ugly fan and hot fucker

By MAYA0247

299K 54.7K 8.8K

name:ugly fan and hot fucker couple:chanbeak Gener:🍓اسمات🔞،خشن،عاشقانه،فلاف writet: maya^^ وضعیت:کامل شده⁦☑... More

ugly fan and hot fucker.prt2
ugly fan and hot fucker_3
ugly fan and hot Fucker 4
ugly fan and hot fucker_5
ugly fan and hot Fucker_prt6
ugly fan and hot Fucker 7
ugly fan and hot fucker8
ugly fan and hot fucker9
ugly fan and hot fucker 10
ugly fan and hot fucker 11
ugly fan and hot fucker 12
ugly fan & hot fucker 13
ugly fan and hot fucker 14
ugly fan and hot fucker-15
ugly fan and hot fucker prt16
ugly fan and hot fucker.prt17
ugly fan and hot fucker.prt18
ugly fan and hot fucker.prt19
ugly fan and hot fucker.20
ugly fan & hot fucker.prt21
ugly fan&hot fucker.prt22
ugly fan & hot Fucker.prt23
ugly fan & hot Fucker.prt24
UGLY FAN & HOT FICKER.prt25
ugly fan and hot fucker.prt26
ugly fan and Hot fucker.prt27
ugly Fan And Hot fucker.28
❌اطلاعیه❌
ugly Fan and Hot Fucker.prt29
ugly fan and Hot Fucker.prt30
Ugly Fan&Hot Fucker.prt31
ugly fan and hot Fucker.prt32
Ugly Fan & Hot Fucker.prt 33
ugly Fan&Hot Fucker.34
ugly fan & hot fucker.prt 35
ugly Fan and Hot fucker.prt36
ugly fan & hot fucker.prt 37
ugly fan & hot fucker.prt38
ugly fan & Hot fucker.prt 39
ugly fan prt40
ugly fan and hot fucker.prt41
ugly fan & Hot Fucker prt 42
ugly fan and hot fucker.prt43
ugly fan and hot fucker prt 44
ugly fan and hot fucker 45
UGLY FAN AND HOT FUCKER prt46
ugly fan and hot fucker.prt47
ugly fan and hot fucker.prt48
ugly fan and hot fucker.prt 49
ugly fan and hot Fucker.prt50
♡Final part♡

ugly fan and hot fucker prt 1

27.6K 1.4K 444
By MAYA0247


سلوووم مایا صحبت میکنه^~^

خیلی خیلی خیلی مرسی که آگلی فن رو برای خوندن انتخاب کردین عنجلا *-*

اینسری علاوه بر اینکه اومدم هشدار سنی و... بدم باید راجب ژانر فیک هم توضیح بدم♥

چرا فیک هم خشن هم فلاف؟...اصلا چطور؟ خب خب باید بگم که ژانرش

به خاطر شخصیت کارکترا اینطور انتخاب شده!

اگه فیک رو بخونید خودتون متوجه میشید که چانیول شخصیت سرد و خشنی

داره و بکهیون شخصیت گرم و کیوت و صورتی و اکلیلی!

هر کدوم تو فضاهای مختلف فضای بامزه و دارکی به فیک میدن!

و باید بگم که هارمونی خیلی قشنگی رو ایجاد میکنن*~*

و گفتم که از نوشتن آگلی فن هدف خاصی داشتم و هدفش عشق واقعی بود!

نمیگم فیک خیلی فضای پاک و... داره اصلا برعکسه ولی میخوام نشونش بدم

چون به نظرم عشق واقعی تو شرایطی مثل شرایط کارکترامون سخت تر

ایجاد میشه^^

قلب سردی که منجمد شده و قلبی که از گرما شعله ور شده!

کدوم روی دیگری تاثیر میذاره؟

قلب گرم سرد و منجمد میشه...یا قلب یخی از گرما آب میشه؟

امیدوارم از خوندنش لذت ببرید و چون پارت اول کلی استرس دارم و در

نتیجه به کلی حمایت نیاز دارم...خیلی):

__________start_______

_فاااااااااااااک شد...شد...بالاخره 19 ملیووووونی شددددددددددد!

بکهیون از جاش پرید و در حالی که داشت روی تخت رقصی رو که هیچ ایده ای ازش نداشت رو اجرا میکرد با ذوق به گوشیش که تو دستاش بود زل زد!
چانیول تاپ آیدل معروف کره بالاخره 19 میلیونی شد و بکهیون مطمئن بود حتی بیشتر از خود چانیول تو کونش عروسیه!

از رو تخت پرید پایین و با دو تا قدم بزرگ خودش رو به پذیرایی رسوند

_اوووووووووماااااااا....چان...

