C A S I N O [Z.S]

Por xPinkLightx

7.6K 864 575

Just luv me,just trust me...yesterday was over...forever! -بسه ديگه هري،الان ميان. +باشه بخند.فقط يه عكس ديگه... Más

"Preface"
Ep 01
Ep 03
Ep 04
Ep 05
Ep 06
"READ ME"
Ep 07
Ep 08

Ep 02

781 100 38
Por xPinkLightx



Harry's pov
Monday morning
Winter
Song: Lena Katina- Never Forget

———

ساعت ٧:٢٥ دقيقه صبح بود.
هيچكس خونه نبود و من فقط با قفل كردن در خونه رو ترك كردم.
از توي گاراژ حياط پشتي دوچرخه م رو برداشتم و سوارش شدم و با ركاب زدن راه افتادم.

هوا صاف بود ولي هر از گاهي ابري ميشد.
اوايل زمستون بود و سوز سردي مي اومد.
كلاهي كه سرم كرده بودم رو پايين تر كشيدم تا گوشامو هم بگيره.

همينطوري از خونه دور و دورتر ميشدم!

چنددقيقه اي گذشت كه چشمم به يه عابر پياده ي تنها افتاد.
پسري كه كلاه سيوشرتش سرش بود و يه كت هم روي سيوشرتش پوشيده بود.
يه كوله روي شونه ي چپش و يه عالمه كتاب دستش.
سريعتر ركاب زدم كه بتونم بهش برسم.
احتمال ميدادم كه اونم بايد توي دبيرستان ما باشه.چون مسيرش يكيه.
بهش كه رسيدم با صداي ترمز دوچرخه م روي اسفالت خيس توجهش جلب شد و سرشو برگردوند
بينيش قرمز شده بود
بهش سلام كردم و از دوچرخه م پايين اومدم و فرمونشو با دستم نگه داشتم
خنديدم
بهش لبخند زدم
پسر ارومي بود و يه عالمه كتاب هندسه و رياضي دستش بود

-هي!منو تو همديگه رو ميشناسيم؟

چندبار سرفه كرد و با صداي ضعيف و خيلي ارومش گفت
+نميدونم.

من صداشو نشنيدم به همين خاطر سرمو جلوتر بردم و چهره ي متعجبي ب خودم گرفتم.

+اهم..اهم(سرفه هاي ريز)نه.نميدونم.
دوباره تكرار كرد.

منم سرمو به نشان تاييد تكون داد و لبخند زدم.

-من هريم.هري استايلز.
دستمو جلو بردم.

+خوشبختم.
كوله شو محكم عقب داد و به محض اينكه مطمئن شد كوله ش نميوفته بهم دست داد.

(اسمشو بهم نگفت)

من واقعا نميدونم چرا اين وقت صبح توي خيابون ايستادم و دارم باهاش حرف ميزنم!

+اين كتي تنت هست رو قبلا تن بچه ها ديدم.
توي تيم بيسبالي؟

از توجهي كه كرد خوشحال شدم
-نه بسكتبال

+اها.
خوب من ميرم ديرم ميشه.ميبينمت هري.

-خوب ميخواي كتاباتو بده ب من بيارم
سنگين بنظر ميان

+نه ممنون خودم ميرم

-ميخواي تا مدرسه پياده بري

+اره هوا خوبه

-كتابارو بهم بده

اصرار كردم.

كتابارو سمتم گرفت !
مطمئن نبود ولي

من كوله م رو دراوردم و زيپشو باز كردم كه گفت

+تو حتي اسم منو هم نميدوني.

-چه نيازي به دونستن اسمت هست وقتي خودت هستي.

از حرفي كه بهش زدم تعجب كرد ولي بعدش لبخند زد

خوب درست گفتم
هر وقت كه بخواد اسمشو بهم ميگه
غير از اينه؟
نه مطمئنم ك اينطوريه.

