●•°○I Sold My Virginity Onlin...

By _YourMy24_

121K 24K 8.4K

چانیول رییس یک کمپانی بزرگ به اختلال شدید OCD (وسواس) مبتلاست و به علت همین بیماری با وجود تمایل شدیدش تا به... More

آغاز
مرد تتویی
The Real Tatoo Man
گرفتگی لوله
پروستات استاد
جان اسنو
سوسکهای سیاه و قهوه ای
موشک بالستیک
مادِر آو دراگنز
صورتی ترین حالتِ یک پارک
دِ بِست پا اِوِر
یک سئولی در نیویورک
دراکاریس

کانگورو بازی و ..... پایان

10.5K 1.7K 614
By _YourMy24_

-" هی پسر تولدی "

روز بعد چانیول در حالیکه هیچ اثری از درد در بدنش نبود ، بعد از جمع کردن میز صبحانه و کمی مرتب کردن آشپزخونه، به حدی که بهم ریختگی اونجا اعصابش رو بهم نزنه ، انگار که یکباره به خاطر آورده باشه که امروز تولد بکهیونه ، بهش گفت و باعث شد قلب بکهیون سریعتر بزنه .‌

کنارش نشست و بدن کوچیکش رو محکم به آغوش کشید .
-"  تولدت مبارک آلوده "
بکهیون چند ثانیه ای از فشرده شدن بین‌اون شونه های پهن لذت برد .
-" برام چی میخری ؟"
-" هر چی که بخوای "
-" برام مشروب بخر . میخوام اولین بار با تو بخورمش "

چانیول موهای پسرک رو نوازش کرد و از فکر اینکه دومین بار ممکنه با کی مشروب بخوره قلبش فشرده شد .
-" باشه آلوده . فردا شب برات میخرم . امشب باید پیش خانواده ت باشی . درسته ؟"

-" باید‌ یه راهی برای نرفتن پیدا کنم . نمیخوام‌ برم "
چانیول به چشمهاش که مثل یک توله سگ غمگین دودو میزدن ، نگاه کرد . در دل بهشون لعنت فرستاد اونها خیلی دوستداشتنی بودند .
-" چرا بک ؟ چرا نمیخوای بری؟"

-" تو نمیخوای من بمونم ؟ از دوری من کلیه نداشتت درد نگرفته بود ؟ "
انگار هر دو برای اعتراف به اون یکی التماس میکردن .
-" میخوام بمونی آلوده اما مطمئن نیستم اونقدر مهم باشم که خواسته م تاثیری روی زندگی و تصمیمهایی که برای آینده ت میگیری داشته باشه "

بکهیون سرش رو به بازوی چانیول تکیه داد . میخواست بهش بگه که مهمه خیلی بیشتر از اونچیزی که تصور میکنه اما نمیخواست بهش امید واهی بده . اون مرد ظاهرا قدرتمند و محکم در چشمش چیزی بیشتر از یک پسر بچه ی شکننده و زجر دیده نبود ، نباید باعث میشد بیشتر از این تَرَک برداره .

-" فعلا که خواسته های خودمم تاثیری در تصمیماتی که برام میگیرن نداره "
لبخند زد و سعی کرد اون بحث ناراحت کننده رو تموم کنه :" من هجده سالم شده ها . سن قانونی . همونی که منتظرش بودی . نمیخوای کاری بکنی ؟ ....... هیچوقت فکر نمیکردم برای روز تولدم از کسی هدیه مشروب بخوام و یه چیزی توی باسنم "

دست چانیول دور شونه هاش حلقه شد و بیشتر به سمت خودش کشیدش .
-" تو چند ماهه که همچین چیزی میخوای و خدا میدونه چقدر ندادنش بهت و مقاومت کردن در برابر باسنت، سخت بود "

پسرک با شیطنت باسنش رو روی پاهای چانیول گذاشت و کمی تکونش داد
-" خب نظرت چیه دیگه مقاومت نکنی و در برابر مهارتهای عشوه گری کونم تسلیم بشی "

مرد بیچاره که هنوز هیچی نشده سفت شدنش رو حس میکرد بکهیون رو کمی به جلو هل داد تا از دیکش فاصله بگیره و محکم همونجا نگهش داشت :"  میترسم بک . اگه تنها دلیل رابطمون همین بوده باشه و این باعث بشه به‌ پایان برسه چی"

بکهیون با چشمهایی که از بی قراری میدرخشیدن دستش رو روی دیک‌چانیول بالا و پایین کرد .
-" میشه برای یکبار هم‌ که شده اینقدر فکر نکنی . من الان به فکرها و نگرانیهات نیاز ندارم . امروز تولد منه و تنها چیزی که میخوام اینه که اونی که شیش ماه توی شلوارت قایم کردی و خودت تنهایی باش ور رفتی رو بهم بدی "