حرفش نصفه موند چرا که تازه یادش افتاد کل خانواده گرامیش به

معنای واقعی کلمه آنتی فن آیدلش بودن و مطمینا اگه بک یه کلمه

بیشتر حرف میزد زندگیش در امان نبود!

مادرش در حالی که داشت رژلب جدیدش رو روی لبش امتحان

میکرد از تو آینه به پسر زشتش که هیچ ایده ای نداشت که دقیقا

به کی کشیده نگاهی انداخت

_چان؟...چان چی؟

بک تند تند دستش رو تو هوا تکون داد

_هیچی فراموشش کن!

_هی بک کجا داری فرار میکنی؟

خواهر عفریتش در حالی که رو زمین ولو شده بود و جلوی موهاش

رو با کش بسته بود و عینک گنده ای هم تو چشماش بود ازش

پرسید و بک صورتش رو جمع کرد

_تو اول برو حموم...حس میکنم از موهات داره روغن میچکه...چندش!

و بعد قبل از اینکه کسی حرفی بزنه به سمت اتاقش فرار کرد تا

خودش تنهایی 19 ملیونی شدن آیدلش رو جشن بگیره!

به سمت خرسش رفت و گذاشتش رو تخت و خودش هم رفت روبه روش نشست!

_خوب گوش کن تدی...پارک چانیول رو که میشناسی؟

اگه تدی زبون داشت مطمینا میگفت

(همونی که هر شب قبل از خواب انقدر از اینکه دوست داری به فاکت بده دم گوشم وز وز میکنی که یوبس میشم)

بکهیون انگار که از اون عروسک حرفی شنیده باشه سرش رو تکون

داد و دستاش رو کوبوند بهم

_خب کمی کمکت میکنم که یادت بیاد...یادته دو سال پیش عر زنان اومدم

خونه زار زار گریه کردم؟..یادته بهت گفتم چانیول یه فیلم تخمی

بازی کرده که آخرش اون دختره کونی رو میبوسه؟...واقعا هنوزم

درک نمیکنم چرا ته فیلم اون کیس کوفتی رو گذاشتن؟...(دستی با

حرص لایه موهاش کشید و چهرش مثل فلفل قرمز شد)...واو

هنوزم با یادآوریش دلم میخواد دختره رو جر بدم!

به چهره تدی زل زد و نفسش رو بیرون داد و عینک بزرگش رو رویه

بینیش بالا داد

_یادت اومد منظورم همون چانیوله...دوست دارم بازیگر باشه ولی

خب خوانندگیش رو بیشتر ترجیح میدم چون دیگه خبری از اون

دخترای نچسب نیست!...واقعا صداش خوبه و توش کلی استعداد

داره!...عاره داشتم میگفتم که 19 میلیونی شدههههه واقعا حس

میکنم اونهمه سختی که شب و روز اکانت میزدم و فالوش میکردم

یه ثانیه ای با دیدن اون عدد مقدس (19m) دود شد رفت هوا تدی!

چانیول بیشترین تعداد فالور رو بین سلبریتی های مرد کره ای

داره...میدونی این چقدر خوبه؟...من واقعا حس میکنم میخوام از

خوشحالی بمیرم!...اصلا...

حرفش تموم نشده بود که دره اتاقش باز شد و لحظه بعد با دیدن

مادر و خواهرش که از قیافشون معلوم بود کل حرفاش رو شنیدن

رنگش پرید!

به مگس کش تو دستای مادرش زل زد و با دیدن پوزخند ترسناک

خواهرش آب دهانش رو با ترس قورت داد!
صدای مادرش که به سمتش میومد آخرین چیزی بود که شنید چون

فهمید که باید جونش رو برداره و فرارکنه

_هنوز از اون پارک چانیول نکشیدی بیروووون؟

___________________________

_هی مرد تبریک میگم...امروز رفتم اینستات رو چک کنم گفتم هوووولی شت 19 میلیونی شدی!

چانیول نگاهش رو از کامنتایی که چپ و راست براش فرستاده

میشد گرفت و با پوکریت تمام به کریس منیجر خوشتیپش زل زد

_تو کاری دیگه ای جز چک کردن پیج من نداری؟

کریس ابروهاش رو بالا داد

_هی چانیول انقدر بدعنق نباش...محض رضای خدا کمی از اون

ابراز احساساتی که به توبن میکنی رو به من کنی چی

میشه؟..ها؟...من منیجرتم و چپ و راست باید گندکاریات رو جمع

و جور کنم اینه دستمزدم!

و بعد با ابروهای بالا رفته به چانیول که بی حوصله چشماش رو بست زل زد

_میشه بپرسم چه کار تخمی داشتی؟

_هی فحش نشده تو مثلا آیدلی!

کریس با اخم بهش هشدار داد چرا که فقط کافی بود چانیول فقط یکی

از این فحشا جلوی دوربین از دهنش بپره و بیرون و کونش پاره شه!

