𝐁𝐨𝐮𝐧𝐝 𝐛𝐲 𝐋𝐎𝐕𝐄 {𝐯�...

Od Teahkook_writer

58K 9.9K 2.5K

فصل دوم " bound by honor" Author :: Cora reilly هیچ‌کس انتظار نداشت عاشق هم بشند. وقتی جونگکوک به ازدواج الفا... Více

part 1
part 2
part 3
part 4
part 5
part 6
part 7
part 8
part 9
part 10
part 11
part 12
part 13
part 14
part 15
part 16
part 17
part 18
part 19
part 20
part 21
part 22
part 23
new fiction
part 24
part 25
part 26

Information

5.9K 627 66
Od Teahkook_writer

های ، رُزا هستم🥀🌹

از اونجایی که تعداد طرفداران فصل دوم " محدود به افتخار " زیاد بود و همه هی درخواست فصل دومش میدادن ، پس منم گفتم چشششششششمممممممم

ملاحظه بفرمایید این پایینی فصل اولش 👇

.
.
.

اینم فصل دوم 👇
با اسم " محدود به عشق "  ❤️
در اختیار نگاه خوشگل تون

توجه داشته باشید که هر دو فصل در همین اکانت موجوده و شما میتونید بخونیدش . بنده هیچکدوم از کار هام در هیچ چنل تلگرامی منتشر نکردم و نمی‌کنم.

پس اگه جایی دیدید ، بدونید کپی برداری شده . زیاد حرص و فشار هم نخورید و از طرف من فقط تذکر بدید و برگردید پیش خودم .(جمله هانی )

گُلایی که تازه به جمع ما پیوستند و فصل اول فیک نخوندید،  باید بگم اگه فصل اولش بخونید خیلی بهتر متوجه قضایا میشید . اینجوری نیست داستانش خیلی پیچیده و گیج کننده باشه . ولی درکل اگه یه پیش‌نیاز از فضای داستان تو ذهن تون باشه ، خیلی بهتره .

لطفا لطفا لطفا ازش حمایت کنید .

******************

خلاصه " محدود به عشق "

هیچ‌کس انتظار نداشت عاشق هم بشند. وقتی جونگکوک به ازدواج الفایی مثل تهیونگ دراومد، همه مطمئن بودند گُرگ خون خالص تهیونگ اونو می‌شکنه.
جونگکوک به بدترین شکل ممکن از مردی مثل اون می‌ترسید.

الفایی بدون ذره‌ای رحم. ولی در نهایت یه جورهایی عشقش رو به دست آورد. عشق - ضعفی که کاپویی مثل تهیونگ نباید متحمل بشه.
وقتی جونگ‌کوک با خالی کردن پشت تهیونگ به خاطر خانواده‌‌اش، بهش خیانت می‌کنه، خیلی دیر متوجه می‌شه که شاید اون چیزی رو که در ابتدا برای به دست آوردنش سخت جنگیده‌ بود از دست داده باشه: اعتماد تهیونگ.

اعتماد الفایی که قبل از اون هیچ‌وقت به خودش اجازه‌ی اعتماد بی حد و مرز به کسی رو نمی‌داد.
آیا عشق این دو نفر می‌تونه‌ توی دنیایی از خیانت و مرگ دووم بیاره؟

********************

تهیونگ

من و یونگی از پدر سادیسمی‌مون کلی درس یاد گرفته بودیم، همه‌شون به این منظور بودند که ما رو برای انجام اموری که ازمون انتظار می‌رفت، قوی و بی‌رحم کنند. از اون مرد نفرت داشتم، همه‌ی عمرم ازش نفرت‌ داشتم. متنفر بودم از اینکه حرفش، راجع به همون یک درسی که می‌خواستم غلط از آب در بیاد، درست از آب در اومده بود.

"عشق یه ضعفه، تهیونگ."

"عشق قوی‌ترین الفا ها رو به زانو درآورده تهیونگ . اگه یه روز آلفای خون خالص تو که قدرت احساساتش ده برابر آلفا های عادیه ، عاشق بشه .... اونوقت ده برابر گرگینه های عادی ضعیفت میکنه"

" امگا ها ضعیفن، و سوق دادن ما به سمت این باور که می‌تونیم عاشقشون باشیم، تنها راهشون برای بازی دادن ما و دست‌ یافتن خودشون به قدرته. نذار امگایی این قدرت رو روت اعمال کنه. تو قراره کاپو بشی‌ و رهبر بعدی پَک . یک کاپو نمی‌تونه به خودش اجازه‌ی ضعف و سستی بده."

اما جونگ کوک کاری کرد که من باور کنم اون حرف‌ها دروغند. با لبخندهای مهربون، رایحه کوکی های داغ تازه از فر دراومده ، چشم‌های بی‌گناه و زیبایی بی‌همتاش اغوام کرد و منم توی دامش افتادم، هنوز اون روز لعنتی رو یادمه.

" تو آدم خوبی هستی، جونگ‌کوک. تو پاک و بی‌گناهی. من تورو وادار به این کار کردم."

جونگ‌کوک به خاطر من گلوله خورده بود، روی جونش ریسک کرده بود تا جون منو نجات بده. جون من، چیزی که خیلی کمتر از جون خودش ارزش داشت.  چشم‌های درشتش خیره به چشم‌های من بودند. همون چشم‌هایی که همیشه پر از احساساتی بودند که به سختی می‌تونستم بفهمم‌شون. رایحه امگاش و حرارتی که با پیوند مارک در سرتاسر بدنم حس میکردم ، همش نشونه ای از احساسات طغیان کرده اش بودن.