چانیول خجالتزده از سرعت تحریک شدنش زیر لب گفت :
-" تو میدونی من هنوز خیلی نرمال نیستم الوده؟ شاید درمانها باعث شده راحتتر بغلت کنم اما باز هم به میکروبهایی که ممکنه از بدنمون بهم ‌منتقل بشه ، فکر میکنم . نگرانم‌ که آزارت بدم . به هر حال میخوام بدونی که به خاطر اون پول مجبور نیستی باهام بخوابی من خیلی بیشتر از اون پول از بودنت کنارم استفاده کردم و تنهایی هام رو با تو پر کردم و البته خیلی هم با اخلاق مزخرفم اذیتت کردم . نمیخوام یه خاطره ی بد از من تو ذهنت بمونه "

بکهیون با جدیت بهش خیره شد .
-" نگرانی که آزارم بدی؟ داری منو میترسونی . کینک خاصی داری یا فانتزی عجیب غریب؟ لعنتی میدونستم‌ دیدن اونهمه پورن ،مغزتو داغون میکنه "
چانیول به جدیت بامزه ی پسرکش خندید و قبل از اونکه فرصت جواب دادن پیدا کنه ، بکهیون ادامه داد :" ددی ای ؟ ازونا که دوس دارن اسپنک کنن یا مَستر که دست و پامو به تخت ببندی و بات پلاگ بکنی تو کونم و با شلاق بزنیم ؟"

چهره ش همچنان کنجکاو بود . خنده های آروم ‌چانیول به قهقهه تبدیل شده بود .
-" انگار بدت نمیاد ازین فانتزیا . دوست داری امتحانش کنیم ؟"
-" اصلا خوشم نمیاد . اگه ازین درد و مرضها داری بگو تا زودتر از دستت فرار کنم "
-" بیا اینجا بیبی . ددی محکم نمیزنت "

-" میشه خفه شی ؟ همینجوری هم خواب میبینم بابام به تلافی فروش آنلاین باسنم ، خودش شخصا میخواد بهم تجاوز کنه "
-" الان باید چیکار کنیم بک ؟ من دو ثانیه با پنیک فاصله دارم . استرس دارم "

-" میخوای من تو رو بکنم استرست بریزه ؟ برو کاندومات رو بیار سوارشون کنیم و با توکل به بودا شروع کنیم "
-" یه چیزی بگم‌ عصبانی نمیشی؟"
-" سعی میکنم "

-" اجازه میدی قبلش خودم بشورمت ؟ درسته که نیم ساعت پیش دوش گرفتی اما اون موقع نمیدونستم همچین پیشنهادی بهم میدی "
-" فکر میکردم خوب شدی لعنتی . چی چی رو بشوری . خودم دوش گرفتم دیگه "

-" گفتم بهت در حدی که در مواجهه با به چیز ضدعفونی نشده پنیک نکنم و وحشتزده نشم ، درمان شدم ، اما این سکسه لعنتی قراره دیکم بره تو بدنت . نمیتونم دوتاییمون رو در معرض مرگ‌قرار بدم "

بکهیون مطمئن بود تمام اجرای صورتش تبدیل به یک خط صاف شدن ، اما نمیتونست عکس العمل دیگه ای نشون بده .‌
-" تو که منو مجبور کردی همه جوره آزمایش بدم ، واقعا هنوز هم فکر میکنی در خطر مرگی؟ باشه بیا بشور . از اون دوربینی که تو کونم رفت که بدتر نیست "
........

دقیقا ده دقیقه بعد لخت زیر دوش ایستاده بود و چانیول با لباس زیرش در حالیکه دستکش پوشیده بود لیف بزرگ نویی رو به مایع شوینده بدن آغشته کرده بود ، منتظر بود پسرک آلوده خوب خیس بخوره تا با اون لیف حسابی تمیزش کنه .

اولش کار رو خیلی جدی شروع کرد اما خیلی زود توجهش به پوست نرم بکهیون که با هر رفت و برگشت لیف زیر کفها قرمز میشد ، جلب شد .
البته ناله های ریز بکهیون و منقبض کردن عضلاتش و گاهی خم شدنش برای فرو کردن باسنش و زیباییش در چشم چانیول ، در تحریک شدن مرد بیچاره بی تاثیر نبود .

قبل از اونکه شستشوی کمر بکهیون به پایان برسه ، پسرک به سمتش برگشت و چانیول رو با دیکی که در حالت نیمه تحریک شده بود، ترسوند .
-" فک نمیکنی دلت میخواد اینورم بشوری؟ فقط اون لیف لعنتی رو بذار کنار . تو که نمیخوای این بدبختو مثل بادمجون پوست بکنی "

چانیول لیف رو با احتیاط به جایی که مطمئن بود کثیف نمیشه ، آویزون کرد و به خودش لعنت فرستاد که پیشنهاد شستشو رو داده . مطمئن بود چند ثانیه دیگه در حالیکه به خیال خودش داره اون آلوده ی عشوه گر رو میشوره ، ارضا میشه و اون فسقلی تا ابد بهش میخنده .‌

مایه شستشوی بدن رو اینبار کف دستش ریخت و روی سینه ی بکهیون کشید . دستش با دستکش رو نیپل های پسرک حرکت میکرد و چانیول میتونست احساس عجیبش رو حس کنه . لذتی که میبرد اصلا با وقتی که پورن میدید قابل مقایسه نبود .

دست بکهیون روی دستش قرار گرفت و اونرو به کمی پایینتر  متمایل کرد :" خوب بشورش یول "
دقیقا وقتی که دست چانیول به دیکش رسید ، دوباره ناله کرد .

