چطور بهتر بنویسیم

By StoryTeller_Mia

7.6K 1K 230

**چاپ شده توسط نشر مانگا شاپ | تابستان 97 ** بخش اول از مجموعه ی چند جلدی های آموزشی من در مورد مسائلی که جای... More

1. انواع زاویه دید
2. شخصیت پردازی
4. گره افکنی و عوامل جذابیت

3. گفت و گو سازی

1.1K 195 26
By StoryTeller_Mia

بالاخره، گفت و گو سازی!

با کمک تمام موارد قبل در مورد شخصیت پردازی حالا زمان اون رسیده که شخصیت رو توی داستان بهش رنگ بدید. گفت و گو در کل استفاده های زیادی داره اما مهمترینش نشون دادن فرق شخصیت ها با هم می تونه باشه...

§ به علاوه هیچ داستانی نمیتونه بی گفت و گو زمان زیادی جذابیت خودش رو حفظ کنه و سیر کردن تو افکار یه فرد یا فقط تک گویی زود خسته کننده ش می کنه.

v دیالوگ ( گفت و گو )

کلمه ی بین دو تا چند نفر. اما اینکه یه شخصیت چی بگه در مرحله ی دوم قرار داره! مهم تر از اون اینه که اون حرف رو چطور بیان کنه. به موارد زیر توجه کنید:

o آیا لحجه داره؟

o زبونش میگیره؟

o تو کلماتش طنز داره؟

o با مکث حرف میزنه یا تند تند؟

o لحنش با وقاره یا شبیه لات ها صحبت می کنه؟

o و...

این ها چیزهایی هستن که معمولا از کنارشون عبور میشه. معمولا دو تا شخصیت حرف هاشون رو - حالا با احساسات حاکم بر اون لحظه - بیان می کنن، نهایتا چند حرکت که نشون دهنده ی حس صحنه باشه - حالا زد و خورد یا عاشقانه و... - انجام میدن و صحنه عوض میشه.

خب همین ها هم اگر باشه خوبه اما اینکه بتونید شخصیتی رو خلق کنید که علاوه بر بیان کلمات نشون دهنده ی حالت خاصی هم باشه اینجاس که وارد بخش هنرمندانه ی نوشتن شدید.

ü هرچند دیالوگ خیلی مهمه اما داستان رو خالی نذارید و پر از دیالوگش کنید؛ دیالوگ به تنهایی نمیتونه بار داستان رو حمل کنه.

قبلا در مورد اینکه چطور دیالوگ ها رو جدا سازی کنیم صحبت کردیم، اما حالا برای اینکه چطور محتوی ای بهتره به مثال زیر دقت کنید:

کای یکم غذا رو چشید:" اوممممممممم. خیلی خوشمزس. ایول!"

سهون چشم هاش رو چرخوند:"چی میشه یبار تو درست کنی و من تعریف کنم؟"

کای با حالت طلبکارانه ای دستش رو بالا برد:" یا! هوس کردی بیمارستان بستری شی؟"

سهون خندید و به خوردن کای سر تکون داد:" یعنی نودلم بلد نیستی؟"

کای حالت کسل شده ای به خودش گرفت:" تو از بچگی بامن بزرگ شدی.کی دیدی ازین کارا کنم؟" و بعد از فرصت استفاده کرد تا غذای بیشتری تو دهنش فرو کنه.

سهون ظرف اصلی غذا رو از دسترس کای کنار کشید:" آیششش، پس واسه راحتیه کار خودت یاد نمی گیری؟" بعد اطراف رو نگاهی کرد و یکم به سمت در آشپزخونه خم شد:" حالا چرا هیونگ نمیاد؟"

کای تلاش کرد ظرف رو پس بگیره:" نمیدونم. برو ببین کجاس! برو صداش کن بیاد. مردم از گرسنگی!" و بعد سریع چوب هاش رو برداشت و یه لقمه ی بزرگ تو دهنش فرو کرد جوری که جفت لپاش باد کرد.

سهون که میدونستم کای دیگه تحمل نمی کنه گفت:" چقدم که تو به خودت گرسنگی میدی..." بعدی پوفی... گفت و رفت تو اتاق لوهان اما نبود.