چرا که چانیول فقط به یک گوشه لم میداد و منیجر بدبختش باید کل

عمرش رو دنبال جمع و جور کردن اون گوه کاری میافتاد!

البته که آیدلا این چیزا رو درک نمیکردن چرا که چانیول چشماش رو با

بی حوصلگی چرخوند

_تو اینجا دوربینی میبینی؟...تا نزدم تخمات بچسبن به کونت زرت رو

بزن!

کریس آب دهنش رو با ترس قورت داد و دستش رو جلو فاق شلوارش

گرفت و اگه میتونست تخمای عزیزش رو دو دستی می‌چسبید!

به کوه یخ روبه روش زل زد و در حالی که برای زدن حرفش دو دل بود

به افق خیره شد

_رییس زنگ زد...گفتش بعد از این برنامه تایمت آزاد نیس...قول

عکسبرداری داده و باید بریم اونجا!

و لحظه بعد طبق انتظارش عربده دوست بی اعصابش تو ماشین

پیچید و باعث شد به خاطر به فاک رفتن گوشاش چشماش رو ببنده

_شتتتتتت!

_____________________

بکهیون در حالی که با درد کمرش رو مالش میداد وارد صفحه اینستا

چانیول شد...حس دلتنگیش بعد از کتک دلنشینی که از مادرش

خورده بود بالا زده بود!

البته کتک نخورده بود...اومد فرار کنه پاش گیر کرد لبه میز و با مخ

پاچید رو زمین و کله دم و دستگاهش به فاک رفت!

رییسش چند وقتی بود که بهش زنگ نمیزد و بکهیون رو تا لب مرز

جنون کشونده بود!

آدم پیش فعالی مثل بیون بکهیون که اگه یه ثانیه یه جا بشینه

حس میکنه کله دنیا داره دور سرش میچرخه حالا 5 روز کوفتی بود

که تو خونه داشت جولان میداد و درصد اسکلیتش از 60 درصد به

99 درصد رسیده بود چرا که حداقل قبلا با عکس چانیول

عضو مقدسش تحریک و مثل گرز رستم سیخ نمیشد/:

رو یکی از عکسای مورد علاقش زد...شاید بره چند وقت پیش بود

ولی دوست داشت زیر این پست درو دل کنه تا کمتر کسی ببینه و

مسخرش کنه...نفسش رو بیرون داد...این آدم خیلی جذاب نبود؟

Park_beakHyuneeee وااااای خیلی جذابی من عاشق این رنگ موت شدم هی صورتی هم حتی به پوستت خیلی میخوره ای کاش من اون کته بودم و اینطور بغلت میکردم

park_beakHyuneeee حقیقتش وقتی اون دخترای چندش رو تو کشتی دیدم میخواستم تا یه مدت طولانی دیگه باهات حرف نزنم اما دیدم که نمیتونم و خب عوضش کارگردان ام وی رو با فحشام مورد عنایت قرار دادم.

park_beakHyuneeee چند روز بیکارم و بهتر میتونم نگاهت کنم البته رییسمم چند وقت برای کار بهم زنگ نمیزنه ولی من تو کارم عالیم البته که اونا خبر ندارن تا من تو و پشتکارت رو میبینم تا آخر عمرم میتونم بدون هیچ اعتراضی به کار کردنم ادامه بدم سارانگه

وقتی گوشیش تو دستاش لرزید از تایپ کردن دست کشید و با دیدن

شماره رییسش چشماش زد بیرون

_بله؟

_سلااااام بکهیون خوبی؟

چرا این سلام حس خوبی بهش نداد؟

_اوه سلام رییس اتفاقی افتاده؟

صدای مرد شادتر از همیشه تو گوشاش پیچید

_آره...برات یه سوژه جدید پیدا کردم!...قرار راننده یه آدم خیلی مهم بشی!

برق چشمای بک توانایی روشن کردن کل اتاق رو داشت البته که هنوز از لحن

زیادی شاد و بشاش رییسش میترسید

_اوه واقعا؟...یعنی الان بیام مرکز؟

_آره...آره بیا دیر نکن فقط بیون!

بکهیون از تختش شیرجه زد پایین و در حالی که پشت خط داشت برای

رییسش تعظیم نود درجه ای میکرد تند تند جواب داد

_چشم ساجانگنیممممم!

تماس و قطع کرد و به عکسی که همین چند لحظه پیش داشت زیرش

درد و دل میکرد زل زد و در یک حرکت روی عکس بوسه محکمی زد

_میدونستم اگه باهات حرف بزنم همه چی درست میشه...بازم کمکم کردی یوووول!

به سمت آینه رفت و به سیم کشی دندوناش نگاهی انداخت و زیر لب زمزمه کرد

_باید نگینش رو سبز کنم؟

____________________

_چرا رانندم داره عوض میشه...7 سال باهاش بودم مشکلی هم

نداشتم!