میدونست که باید چانیول رو مجبور کنه اون مرد همه ی ثانیه های زندگیش از بعد از بلوغش تا حالا ، دلش سکس میخواسته اما اگه هلش نده و مجبورش نکنه اون واقعا اونقدر میشورش تا پوستش کنده بشه و هیچ اتفاق دیگه ای بینشون نمیفته . اغوا کردن چانیول براش اصلا سخت نبود خودش هم متعجب بود که چطور اصلا از این مرد خجالت نمیکشه انگار که مدتهاست با هم زوجن . چانیول حس یک پارتنر گرم صمیمی رو بهش میداد کسی که سالهاست باهاشه و دیگه هیچ حد و مرز و فاصله ای با هم ندارن .

اما چانیول خشکش زده بود . دستش دقیقا همونجایی که بکهیون گذاشته بودش باقی مونده بود و تکون نمیخورد .
بکهیون مجبور شد دوباره مرد هیجان زده رو به انجام وظایفش راهنمایی کنه .

کش دستکش لاتکس چانیول رو به سمت پایین کشید و مجبور کرد هر دو دستکشش رو در بیاره .
-" بهش دست بزن یول . میدونم که دلت میخواد "
دست چانیول رو روی دیکش بالا و پایین کرد .
-" کثیف نیست نگران نباش . فکر کن چیزی که داری لمس میکنی فقط یک انگشته "

چانیول چند بار با احتیاط عضو بکهیون رو لمس کرد . هر چند که هنوز هم ترجیح میداد دستکش دستش میبود اما نمیتونست به خودش اعتراف نکنه که لمس اون مستقیما با پوستش ، از شدت هیجان به جنون میرسوندش .

بکهیون بی توجه به چانیولی که جلوی پاش زانو زده بود دوش رو باز کرد و باعث شد هر دو خیس بشن ‌.
چانیول بدون اعتراض ایستاد . خوشحال بود که از اون موقعیت نجات پیدا کرده در حالتی بین تحریک شدن شدید و گیجی بسر میبرد . نمیدونست باید چیکار کنه . بشدت در برابر اینکه جلوی بکهیون دستش رو داخل شورتش نبره و سعی در ارضا خودش نکنه ، مقاومت میکرد اما سخت بود .

درسته که بکهیون خواستنی و تحریک کننده بود اما چانیول لحظه به لحظه بیشتر به این نتیجه میرسید که هیچ وقت نمیتونه ، دیکش رو در بدن شخص دیگه ای فرو کنه .

بکهیون بعد از اینکه کف ها رو از بدن خودش و دست چانیول شست مایع دستشویی آنتی باکتریال مورد علاقش رو دستش داد . از نفس نفس زدنهاش میتونست متوجه بشه که داره چه فشاری رو تحمل میکنه و نمیخواست آزارش بده .

کمی از اون مایع رو کف دستش ریخت و و دستش رو خوب شست . به سمت دیوار هلش داد و وادارش کرد بهش تکیه بده .

-" سعی نکن نگاه کنی و چیزی رو تصور کنی . ممکنه حالت رو بد کنه فقط لذت ببر . ما اینجا زیر آبیم و مواد ضد عفونی کننده محاصره شدیم هر وقت حس کردی لازمه میتونی دست یا بدنت رو بشوری یول "

-" میخوای چیکار کنی؟"
بکهیون در حالیکه بوسه ی کوتاهی از لبهای مرد وسواسی مقابلش میدزدید ، زمزمه کرد .
-"آروم باش. چشمهات رو ببند و به دیوار تکیه بده "

مقابل پاش زانو زد و لباس زیرش رو کمی پایین کشید و قبل از اونکه چانیول متوجه اوضاع بشه ، زبون گرم و خیس بکهیون رو روی دیکش حس کرد .
دیوانه کننده بود . سعی کرد به اینکه چه میکروب هایی ممکنه از عضوش به دهن اون آلوده منتقل میشه فکر نکنه و فقط از حس بالا و پایین شدن دیکش توی دهن کوچیکش لذت ببره .‌

خیلی زود صدای ناله هاش فضای حمام رو پر کرد .
-" میرم کاندوم بیارم "
بکهیون خیلی زود دست از ساک زدنش برداشت . انگار اون هم‌میدونست طاقت مرد بیچاره به سر رسیده .

چانیول تکیه ش رو از دیوار گرفت و دست بکهیون که در حال بیرون رفتن بود رو گرفت و به سمت خودش، زیر دوش کشید .

گونه ش رو بوسید و آروم آروم و با احتیاط بوسه رو به سمت لبش ادامه داد . به جز اون دفعه ای که مچ بکهیون رو موقع خوردن چیپس گرفته بود و روش افتاده بود و تصادفی لبش رو بوسیده بود و یا موقع جداییشون که بکهیون خیلی سطحی بوسیده بودش ، بوسه ی دیگه ای رو به خاطر نمیاورد . این شاید اولین بازی بود که قصد داشت درست و حسابی ببوسش . به لبهاش نیاز داشت .