برق حموم روشن بود. سرش رو آروم برد تو حموم و آروم صداش زد...

Key - Vajiheh

می بینید؟

· سهون مگنه ایه که در عین شیطنت هاش برای هیونگ هاش غذا درست کرده. بازیگوشی میکنه و سر به سر کای میذاره ولی از حدش جلوتر نمیره.

· کای هم پسریه که با اینکه زور و بازو داره عاشق غذاس. دست پخت سهون رو دوست داره و ازش تعریف میکنه اما نمیذاره سهون زیادی شوخی رو از حد بگذرونه.

· در همین بین می تونید حس کنید که برای همدیگه اهمیت قائلن.

· هر دوتاشون با اینکه زندگی سختی داشتن بجای اینکه قاتل و جانی و... باشن فقط دو تاجوونک هستن که سر غذا دعوا می کنن.

N در جلوتر شاهد هستیم که لوهان به عنوان هیونگ اون دو تا با اینکه از نظر فیزیکی لاغر تر بنظر میاد اما زور و بازوش بد نیست و دو پسر دیگه علاوه بر احترامی که براش قائل ان بشدت ازش حساب می برن.

این ها همه در دیالوگ ها و توصیف های جمع و جور قبل و بعد از دیالوگ ها جا داده میشه. این توصیف ها رو جدی بگیرید چون در حجم کم به داستان تون فضای لازم رو میده و اون رو از حالت نمایشنامه ای در میاره.

این گفت و گوها هستن که:

o داستان رو پیش میبرن.

o شخصیت ها رو نشون میدن.

o روابط رو مشخص می کنن

o وقایع رو طبیعی سازی می کنن.

o کشمکش ها رو نشون میدن.

o حالات عاطفی رو باور پذیر میکنن...

o و در کل؛ تفسیری بر ماجرا هستن.

v مونولوگ ( تک گویی )

معمولا گفت و گوی ذهنی فردی با خودش... یا صحبت طولانی تک نفر در بین جمع و به طور کلی حرف زدن 1 نفر مونولوگ نام داره.

§ مونولوگ ها بهترین روش برای نشون دادن حسرت، پشیمونی و در کل احساسات درونی یک فرد داره.

چه فرد در حال فکر کردن باشه، چه جمعی رو ساکت کرده باشه که بهش گوش بدن. اما فراموش نکنید که مونولوگ ها برای احساسی تر شدن به توصیفات جانبی بیشتری نسبت به دیالوگ ها دارن.

به مثال های زیر دقت کنید:

بعد از جواب لوهان چن شروع کرد:" من که شک دارم اصلا ما گنج محسوب بشیم. از نظر من چیزایی مثل طلا و جواهر گنج محسوب میشن. میدونی؟ چیزای براق ارزششون زیاده. البته نه اینکه تمام چیزای براق ارزش داشته باشنا، اما طلا و الماس هم برق برقی ان هم یجورایی باحالن..."

بنگ!

اسلحه با صدای بلند به سمت زمین شلیک شد و لوهان با حرکت عصبی مرد به سمت جلو از جا پرید. مرد با عصبانیت به چن گفت:" هی پسر من هیچ از زوزه کشیدن های تو خوشم نمیادا..."

چن که بنظر میومد فقط یکم ناراحت شده باشه اخم کرد:" من که زوزه نکشیدم اما میدونی چی زوزه می کشه؟ سگ ها... البته اون بزرگ هاش نه ها... اونا یا واق واق می کنن یا صبح تا شب میخوابن... اون سگ کوچولو ها رو میگم...اونا عصبی ان و گاهی میرن رو اعصاب آدم اما اگه ازت خوششون بیاد خیلی ناز میشن. اون موقع س که زوزه میکشن. چون اینطوری میتونن نشون بدن که ازت خوششون اومده...هرچند بیشتر سگا وقتی ازت خوششون بیاد لیس می زننت درست نمیگم؟ "

لوهان تنها کاری که می تونست بکنه این بود که با تعجب به چن زل بزنه. پسرک درست تو چشمای اون دزد دریایی زل زده بود و بی توقف حرف میزد.