کریس کنار چانیول که رو کاناپه لم داده بود نشست و با اخم بهش

زل زد

_بله 7 سال تمام گند کاریات رو تو دلش ریخت آخرم بدبخت سکته

کرد دکترش بهش مرخصی رد کرده...باید بگم که ریدی!

چانیول پوکر به منیجر احمقش زل زد و سری به نشونه تاسف تکون

داد

_نمیشد تو رو هم عوض میکردن؟!

و بعد باز به برنامه ای که داشت پخش میشد زل زد!

واقعا خسته بود و حالا تایم استراحتش کنار این احمق تو مخی داشت به فاک میرفت!

از جاش بلند شد و همزمان کریس هم از جاش پرید

_کجا میخوای بری؟

با داد بلندی که زد باعث شد کریس چشماش رو ببنده و حقیقتا

حس میکرد موهاش از داد چانیول سیخ تو هوا وایستادن

_میخوام برم دستشویی...گورتووووو گم کن!

و بعد از چشم غوره ای که به پسر روبه روش رفت و تنه ای که

بهش زد راه دستشویی رو در پیش گرفت و متوجه فحش رکیکی

که منیجرش بهش داد نشد!

کریس هر روز هزار مرتبه شانس گوهش رو به خاطر اینکه منیجر اون

خر زبون نفهم شده به فحش میکشید...اما خب در مرحله اول واقعا

دل کندن از اون مغرور عوضی براش سخت بود و در مرحله دوم

خب!..پول خوبی توش بود!

نفسش رو بیرون داد و شماره پارتنری که برای اون عوضی جور کرده

بود رو روی میز گذاشت!

هر چند که اون خبر نداشت زندگی دوستش از خیلی وقت بود که

نابود شده...هیچکس تو زندگیش نبود...نه اینکه نخواد...چانیول از

حضور آدمای جدید تو زندگیش بدش میومد!

هر رابطه ای هم که داشت فقط در حد یه وان نایت بود...رابطه هایی

که به اندازه انگشتای دستش قابل شمارش بودن...دست خودش نبود

که تبش سرد بود و علاقه چندانی به سکس نداشت!

اما خب همیشه تو روابط کمش خشن بود و کسی که زیرش بود رو

تقریبا جنازش رو جمع میکردن!

خودشم نمیدونست چرا اونطوره...اوایل فکر میکرد به خاطر اینه که

شاید سالی یه بار با زور سکس میکنه و تمام عصبانیتش رو اون لحظه خالی میکنه اما الان میدونست این یه واکنش غیر ارادیه!
مشتش رو پر از آب کرد و پاشید رو صورتش و با چشمای بی حسش به انعکاس تصویر خودش تو آینه زل زد!

صورتش بی روح بود...اینکه خیلی زود به رویاهاش رسیده بود

باعث شد ناامیدی هم خیلی زود سراغش بیاد!

کار میکرد که در آخر چی بشه؟!...قلبش تا آخر اینطور سرد باقی

میموند و در آخر با میلیون ها فن کلی پول پارو میکرد!..و باز تهش

چی بود؟...همه پولا رو با خودش به گور میبرد؟

هر کسی که به سمتش میومد هم فقط و فقط به خاطر اون

پولای کوفتی بود...وگرنه کی دوست داشت با آدمی مثل خودش

که انگار هیچ چیز تو این دنیا برای هیجان زدگیش وجود نداره

رابطه دوستی داشته باشه؟

البته که آدمی مثل چانیول به اینجور چیزا یک صدمه درصد

هم اهمیت نمیداد!

وجود آدمای جدید تو زندگیش شاید به خاطر همین تو مخش بود؟

دستی لای موهاش کشید... برای آزاد کردن افکار تخمیش کمی تفریح

بدک نبود...یه رابطه خشن چیزی بود که الان بعد از مدت ها کار کردن میتونست کمی روحش رو به آرامش برسونه!

با پوزخندی که رو لبش نقش بسته بود شیر آب رو بست و لحظه بعد

از دستشویی خارج شد و بعد از پوشیدن بی حوصله سرپایی هاش به

سمت پذیرایی حرکت کرد!

خبری از منیجرش نبود..دستاش رو تو جیب شلوار راحتیش فرو کرد و با دیدن شماره ای که رو میز بود تک خندی زد...تک خندی که جای اینکه خوشحال به نظر برسه عصبی بود و لحظه بعد زمزمه کرد

_اوه عالی شد!

_______________________

نمیدونست دقیقا چند دقیقه به کاغذی که تو دستش بود زل زده؟

فرمی از بیوگرافی کامل رییس جدیدش...کسی که قرار بود براش

رانندگی کنه...بیوگرافی پارک چانیول!