لب پایینش رو بین دو لبش مکید و قلبش بی تاب تر از گذشته در سینه کوبید . برای تکرار حس شیرینی که در وجودش میچرخید، دوباره و دوباره بوسیدش . 

-" بذار روی تخت انجامش بدیم اولین بار ایستاده نمیتونم "

........

-" چرا نمیشه از همون کاندوم قبلی استفاده کنیم "
بکهیون عصبی از بالا و پایین کردن کاندوم جدید برای پیدا کردن سر و تهش به چانیول چشم غره رفت .

-" چون تو مثل باکنک توش فوت کردی چانیول . خسیس بازی هم در نیار خودم بعدا برات ده بسته کاندوم میخرم . حالا به پشت دراز بکش تکون هم نخور تا من اینو در اون مکان نصب کنم "

در حین گفتن ' اون مکان' با چشمهاش به دیک چانیول که چند دقیقه ای بود سر به فلک کشیده منتظر اتفاقی خجسته ای بود، اشاره کرد .
بالاخره یکی از سمتها رو انتخاب کرد و بعد از دو بار تلاش نافرجام موفق شد سوارش کنه .

چانیول بی قرار ناله کرد :" میشه دیگه شروع کنیم اینقد دستمالیش کردی که به زور نگهش داشتم فوران نکنه "
بکهیون زانوهاش رو دو طرف مرد منتظر گذاشت و سعی کرد روی دیکش بشینه . اما اینکار اونقدرا که توی ویدیوهای پورن دیده بود ساده نبود .

وسواس چانیول باعث شده بود که نخواد بدن بکهیون رو با انگشتهاش آماده کنه و اون فقط چند میلیمتر از دیک چانیول رو تونست توی بدنش تحمل کنه و دوباره روی زانوهاش ایستاد .

-" چی شد ؟"
-" درد داره یول . چیکار کنم "
-" دوباره سعی کن تو میتونی"
-" الان تو نباید بگی اگه درد داره و نمیخوای مجبور نیستی اینکارو بکنی؟"
-" ولی تو میخوای . پس دوباره امتحان کن "
-" و مجبورم .‌ چون‌بابتش صد هزار دلار ازت گرفتم "
-" نمیخواستم‌ چیزی در اون مورد بگم ولی حالا که خودت اشاره کردی باید بگم آفرین اون نکته اصلیشه "
بکهیون دیک مرد بیچاره رو بین انگشتهاش فشار داد .
-" عوضیِ خسیس"

و اونرو عمود به باسنش نگه داشت و دوباره سعی کرد روش بشینه .
.....

ده دقیقه بعد
-" بکهیون تو نیم‌ساعته که داری روی دیکم مثل کانگورو بالا و پایین میپری این بدبخت تا ابد قرار نیس راست بمونه ها داره میخوابه . بعدم ممکنه بشکنیش"

-" حرف نزن . بذار  تمرکز کنم "
چانیول که مطمئن شده بود اون بعد از بارها نشستن روی دیکش و تا حدی فرو بردن اون توی بدنش دیگه به اندازه کافی آمادگی داره در حینی که دوباره بکهیون دیکش رو به سوراخش هدایت میکرد ، شونه هاش رو گرفت و قبل ازینکه بهش اجازه عکس العمل یا اعتراض بده به سمت پایین فشارش داد .

بکهیون ناخوداگاه جیغ کشید .
چانیول از حس اون حجم گرم و تنگ دور حساس ترین قسمت بدنش، پیروزمندانه لبخند زد :" مرحله ی اول"

بکهیون به شونه ش مشت زد :" درد گرفت لعنتی"
-" نگرفت بکهیون . این دفعه های اخر تا ته میبردیش تو و دوباره میپریدی بالا . به هر حال ددی بهت افتخار میکنه خوب از پسش بر اومدی "

بکهیون سعی کرد تکون بخوره که چیزی که توی باسنش بود جلو و عقب بشه
-" خفه شو گفتم قیافه بابامو جلو چشمم نیار تو این وضیت پارک یول "
چانیول نشست و بکهیون رو در آغوش گرفت :" دستتو بنداز دور گردنم "

باسن بکهیون رو با دستش کمی بالا نگه داشت و همونطور که پسرک رو در آغوش گرفته بود ضربه های آروم و عمیقش رو شروع کرد .

...........

بعد از سکس و یک دوش آب گرم اینبار روی تخت بکهیون در آغوش هم دراز کشیده بودند و چانیول سعی میکرد بر این وسوسه ش که دلش میخواست تختش و کلیه ی متعلقاتش رو دور بندازه ، توجهی نکنه .

هر چند نمیدونست سکس دوباره ای با بکهیون در پیش داره یا نه . ولی به هر حال نمیتونست بعد از هر سکس اینکار رو بکنه . خیلی زود ورشکست میشد .