-خوب من ميرم.ببين امشب بچه ها يعني دوستام توي همون كلاب خيابان دوازدهم كنار مدرسه ميخوان جشن بگيرن.
دوست داشتي بيا.

+من كتابارو چجوري ازت بگيرم؟

-دم در كلاس هندسه منتظر ميمونم بياي.

سوار دوچرخه م شدم و راه افتادم.
ذوق داشتم.نميدونم چرا.
سريع ركاب ميزدم.سريعتر و سريعتر.

——
3️⃣روز بعدخ

-آقاي استايلز...؟
به خودم اومدم و ديدم كه همه ي كلاس بهم زل زدن و معلم تاريخ همون مرد كچل عينكي روبه روم ايستاده و مدام صدام ميزنه.

+چي شده؟

-كجايي؟ده دقيقه ست كه ميگم از روي درس بخون.
كل كلاس از خنده تركيد.
با اخم به كناردستي هام نگاه كردم.

+ببخشيد من واقعا حالم خوب نيست.
كوله م رو از روي زمين برداشتم و كتاب رو دستم گرفتم و از كلاس با سرعت خارج شدم.

راه رو با عجله پشت سر ميذاشتم و وارد كتابخونه شدم.
همه جارو گشتم.
درسته.
اون بازم اينجا نبود.
نزديك به يك ماهه كه نديدمش.
از اخرين باري كه توي كلاب ديدمش تا حالا اصلا خبري ازش نيست و كتاباش هنوز دست منه.
نميدونم اسمش چيه يا كه كجا زندگي ميكنه.
از خيليا پرسيدم كسي اونو نميشناسه.

از بس ك دارم بهش فكر ميكنم نميدونم...نميتونم تشخيص بدم كه توي رويام يا واقعيت.

پايان روز سوم.
——-

Zayn's pov
Song:The Weeknd- Often

از بيرون داخلو نگاه ميكردم و پسري رو ميديدم كه موهاشو از بالا گوجه اي بسته و يه كت اسپرت تنشه و در حال خوش و بشه.
كلابي كه انتخاب كرده كلاب درجه سه.جايي نيست كه انتظارشو داشتم.
دستام توي جيبم بود و از سرما درجا ميزدم.
بلاخره بعد از نيم ساعت با خودم فكر كردن عينك طبي مو از چشمم دراوردم و توي جيبم گذاشتم و پامو توي كلاب گذاشتم.
هري با ديدنم چشماش برق زد و لبخندش نمايان تر و نيشش گشادتر شد.
اون قدش بلند تر و هيكلي تر بود.
ميتونم بگم خوشتيپ بود.
همينطور دوستاي خوش چهره اي هم داشت.
درسته من دروغ گفتم.من هيچكدوم از اون پسرا رو نميشناختم.
اميدوارم هري اينو نفهمه.

-سلام پسر.مرسي كه خوش قولي كردي.
بيا اينجا.
هري دستشو دراز كرد و با صداي بلند گفت.

+سلام.مرسي كه دعوتم كردي.

-اين چه حرفيه.
پسرا..هي ديلن..
بچه ها جمع شين.

پسرا و دخترا شلوغ كردن و دور هري جمع شدن.
مگه ميشه همه اونو بشناسن؟
دستمو گرفت و بالا گرفت و بلند خنديد.
داشتم از خجالت ميمردم حقيقتش.
دستمو رها كرد و رفت بالاي يكي از ميزها.

-بچه ها ايشون دوست من هستن.
بهم اشاره داد.

حس كردم مسته.
ادامه داد:

-خودتونو معرفي كنين.
باعث افتخارمه كه اينجايي.

همه دست زدن. و هورا گفتن.

-چونكه امروز تولد ١٩ سالگيمه.

همه دست و هورا...محيط شلوغتر از اوني شد كه بود.
يكي از دوستاش اومد جلو و بهم دست داد.

-سلام..من ديلنم.
لهجه ي اسپانيايي توي حرف زدن مشخص بود.

لبخندي زدم و دست دادم
+خوشبختم!