چن خیلی راحت پرسید:" راستی، بگو ببینم...تو کاپیتان کشتی رز هستی؟"

Pirate Prince – Mia

می بینید چن چطور بی پروا در مقابل دزد دریایی محاجم به کابینشون صحبت می کنه و حتی بعد از شلیک شدن اسلحه هم همچنان دنبال ادامه ی حرف خودشه؟

ü این نوع مونولوگ رو مونولوگ بیانی می گیم.

یک فرد حرف میزنه و عده ای گوش میدن. نوع دیگه ای از مونولوگ بیانی هست که فرد داره خالص ترین افکارش رو به زبون میاره. که حالا میتونه اعتراف به چیزی باشه یا نشون دادن احساسات... برای دیدن نمونه ای از این نوع مونولوگ بیانی به فصل 37 People Who Don't Exist از داستان های خودم مراجعه کنید و پیغام صوتی تلفنی مینسوک (شیومین) برای برادرش دی.او که فکر می کنه مرده بخونید.

Ø مونولوگ بیانی با اینکه پر از حروف و خطاب به بقیه س، معمولا صحبت هایی از یک فرده که کمتر پیش میاد فرد در برابرشون دنبال جواب باشه.

و حالا می رسیم به نوع دوم مونولوگ که بیشترین استفاده رو داره.

ü مونولوگ ذهنی

به مثال زیر توجه کنید:

مشخصا همونقدر که من دلم براش تنگ بود اونم دلتنگم بود اما این آدم، آدم قبلی نبود. یه جورایی عجیب بود. حتی بیشتر احساس گناه می کردم. نباید اجازه می دادم این کار با خودش بکنه. اما بوسه اونقدری گرم بود که من توان رها کردنش رو نداشتم.

سوهو رو می شناختم. احتمالا داشت به من درس میداد که چقدر میتونه متفاوت باشه و این بار من باید جوری که لیاقت داره باهاش رفتار کنم. کاش من رو میزد و می گفت که چه آدم مزخرفی ام. کاش می تونستم یه درصد بهش نشون بدم که چقدر متاسفم و میخوام که همه چیز برگرده به حالتی که قبلا بود.

اما اون یه جوری بود که انگار هیچ احساسی تو چشماش نیست. نمی تونستم از چنگش فرار کنم. اونجوری که من می بوسید داشت از حد تحملم خارج میشد. یه اینچ دور شدن ازش به اندازه ی ابدیت طول می کشید و وقتی دوباره به لب هاش می رسیدم انگار یه آدم تازه متولد شده بودم.

باید به این فکر می کردم که چی براش بهتره و جلوی خودم می گرفتم اما فکر کردم"من هنوز خودخواهم. میخوام بازم داشته باشمش. بهرحال اون مال منه. همیشه و برای همه عمر. اگه اون با حضورش به شکنجه دادن من ادامه بده منم میتونم براش یه دیوونه ی کامل بشم. من باید کسی باشه که اون کنترل میکنه."

دیگه مغزم داشت خاموش می شد. اما با گرفن یه نفس عمیق بهم هشدار داد که زخمیه! زخمی که من با شلیک گلوله بهش داده بودم.

People Who Don't Exist – Mia

اینجا کریس داره با خودش کلنجار میره. میدونه کاری که کرده به راحتی قابل بخشیدن نیست ... و میدونه هنوز هم سوهو کاملا از خطر مرگ دور نشده اما درگیری روح و نیازش به بخشیده شدن رو توی مونولوگ هاش فریاد میزنه.

Ø مونولوگ ذهنی بهترین راه نشون دادن احساسات درونیه.

v استفاده از کلمات خاص، ترکیب زبان ها و ضرب المثل

فن فیک نویسی حرفه ایه که بر اساس توجه و علاقه ی طرفدار ها به فرد یا افراد معروف شکل گرفته... و در خیلی از موارد این افراد معروف از فرهنگ و زبان ما نیستن... اینجا این سوالات پیش میاد که:

· آیا این درسته که ما از موارد فرهنگ خودمون برای فیک نویسی استفاده کنیم؟

· آیا اینکه از زبان فرد موضوع نوشته مون رو وارد فیک کنیم جذابه؟ تا چه حد؟

· استفاده از فرهنگ خودمون درون فیک چطور؟

خب به همه ی اینها اول یه جواب نسبی اما کلی میشه داد!