بکهیون مثل یک گربه کوچولوی تازه متولد شده بیشتر خودش رو توی آغوشش جا داد و غر زد .
-" نمیخوام برم "

چانیول برای بار هزارم بوسیدش .
بکهیون اعتراض کرد : " چرا چیزی نمیگی ؟ چرا نمیگی که میخوای بمونم ؟"
-" گفتم که میخوام "
-" ولی نه اندازه ی من "

-" اعتماد به نفس نگه داشتنت رو ندارم بکهیون ‌.خودم میدونم چقدر میتونم اعصاب خرد کن و رو مخ باشم "
-" ندیدنت و نبودنت اعصابم رو بیشتر بهم میریزه یول . شاید برای بقیه رو مخ باشی اما برای من نیستی . نمیدونم رفتارت با من فرق داره یا من اینطوری میبینمت اما خیلی وقته دیگه اعصابم رو خورد نکردی "

-" اگه بخوام نری فایده ای هم داره ؟ "
-" نمیدونم ولی بهم قدرت میده که روی خواستم پافشاری کنم به هر حال برگشتن به کره تصمیم و خواسته ی من نیست اما برای اینجا موندنم به یه دلیل محکم نیاز دارم "

-" از همون روز اول که توی اون کافه دیدمت میخواستم همیشگی باشی . اما کی میخواست با یه آدم عجیب و غریبی مثل من بمونه "

تلخ خندید و ادامه داد :" کسی در ملاقات اول میز رو دستمال بکشه . کسی که اونقدر بیچارس که برای یک سکس ساده یک راه پیچیده رو انتخاب کنه "

بکهیون با نخی که از گوشه ی پتو بیرون کشیده بود، بازی کرد
-"  اوایل برام عجیب بودی حساسیتهای عجیبی هم داشتی واقعا تحملشون سخت بود اما حالا خودتو ببین خیلی بهتر شدی . هنوز هم گاهی عجیب میشی همین امروز تا حالا که هنوز ساعت یک بعد از ظهر هم نشده من رو مجبور کردی سه بار دوش بگیرم اما کم کم بهتر میشی . میدونم از پسش برمیای "

چانیول به نخ خیره شده بود . قبلا همچین چیزی عصبیش میکرد اما حالا آروم بود .
-" مطمئنی میخوای دوست پسر یه آدم عجیب بشی ؟ " و با لبخند اضافه کرد :" کسی که اونقدر احمقه که توی کاندوم فوت میکنه؟ کسی که معلوم نیست کی بتونه مثل بقیه برای سکس آمادت کنه و خودت مجبوری همه کارها رو انجام بدی؟"

بکهیون با هیجان مقدار بیشتری از نخ رو بیرون کشید :
-" اگه اون آدم عجیب عاشقم باشه چرا که نه . میتونم بازم روش بالا و پایین بپرم و قبل و بعد سکس باهاش دوش بگیرم "

چانیول لبش رو بوسید
-" هست . خیلی وقته عاشقته "
و با احتیاط مکیدش . لذت بخش بود . مکیدن اون لب کوچولوی پنبه ای میتونست کل روز حالش رو خوب کنه .

بکهیون خوشحال از اینکه بالاخره چانیول رو وادار به اعتراف به عشقش کرده ‌، خودش رو به آغوش و بوسه هاش سپرد .
اون دیگه حالا دوست پسرش بود کسی که با همه ی دنیا میجنگید تا کسی ازش جداش نکنه .
-" منم دوستت دارم یول "

-" خدای من . چرا حالا تصور رفتنت اینقدر دردناکتره بکهیون . دیگه مطمئنم که میمیرم‌ . اگه ببرنت کره منم میام‌ همونجا "
-" احساساتی نشو .‌همه کار و زندگیت اینجاس"
-" کارم اینجاس ولی زندگیم تویی "

بکهیون ناباورانه خندید :" فکر نمیکنی برای گفتن اینطور حرفی زود باشه ؟ وقتی حداقل یک سال از عاشق بودنت گذشت باید همچین چیزی رو بگی "
-" الکی نگفتم "
-" ولی زوده "

-" برای تو زوده چون تازه از من خوشت اومده ولی برای من اینطوری نیست "
بکهیون لب چانیول رو برای اخرین بار بوسید و تخت رو ترک کرد .
-" باید برم خونه ‌و بهشون بگم که نمیخوام باهاشون برگردم "

روی میز تحریر اتاقش خم شد و مطالبی رو روی کاغذ یادداشت کرد .
-" امشب ساعت هفت بیا به این آدرس . تولدمه نمیشه که تو نباشی  . اولش یه جشن کوچیک با دوستای صمیمی و مامان و بابامه . بعد اونا میرن و پارتی میگیریم "

-" از بابات میترسم "
-" به هر حال میخوام تو هم باشی " و با شیطنت اضافه کرد :" احتمالا بتونین کلی با هم در مورد بیزنس و اقتصاد و سیاست ،حرفهای بابابزرگی بزنین "

...........

جشن تولدش بیشتر شبیه به یک مهمانی خانوادگی با یک کیک گنده و چند تا کادو روی میز بود .
از قبل هم حدس میزد تا زمانی که مامان و باباش ، یک استاد دانشگاه و دو تا بیزنس من اونجا هستن ، تولدش در همین سطح کسل کننده باقی میمونه .

والدینش این جشن رو به عنوان یک مهمونی خداحافظی با دوستهاش براش ترتیب داده بودند . همکلاسیهاش تا دو ساعت دیگه میرسیدن اونوقت جشن تولدش به یک جشن درست و حسابی تبدیل میشد .