و به محيط اطرافم خيره شدم.
چرا كسي نميپرسه كه اسم من چيه؟
چرا براشون مهم نيست؟
——
برگشت به روز سوم

Third person

هري روي صندلي هاي سالن بسكت مدرسه نشسته بود و فكر ميكرد.
به عكسايي كه براش فرستاده شده بود.
از طرف يه شخص ناشناس.توي يه بسته ي كاغذي كوچيك.
چندتا عكس پولارويد كوچيك از اون پسري كه چندروز پيش توي خيابون ديد.
كه فقط پشت يكيشون يه شماره تلفن بود.
هري نميدونست كه شماره برا كيه.حتي يه شماره تلفنه؟
دستاش ميلرزيد.

صبح قبل از اينكه خونه رو ترك كنه عموش پاكت رو بهش داد.
هري هم سوال كرد  در جواب گفت كه صبح دم در بوده.
هيچ چيزي روي پاكت نبود.و هيچ نوشته اي توي پاكت نبود.
فقط چندتا عكس و يه شماره.

-هي پسر اينجا چيكار ميكني؟
صداي ديلن هري رو از توي فكر بيرون اورد.

هري سريع عكسارو جمع كرد كه به اتفاق يكيشون روي زمين افتاد و ديلن خم شد عكسشو برداشت و بهش نگاه كرد.
- ا؟؟؟اينكه همون پسرس كه...

+اره خودشه.
هري حرفشو قطع كرد.

-اينا چين؟
ديلن كنار هري نشست و كوله شو روي زمين گذاشت.

+نميدونم يكي اينارو واسم فرستاده.
هري عكسارو به ديلن داد و سرشو با دستاش گرفت. و خم شد و ارنج هاشو روي زانوهاش گذاشت.

ديلن يكم فكر كرد و به عكسا نگاه كرد.
گوشيش زنگ زد و جواب داد كه بعدا تماس ميگيره..

-هي هري.

+هوم؟

-هري اين عكسارو يه نفر از دور ازش گرفته.اينا عكساي شخصيش نيستن.

هري سرشو بلند كرد و گفت
+چي داري ميگي؟
با دقت به عكساي توي دست ديلن نگاه كرد.

-اين عكسا نرمال نيستن پسر.
هري عكسها رو از دست ديلن كشيد و بهشون زل زد.

١١٤٢-

سلام عزيزان.
اينم پارت دوم.
اميدوارم خوشتون بياد.
كامنت يادتون نره
نظراتونو بگين.
داستان يكم پيچيده س.پس حتما اگه سوالي دارين همين اوايل بپرسين.
قسمتايي كه اسم اهنگ نوشتم رو براي اشخاصيه كه دوست دارن پارتا رو با اهنگ بخونن.
خلاصه شبتون خوش.
لاو يو عاااال💜✨💜

Seguir leyendo

También te gustarán

27.2K 3.7K 49
کاپل اصلی : کوکوی کاپل فرعی : هوپمین، نامجین ژانر : رومنس، انگست، اسمات، یکم خشن، هایبرید NOVA-NE × جونگی گول میده ملاگب ببلی باشه، تولوهدا بابایی ...
28.3K 2.4K 36
کاپل:کوکوی ژانر:انگست،امپرگ،رمنس،هپی اند "هر ادمی یه روز خوب داره یه روز بد. اما برای تهیونگ چرا این روز بد اینقدر طولانی بود؟ -لعنتی،از چاله در میام...
202K 13.6K 32
پسری که عاشق ممنوعه ترین فرد زندگیش بود... عشق ممنوعه جونگوک به همسر خواهرش تهیونگ که از قضا سرهنگ بود چی میشه اگه جونگکوک نتونه جلوی احساساتش رو بگ...
21.6K 2.9K 31
چی میشه اگه جیمین امگای باردار که تا حالا با کسیم نبوده از طرف الفاش هرزه خطاب شه و بعد یه شب جیمین از خونه الفا بزنه بیرون دردش بگیره و با یه الفا ا...