نفسش گرفته بود و دروغ نبود اگه میگفت دلش میخواست بزنه زیر

گریه...چرا که حس میکرد واقعا داره خواب میبینه!

بیون بکهیونی که حاضر بود در قبال یک ثانیه دیدن چانیول نصف

عمرش رو بده حالا شانس بهش رو کرده بود و قرار بود رانندش

بشه؟!

_چطوره؟...موافقی؟

بکهیون سرش رو بالا گرفت و به رییسش زل زد...مگه میشد

موافقت نکنه؟!

از جاش بلند شد و در حالی که هنوز آثاری از انجماد درش احساس

میشد تند تند شروع کرد به تعظیم کردن

_موافقم...از موافقم موافق ترم!

رییسش به حالت شیرین حرف زدن پسر روبه روش خندش

گرفت...بکهیون همیشه همینطور مثل کف دست رو بود...همه

احساساتش رو نشون میداد و رییسش واقعا از این اخلاق بکهیون لذت میبرد!

پسر صاف و ساده ای مثل اون مطمینا لیاقت اینو داشت که راننده

مرد بزرگی مثل پارک چانیول باشه!

هر چند که بکهیون ریز میزه و کوچولو بود ولی تو رانندگی

استعداد فوق العاده ای داشت و تا الان هم راننده آدمای بزرگی

بوده و همین باعث میشد تا رییس کیم با خیال راحت این سوژه

رو به دستش بسپره!

_پس از فردا کارت رو شروع کن...آدرس خونش نوشته شده!...یه

چیز رو یادت نره بیون...راننده ها امین اربابشون هستن...هر چیزی

که دیدی و شنیدی رو همونجا دفن میکنی!

بکهیون با چشمایی که برق میزد دستاش رو بهم کوبید و تند تند با

نیش باز گفت

_میدونم میدونم شتر دیدی ندیدی!

رییس کیم لبخندی زد و سری تکون داد

_درسته...الان برو کمپانیش و کارا رو اوکی کن...من زنگ زدم از قبل

هماهنگ کردم!

و لحظه بعد بکهیون مثل فشنگ از در خارج شدن جوری که گرد و

خاک حاصل از رفتنش قابل دیدن بود/:

واقعا حس میکرد داره تو یه رویای شیرین زندگی میکنه...انقدر رون

پاش رو بیشگون گرفته بود که میتونست حدس بزنه حسابی

خودش رو کبود کرده!

هر بار که درد تو پاش میپیچید و هنوز تو جای قبلیش بود ذوق

زده میشد و دلش میخواست مثل دخترا جیغ بزنه و بعد زار زار

گریه کنه!

از ساختمون مرکزی خارج شد و به سمت ایستگاه اتوبوس راه افتاد!

به آسمون ابری زل زد...انقدر هول کرده بود که فقط با یک تیشرت

بیرون زده بود و میدونست قرار حسابی به فاک بره چرا که تو این

ماه، آب و هوا بدجور شخمی شده بود...ظهرا گرم بود و شبا آدم

سگ لرزه میزد!

اما مهم نبود...واقعا اهمیتی نداشت!

قرار بود راننده مردی بشه که فکر میکرد فقط اجازه دیدنش رو تو

خواباش داره!

یهو تو جاش ایستاد و وسط اون پیاده رو شلوغ دستاش رو باز کرد

و چشماش رو بست...حس میکرد تازه به دنیا اومده البته قبل از

اینکه دستش توسط بقیه به فاک بره!

مردم بدون توجه بهش از کنارش رد میشدن و دستای ظریف

بکهیون رو با شونه های کوفتیشون پس میزدن و به همین دلیل

پسر ریز جثه لحظه بعد رو زمین ولو شده بود اما باز حس میکرد

دنیاش پشمکیه!...امروز یکی از روزای زندگیش بود؟.. نه امروز یه

روز رویایی بود چون درو دیوارا دیگه اون در و دیوارا نبودن

مردم شهر قشنگ تر دیده میشدن و بکهیون حس میکرد میتونه به

همه لبخند بزنه و مثل ابلها بهشون سلام کنه!

مطمینا دیدن چانیول اینهمه دیوونگی رو هم داشت...بکهیون از

وقتی که فهمیده بود عشق چیه چانیول رو دیده بود...موقع تولد

چانیول گریه میکرد که چرا یکسال از زندگی مردش بدون اون

گذشته؟...هر موقع که قلبش بی قراری میکرد با هندسوری تو

گوشاش خوابش میبرد...درسته!صدای چانیول بهترین درمان برای

قلب ناآرومش بود!

پس عجیب نبود اگه مثل دیوونه ها در حالی که به سمت ایستگاه

حرکت میکرد زار زار گریه کنه!