Ë هر نوع نوشته ای مخاطب خودش رو داره.

در مورد استفاده از فرهنگ و زبان کشور مورد نظر فن فیک، باید بگم تا حدی ازش لازمه. شما می خواید فضا سازی کنید و فرهنگ و گاها زبان اون کشور دارای کلمات و موارد خاصیه که تو فرهنگ ما وجود ندارن اما اینکه شما تو هر خط چند تا کلمه ی کره ای... یا هر زبونی که مد نظرتونه بیارید واقعا جذابیتی ایجاد نمیکنه... و این وقتی حتی اثر معکوس در جذابیت داره که شما اون کلمه رو با حالت فارسیش به کار می برید...

نوشتن فارسگلیش... فینگلیش و این نوع ترکیبات زبانی توی داستان نویسی خجالت آور و زننده محسوب میشه چون شما به عنوان یک نویسنده ابزار ارزشمندی مثل ادبیات زبان خودتون رو در اختیار دارید.

در مورد ضرب المثل هم... من توصیه ش نمی کنم. چون فضاسازی داستان رو کاملا خرد میکنه. . . مگر ضرب المثل هایی که در سطح جهان کلیّت دارن... تو ترجمه های معروف نمونه اش رو دیدید راه بهتر دیگه ای برای بیان اون حالت وجود نداره.

v توضیحات جانبی نویسنده؟

اگر فیک های من رو خونده باشید گوشه و کنار فیک توضیحات به چشمتون خورده. من وقتی مطلبی رو می نویسم چند تا مطلب مدام توی ذهنم زنگ میزنه که ازشون بی توجه رد نشم و یکی از مهمترین های اونها توضیح دادن بخش هاییه که شک دارم همه در موردشون بدونن... اما به عنوان مثال داستان دیگه ای رو براتون آوردم. توجه کنید:

وقتی از سالن خبری بیرون اومدیم، توی مسیر سالن تا اتاقمون* من و چان سعی کردیم تا آروم بمونیم.هرچند که دلم می خواست تلافی اون حرفش سرش در بیارم.

*یه نکته: تیمای ورزشی اکثرا تو هتلایی اقامت دارن که سالن کنفرانس خبری داره. مخصوصا اگه فقط بحث اردو باشه و مسابقه ای در کار نباشه.

سر میز شام وقتی داشتیم در مورد کنفرانس خبری با هم صحبت می کردیم شیومین رو به من گفت:" کیونگی عاشق این حرفت شدم که به چان گفتی ما حرفمون تو زمین میزنیم." و این باعث شروع شدن دوباره کل کل ما شد.

چان یه نگاه به شیومین انداخت و گفت:" خب از طرفدارای تیمی مثل آرسنال* که تمام فصل صدر جدوله و یه دفعه تو آخرین بازی چهارم میشه بیشتر از این انتظار نمیشه داشت."

*آرسنال یکی از تیمای لیگ انگلیسه و یه چیز باحال (اصلنم باحال نیست) که هوادارای تیمای دیگه واسه مسخره کردنش استفاده میکنن اینه که ارسنال هر جای جدول باشه آخر فصل چهارم میشه (البته بیشتر مواقع, مثلا فصل قبل دوم شد.)

Team no Matter what – Lodevole

می بینید؟ این فیک موضوع ورزشی داره. پسرها عضو تیم فوتسال هستن و داستان از زبون کیونگسو تعریف میشه... و چون اطلاعات در مورد فوتبال (که موضوع بحث شخصیت هاس ) و فوتسال رو هر کسی نمیدونه، نویسنده علاوه بر حفظ جنبه ی طنز بین لحن خودش، توضیحات رو درست در کنار متن آورده شده چون هر کسی شاید نتونه پاورقی بزنه... خب توی کتاب ها ما چنین توضیحاتی رو توی پاورقی و یا آخر هر کتاب می بینیم اما گاهی هم لازمه که حتما توضیحات همونجا کنار متن باشه. چون خواننده اون مطلب رو توی لحظه باید درک کنه.