البته تا وقتی چانیول با کت و شلوار و موهای بالا زده ش در اون جمع میدرخشید ، میتونست حرفها و جک های بابابزرگیشون رو تحمل کنه .‌
چند تا از اعضای انجمن باکره ها هم بودن و بی وقفه مثل یک نوار ضبط شده در مورد افتخارات دانشگاههای آمریکا و اینکه اونها در بالاترین رده بندی دنیا هستند و چقدر آرزو دارن حتما در کالج نیویورک پذیرش بشن ، صحبت میکردن .

کم کم این بحث به بقیه هم سرایت کرد و سوهو با آب و تاب در مورد تاثیر دانشگاههای آمریکا و اعتبار مدرکشون حرف زد . متیو و چانیول هم تاکید کردن که موفقیتشون در بیزنس رو مدیون تحصیل در این دانشگاهها هستن .

خیلی زود بکهیون فهمید که اینها محاله تصادفی باشه مخصوصا اینکه روما امروز مثل چسب بهش چسبیده بود و خیلی بیشتر از قبل بهش توجه میکرد .

در پایان بخش اول و کسل کننده ی جشن تولدش وقتی که تولد مبارک رو براش میخوندن ، چشمش رو بست و آرزو کرد که از چانیول جدا نشه و شمع رو فوت کرد .

بین صدای ترکیدن بادکنک ها و دست زدنها ، بوسه ی روما روی گونه ش نشست :" تولدت مبارک عزیزم . حالا بیا هدیه ها رو باز کنیم "

بکهیون با دهن باز مونده از بهت و تعجب و با نگاهی پر از ' معلومه داری چه غلطی میکنی ' بهش نگاه کرد .
و بعد نگاهش بین چانیول و جونگده که با عصبانیت و دلخوری بهشون خیره شده بودند ، چرخید .‌
چانیول با حرص سرش رو به جونگده نزدیک کرد :" دوست دخترت چشه ؟ مطمئنی موادی چیزی نزده ؟"

-" حتما دوست پسر تو قرصی چیزی بهش داده وگرنه اون اهل این کارها نیست "

چانیول پشت چشم ‌نازک ‌کرد و رو برگردوند . دیدن چهره ی شرمنده ی بکهیون با لبخند دلجویانه ش باعث شد کمی حالش بهتر بشه . لازم نبود برای یک بوسه ی دوستانه حسادت کنه .

به چهره ی ذوق زده ش موقع باز کردن هدیه ها خیره شد . خیلی بیشتر از قبل کوچولو و پنبه ای به نظر میرسید . برای بغل کردن و بوسیدنش بی طاقت شده بود .‌
آرزو کرد بکهیون هدیه ای که با عجله خریده رو دوست داشته باشه .‌

سالها از زمانی که برای کسی هدیه ای خریده بود یا حتی در جشن تولدی شرکت کرده بود میگذشت اونقدر که آخرین بار رو حتی به خاطر هم نمی آورد .

لبخند بکهیون از زمان و مکان جداش کرده بود و باعث شده بود در یک مکان غریبه احساس آرامش کنه و چند ساعتی به میکروبها فکر نکنه .
مثل یک آدم عادی همراه با سوهو و سهون به خرید رفته بود و هر کدوم برای بکهیون هدیه ای بیشتر به سلیقه ی سهون خریده بودند .

برای اولین بار به جزییات رابطه ی برادرش و سوهو دقت کرده بود و هر لحظه دلش بیشتر و بیشتر برای دوست پسر آلوده ی خودش تنگ شده بود .‌
و حالا مقابلش ایستاده بود با اون لبخند زیبای خجالتی وقتی که گهگاهی نگاهشون تلاقی میکرد و قلب چانیول رو وادار به سریعتر زدن میکرد .

میخواست مقابل پای پدر دوست پسرش زانو بزنه و التماس کنه که اون رو ازش جدا نکنه اما مطمئن بود که این فقط کار رو خرابتر میکنه .
خودش رو دلداری داد که اگه آلودش رو ازش جدا کنن ، هر طوری که شده بیزنسش رو به کره منتقل میکنه میدونست اینکار تقریبا سخت و غیرقابل امکانه اما در این شرایط این فکر تنها چیزی بود که آروم نگهش میداشت .

بکهیون جعبه کادوش رو بدست گرفت و خیلی زود هدفون قرمز رنگی که از بهترین برند خریده بود رو از داخل جعبه بیرون آورد . چانیول برق چشمهاش و ذوقش از دیدن هدیه ش رو دوست داشت و در دل از سهون به خاطر انتخاب خوبش تشکر کرد .

بکهیون آخرین جعبه ی هدیه رو که متعلق به روما بود باز کرد و با دیدن فقط یک ورق کاغذ درونش تعجب کرد . قبل ازینکه کاغذ رو برداره روما اونرو از دستش کشید و جیغ زد :"  تبریک میگم بک . بالاخره تونستی توی کالج نیویورک رشته ی پزشکی پذیرش بگیری "

بکهیون بدون اینکه قادر به انجام عکس العمل خاصی باشه با تعجب به روما و شادی بیش از حد مصنوعیش و دست زدن و تبریک گفتن اطرافیان خیره شده بود . اون هیچوقت درخواستی برای پذیرش در کالج نداده بود و اصلا ثبت نام دانشگاهها تا ماه دیگه شروع نمیشد .