اگه کسی از قبل میدید فکر میکرد به خاطر افتادن رو زمین اونطور

گریه میکنه ولی خب خود بکهیون میدونست قلبش توان اینهمه خوشحالی رو نداره و اگه گریه نکنه درجا سکته قلبی میزنه!

تو کل زندگیش فقط یک بار چانیول رو از نزدیک دیده بود و

اونم مربوط میشد به هفت سال پیش!

قبل از اینکه چانیول آیدل معروفی بشه!

بکهیون خط به خط اون روز رو به خاطر داشت...اون روز دقیقا یک

هفته از وقتی که چانیول تو یه تبلیغ بازی کرده بود میگذشت

و بکهیون وقتی چانیول رو تو اتوبوس دید کلی ذوق زده شد!

یادش بود...درست و دقیق یادش بود که وقتی به چانیول گفت

"من طرفدارتم" چطور چشمای درشت پسر روبه روش درخشید

و لبخند درشتی زد!

بکهیون خوشحال بود که قرار دوباره اون پسر با لبخند درخشان

رو ببینه!

هر چند پسر ریزجثه بیچاره خبر نداشت چانیول به چه هیولای

ترسناکی تبدیل شده و چطور اون چانیول هفت سال پیش رو تو زندگیش گم کرده!

بکهیون قطعا به فاک میرفت و خب...کارما همین بود/:

__________________________

صدای هق هق دختر زیرش تو مخش رژه میرفت...درک نمیکرد

چرا باید همچین پارتنرهای بیخودی رو براش جور کنن!

موهای دختر رو تو دستش کشید و داد زد

_خفه شو!

و بعد ضربه محکم تری داخلش زد و نفس دختر برای ثانیه ای بند

اومد..صورت خونی دختر و کبودی بدنش چیزی بود که باعث

گریه هر آدمی میشد اما اون چهره به چانیول احساس خوبی

میداد!

اصلا نمیفهمید چه زمانی مشتش به سمت صورت دختر میرفت و

برای خفه کردنش کتکش میزد!

چشماش رو بست و با ناله مردونه ای که کرد داخل بدن دختر

ارضا شد و نفس سنگینش رو بیرون داد

_آشغال هرزه...حتی به درد یه وان نایت هم نمیخوری!

این رو در حالی گفت که با حرص از دختر نابود شده جدا شد و

بدون اینکه نگاه دیگه ای به شاهکار روی تخت بندازه بعد از

پوشیدن لباساش از اتاق هتل بیرون زد!

کلاه هودیش رو روی سرش کشید و ماسکش رو هم به صورت زد!

دستش رو تو جیب هودیش فرو کرد...حس میکرد هنوز توانایی

یه دور سکس دیگه رو داره ولی با وجود اون پارتنر های داغون

حتی اسپرماش برای خارج شدن استخاره میکردن چه برسه

دلش بخواد یک دور بعد با این آدما داشته باشه!

نفسش رو بیرون داد...هوا سرد شده بود و بارون سنگینی داشت میبارید!

وارد پارکینگ شد و بعد از اینکه سوار ماشینش شد با حالت بی

حسی راه افتاد!

حتی بعد از رابطه هم حس خوشحالی نمیکرد...دقیقا از کی

نخندیده بود؟...یه خنده واقعی!

میخواست ماسکش رو از صورتش بکنه که با دیدن پسر ریز جثه

ای که گوشه خیابون زیربارون ایستاده بود و با چهره مظلومی به

ماشینش زل زده بود و انگشت شصتش رو به سمتش گرفته بود بی خیال شد!

تو اون ساعت از شب هیچ ماشینی از این منطقه رد نمیشد و این

بارون هم حالا حالا ها بند بیا نبود اما این باعث نمیشد که

چانیول بخواد اون موش آبکشیده رو سوار کنه تا گند بکشه به

ماشین عزیزش!

نگاهش رو با سردی از پسر گرفت و حتی پاش رو بیشتر رو گاز

فشرد و اون لحظه دید...نگاه غم زده و ناامید اون پسر رو از

پشت شیشه های بخار گرفته عینکش دید!

نفسش رو بیرون داد...از آینه جلو به پسری که با بی رحمی از

کنارش رد شده بود نگاهی انداخت!

پوفی کرد...شاید بهتر بود کمی محض رضای خدا به کسی کمک میکرد!

پاش رو روی ترمز گذاشت...متوجه شد که نگاه پسر روی

ماشینش میخکوب شده به آرومی دنده عقب گرفت و لحظه بعد

جلوی پاهای پسر متوقف شد!

پنجره کمک راننده رو پایین داد

_زود سوار شو...تا جایی میرسونمت!

پسر ریز جثه که انگار فقط منتظر همون دوتا جمله بود سریع

داخل ماشین پرید و چانیول با چشم خودش به فاک رفتن

صندلی ماشینش رو دید!

