایین بهش زل زد
_اما میتونیم...هع..یه کار دیگه...هع...کنیم!
لحنش جوری بود که چانیول ابروهاش بالا پرید و انگار که سرگرمی جدیدی پیدا کرده باشه دست به سینه شد و به دیوار راهرو تکیه داد
_چیکار؟
بکهیون با مظلومیت خاصی تو خودش جمع شد
_من...میخوام ازش هع...لذت ببرم!
چانیول تکخندی زد و سری به نشون تاسف تکون داد...واقعا اگه از احساسات عمیق بکهیون خبر داشت باز هم میخندید؟
_منو ببوس!...یه طوری که..هع...خشن نباشه!
خنده مرد بزرگتر خشک شد و نگاهش رنگ جدیت گرفت جوری که پسری که الان حتی گوشاش هم سرخ شده بود غرغر کرد
_اینطور بهم نگاه نکن...اون اولین بوسم بود!

__________________
های عنجلامممم😍
مایا در واپسین دقایق آگلی فن را آپ میکند🙀💥
متاسفانه این هفته بدجوووور همه چی بهم فشار آورده...مرسی از درکتون😻🙈💫
بوس رو گونتووون💞💞

Continue Reading

You'll Also Like

1M 54.6K 35
It's the 2nd season of " My Heaven's Flower " The most thrilling love triangle story in which Mohammad Abdullah ( Jeon Junghoon's ) daughter Mishel...
309K 6.8K 35
"That better not be a sticky fingers poster." "And if it is ." "I think I'm the luckiest bloke at Hartley." Heartbreak High season 1-2 Spider x oc
Hellish Road By Narges

Mystery / Thriller

735 128 10
جان و ییبو توی سفر جاده‌ای راه رو گم میکنن و توی مسیر یک رستوران پیدا میکنن که.... genre:Thriller,criminal,romance couple:yizhan(LSFY)
1.1M 49.1K 95
Maddison Sloan starts her residency at Seattle Grace Hospital and runs into old faces and new friends. "Ugh, men are idiots." OC x OC