در آغوشهای مختلفی فشرده میشد و کمی طول کشید تا متوجه شد این همون نقشه ای بود که روما قبلا ازش صحبت کرده بود و آرزو کرد بتونه باباش رو راضی کنه .
-" تبریک میگم بکهیون . اگه توی کره بودی تازه باید کنکور میدادی و در بهترین حالت در دانشگاه سئول که رتبه ی خیلی پایینتری نسبت به دانشگاه نیویورک داره قبول میشدی "

روما جمله ی سهون رو با لبخند ادامه داد :" تازه تو چیزی ادبیات و تاریخ کره جنوبی نمی دونستی و احتمالا هیچوقت نمیتونستی نمره ی خوبی بدست بیاری و قبول بشی . استعدادت هدر میرفت . شایدم افسرده میشدی و خودکشی میکردی"

گونه پسرک رو بوسید و به بازوش آویزان شد :" خیلی خوشحالم که ترکم نمیکنی "
بکهیون بهش لبخند زد و موهاش رو نوازش کرد . در برابر مادر و پدرش این کار گستاخانه و تا حدی بیشرمانه بود اما اگه این هم جزئی از نقشه ای بود که نمیدونست چیه ، میخواست در انجامش به روما کمک کنه و شانس پشیمون شدن پدرش از برگردوندنش رو بیشتر کنه .

به قیافه درهم جونگده و چانیول لبخند زد . به نظرش بهتر بود روما قبل از انجام هر کاری اونها رو در جریان میذاشت .
کاغذی که دخترک ادعا کرده بود برگه ی پذیرشش در دانشگاهه حالا در دستهای پدرش بود و بکهیون دیگه نمیتونست به راحتی لبخند بزنه .‌

روما در گوشش زمزمه کرد :" نترس کاملا واقعیه . از برگه های نامه ی رسمی دانشگاه و مهر استاد سوهو استفاده کردیم متنش رو هم سهون نوشته . مو لای درزش نمیره "

بکهیون که همچنان نگران لو رفتن نقشه ی دوستش بود ، غر زد :
-" حالا تو چرا اینقدر بهم چسبیدی برو اونور خفه شدم "
-" نمیشه به مامانت گفتم‌ من دوست دخترتم و تو خیلی عاشقمی و قرار گذاشتیم اگه از هم جدامون کنن خودکشی کنیم . مامانتم میدونه اون برگه ی پذیرش جعلیه . اون هم با ما همدسته . قراره با بابات حرف بزنه و پشیمونش کنه "

...........

بکهیون سیب زمینی ها رو گاز زد و سعی کرد ظرف سیب زمینی رو از دستهای روما دور نگه داره .‌
-" تو سیب زمینی خودت رو خوردی به این دست نزن دیگه "

روما بی توجه به اعتراض بکهیون مشت دیگه ای از سیب زمینی های سرخ کردش رو به سرقت برد و گفت :
-" پایه این بعدش بستنی سفارش بدیم؟ "

چانیول ظرف سیب زمینیش رو که هنوز تقریبا پر بود به سمت بکهیون هل داد و آرزو کرد که روده هاش بعد مواد غذایی ناسازگاری که پشت سر هم‌خورده بود ، همچنان قوی بمونن .‌

سهون همبرگرش رو گاز زد :
-" اینجا بستنی حشرات هم داره میخواین امتحان کنین ؟"
چانیول ناخودآگاه عق زد و سهون با صدای بلند خندید .

-" شوخی کردم اینجا نداره دو تا مغازه بالاتره "

چانیول با لبهای بهم فشرده میز رو ترک کرد و بکهیون با تمام قدرت به پای سهون لگد زد :" داشت عین آدم غذاشو میخورد چرا اذیتش میکنی "

سوهو دو طرف کتش رو بهم نزدیک کرد . صاف روی صندلی نشست و به اطراف نگاه کرد . آرزو کرد هیچکدوم از دانشجوها یا عمکاراش اون رو اینطرفها با این اکیپ نبینن .

هنوز آرزوش به پایان نرسیده بود که صدای جیغ روما که دوست پسرش رو صدا میزد ، گوشش رو آزار داد :" متیو متیو بیا اینجا "
جونگده که به تازگی میتینگش با مشتریهاش رو به پایان رسونده بود، بهشون ملحق شد .