به خصوص وقتی موضوع خاصی رو انتخاب می کنید که هر کسی ممکنه در موردش ندونه موظف هستید که توضیح بدید! حالا در این بین عده ای هم شاید توضیحات طولانی بین نوشته ها رو نپسندن در نتیجه از مزه پرونی های بیش از حد خودداری کنید!

ü ساده بنویسید. پر کردن داستان با اصطلاحات ادبی و جمله های سنگین داستان تون رو پر ابهت و عمیق نمی کنه... اون رو گیج کننده میکنه... و اگر جای مجبورید از جملات خاص استفاده کنید خیلی کوتاه در موردش توضیح بدید.

ü تحقیق کنید. نیازی به جار زدن نیست. تحقیق برای نوشتن وظیفه ی نویسنده هاست. . . شما دارید اطلاعات مهمی رو به مردم میدید.

² تمرین:

فیک هایی که بنظرتون از نظر گفت و گو ضعف داشتن رو یکبار دیگه بررسی کنید. چه مواردی باعث ایجاد چنین ضعفی شده؟ موارد دیگه ای که یه گفت و گو رو جذاب میکنه چیه؟ یه مونولوگ ذهنی از خودتون بنویسید و اونجا احساساتتون رو در مورد چیزی که توی ذهنتون می گذره بیان کنید.

چند تا هم نکته اینکه:

لحن خودتون رو پیدا کنید. یه فصل کتابی ننویسید و یه فصل کوچه بازاری... هرچند، برای فیک کوچه بازاری و لحن صمیمی ترجیح داره... تا کتابی.

تنها راه واقعی و موثر نویسنده شدن نوشتنه! امـــا، یه چیز حتی از نوشتن هم مهمتره و اون مطالعه س!! مطالعه... گشترش ذهن و دایره لغات رو به دنبال خودش داره اما، مواظب باشید که اون مطالعات ناخودآگاه منبعی برای ذهنتون نشه که ازشون کپی برداره بی اینکه حتی متوجه ش باشید!

(اگر کاری زیادی فکر تون رو مشغول کرد پایان کوتاه متفاوتی براش بنویسید تا ذهنتون رو ازش جدا کنید اما اقتباس هاتون از داستان های تلگرامی رو هرگز منتشر نکنید چون رضایت نویسنده ش شرط اصلیه.)

تا زمانی که از کیفیت کارتون مطمئن نشدید اثر تون رو عمومی نکنید. اول به دوستانتون که مهربون و مشوق، اما صادق هستن بدید. اینجوری هم انگیزه می گیرید و هم با انتقاد های نرم شون می تونید داستان رو ذره ذره اصلاح کنید.

بزرگ ترین فرد جمع بین گروهی از پسر ها.

مگنه: کوچکترین فرد گروه در زبان کره ای. تلفظش هم مکنه نیست. مگنه می باشد.

Continue Reading

You'll Also Like

82.2K 3.7K 55
بوک وانشات از همه ی کاپل های مارولی * ~ * 💦اسم کاپلِ وانشات و تاپ یا باتم بودنِ شخصیت ها اول هر پارت ذکر شده💦
28K 3.6K 34
زمان! کلمه ای که توی دنیای پرنس گرگینه ها ، جئون جونگکوک، نقطه ضعف بود. اون پسر با زیباترین سیما و مدهوش کننده ترین صدا ، کسی که همه الفاها و حتی امگ...
5.6K 1.5K 9
نام : مزه عشق کاپل : کوکمین (ورس) ژانر : امگاورس ، درام ، عاشقانه دو آلفا ملاقات های تصادفی احساسات غیرقابل پیش بینی در نهایت گرفتاری در عشقی که ک...
128K 23.3K 43
+بد ترین غم اینه که وارد زندگی بشی که توش عشق وجود نداشته باشه تقریبا مثل این میمونه که این دنیا رو ترک کنی بدون اینکه به کسایی که دوسشون داری چیزی ا...