پسر با همون عینکای بخار گرفته به سمتش مایل شد در حالی که

تند تند سرش رو به منظور تشکر خم و راست میکرد، یک ریز هم

حرف میزد

_ممنون آقا اگه شما نبودید واقعا اینجا میموندم...خیلی ممنون..واقعا مرسی...من...
حرفش با دادی که مرد پشت فرمون زد نصفه موند...چرا که هر بار پسر سرش رو تکون میداد آب کثیف موهاش به سمت چانیول شیرجه میزد و کل صورت و لباساش رو خیس میکرد !
بکهیون که متوجه قضیه شد با دیدن نگاه برزخی مردی که فقط ازش دو جفت چشم مشخص بود تو جاش فرو رفت و زمزمه کرد
_ببخشید!
چانیول نفسش رو بیرون داد و لحظه بعد ماشینش رو راه انداخت!
بکهیون عینکش رو از چشمش بیرون آورد و با دیدن بخار جمع شده رو شیشه هاش یهو خیلی ترسناک زد زیر خنده و باعث شد چانیول از ترس تو جاش بپره...فاک این چی بود؟!
متعجب به پسر ریز جثه که با چشمای هلالی شکل به عینکش زل زده بود و لب های باریک و صورتیش کش اومده بودن خیره شد!
بکهیون با حس سنگینی نگاهی سرش رو بالا گرفت و با دیدن مرد راننده که با تعجب بهش زل زده سریع عینکش رو بالا گرفت و توضیح داد
_بخار گرفته بود...خندم گرفت...شما چطوری واقعا بهم اعتماد کردید که منو سوار کردید؟..با این عینک خیلی ترسناک به نظر نمیرسیدم؟!
تمام مدتی که بکهیون حرف میزد چانیول با پوکریت تمام بهش زل زده بود...میخواست شر پسر داد بزنه "انقدر کوچولوویی که فقط میتونی از بازوم آویزون شی...چرا باید ازت میترسیدم؟"
اما خب بی خیال شد و نگاهش رو باز به جاده داد
و فشار پاش رو به پدال گاز بیشتر کرد!
"موهاش و لباساش خیسه...ممکن سردش شده باشه"
چانیول با خودش فکر کرد و لحظه بعد ناخودآگاه دستش به سمت بخاری ماشینش رفت و روشنش کرد
_اوه....لازم نیست!
بکهیون سریع گفت و وقتی جوابی از چانیول نشنید زیر لب تشکر کوچیکی کرد!
بقیه مسیر در سکوت گذشت..البته تا قبل از اینکه بکهیون گوشیش رو از جیبش بیرون بکشه و وارد اینستاگرامش بشه و با دیدن خبری که پخش شده بود چشماش گرد بشه
"چانیول یه پسر رو سوار ماشینش کرده...این پسر گوشه خیابون ایستاده بود و چانیول سوارش کرده"
ابروهای بکهیون بالا پرید و داد زد
"وات د فاک؟"
و باز مرد پشت فرمون به خاطر رفتارای موجی پسر کنارش کمی تو جاش پرید و با حرص به بکهیون زل زد!
بکهیون با دیدن نگاه عصبی مرد تند تند توضیح داد
_آخه دارن چرت میگن...چانیول چرا باید یه پسر عوضی رو سوار ماشینش کنه؟!...نه عکسی هست نه چیزی...الکی دارن از خودشون تز در میکنن تا فالورهای پبجشون بیشتر بشه!
اینسری ابروهای چانیول بالا پرید و بکهیون بیشتر تو خودش جمع شد
_اگه واقعیت داشته باشه...ای خر به شانس اون پسره...ای کاش من جاش بودم...اصلا ای کاش جا اینکه سوار این ماشین میشدم ماشین چانیول جلو پام ترمز میکرد!...هعی!...تدی کجایی که باز حسودیم زده بالا!
بکهیون انگار که تنها باشه داشت با خودش حرف میزد و با کیوتی تمام لبای غنچه ایش رو باز و بسته میکرد و با ناامیدی زانوهاش رو بغل کرده بود!
وقتی حرفاش تموم شد پیشونیش رو چسبوند به زانوهاش و چشماش رو بست!
چانیول که تا اون لحظه تمام موس موس اون پاپی آب کشیده رو شنیده بود خندش گرفت!
این پسر واقعا احمق بود!
_کجا قرار بری؟
چانیول با لحن سردی پرسید و بکهیون بی جون زمزمه کرد
_قبرستون...میخوام برم خودم رو دفن کنم و بعد یه مشت نکروفیلیایی بیان به جسدم تجاوز کنن...اما من دلم نمیخواد اولینم رو به یه مشت نکروفیلایی ببازم... مگر اینکه شانس بیارم چانیول هم نکروفیلیایی باشه!
چانیول با شنیدن این حرفا یقین پیدا کرده بود که نسل آدمای اسکل

اگه هم منقرض میشد این پسر یه تنه میتونست عوض همشون رو

دربیاره!