سهون رو به بکهیون که مشغول گاز زدن پیتزای چانیول بود کرد :" مامان و بابات برگشتن ؟"
پسرک با دهان پر جواب داد :" آره خواهرم تنها بود نمیتونستن خیلی اینجا بمونن "

-" فکر نمیکردم بابات اینقدر راحت گول بخوره "
-" خب اینکه مامانم همدستتون بود بی تاثیر نبود . اون میتونه هر چیزی رو به بابام ‌تلقین کنه "
و بعد انگار چیزی رو به خاطر آورده باشه رو به روما کرد :" تو نمیتونستی یه رشته ی ساده تر انتخاب کنی ؟ اگه برای پزشکی پذیرش نشدم چی؟"

روما سیب زمینی و پیتزای ارزشمندش رو جلوی دست دوست پسرش گذاشت و بدون اینکه به بکهیون نگاه کنه جواب داد :" اولا باید یه رشته ی دهن پر کن میبود که بابات فکر نکنه بی ارزشه و دوم فارغ التحصیل شدن در این رشته بیشتر طول میکشه و تا هفت هشت سال دیگه به برگشتنت فکر نمیکنن . فهمیدی ؟ راستی یادم نرفته که تو ازم تشکر نکردی "

بکهیون به دوست صمیمیش دهن کجی کرد :" تشکر به کونم . تو به خاطر سکس با دوست پسرت منو با شلوارک از خونه ی خودم بیرون کردی . این کارت رو میتونم معذرت خواهی اون در نظر بگیرم "
چانیول با چهره ی سبز رنگ دوباره بهشون ملحق شد .

روما بهش اشاره کرد و پرسید :" هنوز میخوای باهاش زندگی کنی ؟ برنمیگردی خونه ؟ "
بکهیون از زیر میز دست سرد چانیول رو در دست گرفت :" میخوام پیشش بمونم "

..........

همونطور که لبهاش روی گردنش بودن و بوسه های ریز بهش میزد ، گفت:
-" باورم نمیشه باز هم روی این تخت تو بغلم خوابیدی"

بکهیون روی تشک جدید که نرم تر از قبلی بود غلت زد :
-" منم‌ باورم ‌نمیشه تو تشک تخت و روتختی و رو بالشتی ها رو عوض کردی . قراره بعد از هربار که با هم خوابیدیم همینکار رو بکنی؟"

چانیول ناچار کمی از پسرکی که سر تا سر تخت قل میخورد فاصله گرفت
-" در برابر وسوسه م برای عوض کردن تخت مقاومت کردم و به عوض کردن تشک و روتختی راضی شدم خوب نیس؟"

بکهیون پایین تنه ی بدون پوشش مرد بیچاره رو با شیطنت لمس کرد
-" چرا خیلی خوبه همینکه دیکت رو قطع نکردی و یه هفته توی دتول نخوابیدی یه پیشرفت بزرگ به حساب میاد "

-" بی انصاف نشو من خیلی بهتر شدم الان به راحتی میبوسمت "
بکهیون به لمسش ادامه داد
-" تا وقتی برام‌ ساک نزنی راضی نمیشم "
چانیول ناخودآگاه عق زد .

-" فکر میکنم باید یکسال هر روز برم مطب دکتر رو اون کلاههای تحریک عصب مغزو رو سرم بذارم تا بتونم حتی بهش فکر کنم "
-" بیخود عق نزن . دلم برات نمیسوزه بالاخره یه روز اینو تو حلقت فرو میکنم "

چانیول یواشکی خندید و پسرک دلخور و غرغرو رو رو آغوش گرفت :" از امروز اونکار رو جزء اهدافم میذارم آلوده . تو که میدونی میدونی من به هر چیزی که براش سعی کنم میرسم . حالا نمیخوای کانگورو بازیمون رو شروع کنیم ؟"

-" اولش سوسک و کفشدوزک بودم حالا هم کانگورو دو روز دیگه نمیدونم قراره به چه حیوونی تبدیل بشم "
چانیول دو پهلوی بکهیون رو گرفت و اون رو روی شکمش نشوند .

-" نمیخواستم بگم اما شباهتهای زیادی بین تو و گربه میبینم .  مثل تو دوره ی هیت دارن میل جنسیشونم زیاده آلوده هم هستن همش تو سطل زبالن"

بکهیون روی شکم‌چانیول بالا و پایین پرید و با باسنش به آرومی بهش ضربه زد
-" چی دوره هیت ؟ اونی که هر شب جق میزد تو بودیااا یادت نرفته که "

چانیول ادا درآورد که دردش گرفته و چند ثانیه با لذت به چهره ی نگران بکهیون نگاه کرد .

-" سطل زباله رو موافقی دیگه آلوده ؟"

-" میخوای بکنیم یا جمع کنم بساطو "

-" میخوام غلط کردم "

-" پس دراز بکش و دهنتو ببند "

پایان تیر 98

Continue Reading

You'll Also Like

334K 60.9K 70
•|🖇 فیـکشن: #HeyLittleYouGotMeFuckedUp [S2] •|🖇کـاپل: چـانبک ، هونهـان ، کریسـهان •|🖇ژانــر: ددی کیـنک ، رمنـس ، انگسـت ، درام ، روزمـره •|🖇 هپ...
482 65 5
chanjin smut, oneshot enjoy~
11.4K 3.1K 14
پارک چانیـول دانشجـوی ممتازِ دانشکـده هنـر، یـه پلی‌بـویِ هاتـه که بـه داشتـن رابطٍه های یه شبـه با دخترا معروفـه و عشق بـراش یه چیـز بی معنیـه... ا...
96.8K 11.8K 15
داستان این فیک در مورد بکهیون بدشانسیه که در اثر خوردن یک نوشیدنیِ طلسم شده دچار یک دردسر بزرگ میشه . کاراکترهای این فیک در نقش خودشون و عضو گروه اک...