احساس خستگی میکرد و واقعا وجود این گربه احمق تو ماشینش

قوز بالاقوز شده بود!

به پسر که مثل موش تو خودش جمع شده بود نیم نگاهی انداخت

_اگه نمیدونی کجا میخوای بری همینجا پیادت میکنم!

و بعد زد کنار و منتظر شد تا اون پسر احمق شرش رو از ماشینش

کم کنه ولی خب بکهیون با توقف ماشین انگار که تازه به خودش

اومده باشه متعجب به مردی که فقط دو جفت چشم ازش قابل

رویت بود زل زد

_چرا وایستادید؟

و بعد چشماش گرد شد و با ترس دستش رو جلوی سینش قلاب کرد

و با ترس کمی عقب رفت و باعث شد چانیول پوکر تر از قبل بشه!

_میگم اگه آدرست رو نمیدی پیاده شو...کار دارم!

چانیول تا حد مقدور سعی کرد تن صداش رو بالا نبره و فحش نده

و خب!..به طرز عجیبی موفق هم بود!

بکهیون بعد از چند لحظه انگار که تازه یخش باز شده باشه تو جاش

وول خورد و سرش رو انداخت پایین

_ببخشید...ذهنم مشغول بود!

و بعد سریع به روبه روش اشاره کرد

_این مسیر رو برید...خودم بهتون میگم!

چانیول با سردی نگاهش رو از انگشتای کشیده پسر جدا کرد و باز حرکت کرد!

صدای فین فین اون موش آبکشیده تو مخش بود...چانیول میتونست

درک کنه که وقتی یه نفر زیر اون شدت از بارون میمونه بهتر از این

وضعش نمیشه ولی هنوز اونهمه آدم خوبی نبود که به روی طرف مقابلش نیاره!

جعبه دستمال کاغذی رو از رو داشبورد ماشین برداشت و به سمت

پسر گرفت

_صدای فین فینت رو جمع کن...عصبیم میکنه!

لحنش عصبی و در عین حال سرد بود..مثل تمام مکالمه هاش!

اما خب تقریبا با این حرفش فک پسر کز کرده روی صندلی کمک راننده

خورد زمین و زبونش پله پله ازش خارج شد!

"یه آدم چقدر میتونه عوضی باشه?...الان باید ازش عذر خواهی کنم

یا یه مشت بزنم تو دهنش؟...البته بعدش مطمینا از ماشین گرم و نرمش

با جفتک میاندازتم بیرون...محض رضای فاک! من حاضرم برای اینکه

اینجا بشینم بهش بدم...یه عذر خواهی که چیزی نیست!...البته دوست

ندارم اولینم با یه راننده باشه...مگر اینکه چانیول راننده میشد!"

بکهیون با خودش فکر کرد و لباش با غصه آویزون شد و به چهره مرد که فقط چشاش مشخص بود

نگاهی انداخت...البته اون چشما هم به خاطر موهاش اونطورقابل

رویت نبود!اما چشماش چیزی داشت که باعث شد نگاه بکهویون روش

بمونه!...یه چیزی مثل سیاه گدالی که هر چقدر بهش خیره میشد بیشتر

گیج میزد!

چانیول که تا اون لحظه با سردی بهش زل زده بود با دیدن آب بینی پسر

ریز جثه که سرازیر شده بود چرخی به چشماش داد و دستمال کاغذی

رو تقریبا تو سینه پسر کوبید و باعث شد چشمای بکهیون بسته بشه

_دوست داری تصادف کنیم..ازم بگیرش و دماغت رو پاک کن...چندش!

گربه خیس کنارش تند تند پلک زد و با حالت برق گرفتگی دستمال کاغذی

رو از دستاش گرفت!

ولی لحظه آخر چشمش روی دستای بزرگ مرد ثابت موند...این دستا زیادی آشنا نبود؟

Continue Reading

You'll Also Like

299K 54.7K 52
name:ugly fan and hot fucker couple:chanbeak Gener:🍓اسمات🔞،خشن،عاشقانه،فلاف writet: maya^^ وضعیت:کامل شده⁦☑️⁩ قسمتی از فیک 🎄🎇⬇⬇ _تو خیلی زشتی بیو...
562K 12.5K 39
In wich a one night stand turns out to be a lot more than that.
2.2M 115K 64
↳ ❝ [ INSANITY ] ❞ ━ yandere alastor x fem! reader ┕ 𝐈𝐧 𝐰𝐡𝐢𝐜𝐡, (y/n) dies and for some strange reason, reincarnates as a ...
129K 3.3K 72
Following the legend of korra but with a twist. Imagine if you were an avatar too, an aware avatar that helps your sister find her way. And Tophs her...