" نکردی، تهیونگ. من توی این دنیا به دنیا اومدم. انتخاب کردم توش بمونم. به دنیا اومدن توی دنیای ما به معنای به دنیا اومدن با دست‌های آلوده به خونه. با هر نفسی که می‌کشیم، طرح گناه عمیق‌تر روی پوستمون حک می‌شه."

سرمو تکون دادم.

" تو انتخابی نداشتی، جونگ‌کوک. هیچ راهی برای فرار از دنیای ما نیست. تو انتخابی برای ازدواج با من هم نداشتی. اگر می‌ذاشتی اون گلوله منو بکشه، حداقل از ازدواجمون فرار می‌کردی."

"چیزهای خوب کمی توی دنیای ما وجود داره، تهیونگ، و اگه آدم یکی‌ از اون چیزهای خوب رو پیدا کنه، باید با همه‌ی اراده‌‌اش بهش چنگ بزنه. تو یکی از اون چیزهای خوب توی زندگی منی."

چطور می‌تونست همچین حرفی بزنه؟ من کلی آدم کشتم و از این کارم لذت هم بردم. اگه بهشت و جهنمی وجود داشت، شکی نبود که کار من در نهایت به کدوم ختم می‌شد.

" من خوب نیستم."

" تو مرد خوبی نیستی، نه. ولی برای من یه آلفای خوبی. من توی دست‌هات احساس امنیت می‌کنم و نمی‌دونم چرا. حتی نمی‌دونم چرا عاشقتم، ولی هستم. و این حس عوض نمی‌شه."

چشم‌هامو روی عشق توی نگاهش بستم. جونگ‌کوک عاشقم بود. اینو قبلا بهم گفته بود. نمی‌دونم چطور می‌تونست بعد از اینکه دیده بود چه کارهایی انجام می‌دم، عاشقم باشه، چیزهایی که دیده بود حتی بدترین‌ها هم نبودند. و من هنوز هم اینو ازش پنهان می‌کردم. زیرلب به آرومی گفتم:

" عشق توی دنیای ما ریسک و ضعفیه که یک کاپو نمی‌تونه متحمل بشه."

این حقیقتی بود که کل عمرم بهش باور داشتم. حقیقتی که بر پایه‌ی اعتقاد بهش زندگی می‌کردم. رایحه اش کم کم بوی شیرینی سوخته میداد و میتونستم افتادن گوش های امگاشو تصور کنم . ناامید زمزمه کرد:

" می‌دونم."

نمی‌دونست چه حسی داشتم؟ نمی‌تونست ببینه؟ حتی برادرم یونگی هم می‌دونست، با اینکه سعی کرده بودم ازش پنهانش کنم، از همه.

بهش خیره شدم، الفای وحشی خون خالصم پنجه هاشو تو سینه‌‌ام فرو کرد و خواهان بروز احساساتی که به طرز وحشتناکی منو می‌ترسوند، شد . اون احساسات وحشت‌زده‌ام می‌کردند، حتی با وجود اینکه دیگه هیچی نمی‌تونست منو واقعا بترسونه.

من شکنجه و دردهای طاقت‌فرسا رو دووم آورده بودم، خودم به شخصه کلی آدم رو شکنجه و بهشون درد تحمیل کرده بودم. مرگ خیلی‌‌ها رو دیده بودم و اکثرشونو کشته بودم و حالا اینجا بودم درحالی‌که از احساسات خودم می‌ترسیدم.

برای اولین بار در زندگیم شاهد دیوونه شدن گُرگ خون خالصم بودم . ولی اینبار نه تو میدان جنگ بودم نه درحال تیکه پاره کردن دشمن ، بلکه فقط از سر عشق و خواستن ، قدرتمند ترین الفای دنیا بلاخره به اون حد از عشق که پدرم راجبش حرف میزد ، رسیده بود . یعنی دیوانگی از سر خواستن .

" ولی برام مهم نیست چون عاشق تو بودن تنها نقطه‌ی سفید توی زندگی منه."

جونگ‌کوک با چشم‌های پر از اشک، خشکش زد. گریه و التماس هیچ‌وقت دلمو به رحم نمیاوردند اما در مورد جونگ‌کوک، اون اشک‌ها با بخشی از وجودم حرف می‌زدند که قبلا نمی‌دونستم وجود داره. الفام وحشیانه زوزه میکشید تا بهش اجازه بدم قطره های اشک امگاشو روی گونه اش لیس بزنه و ببوسه . و فقط الهی ماه میدونست مبارزه کردن باهاش چقدر سخته . شاید برای همین پدر و تمام دنیا منو از عشق و علاقه میترسوندن . شاید چون بیشتر برای جفت یه آلفای خون خالص خطرناک‌ بود . با چشم‌هایی پر از امید و ناباوری پرسید:

" تو عاشق منی؟ "

" آره، حتی با اینکه نباید باشم. اگه دشمن‌هام می‌دونستن چقدر برام اهمیت داری، هر کاری می‌کردند تا دستشون بهت برسه. تا منو از طریق تو آزار بدن، تا با تهدید کردن تو، منو کنترل کنند. برتوا دوباره تلاششو می‌کنه، بقیه هم می‌کنن. وقتی سرباز مافیا شدم، قسم خوردم فمیلیا رو همیشه توی اولویتم بذارم. و وقتی کاپوی کاپوها شدم هم یک بار دیگه برای نشون دادن اینکه بیش از پیش پای حرفم هستم این سوگند رو تجدید کردم ولی می‌دونستم دارم دروغ می‌گم. انتخاب اول من همیشه باید فمیلیا باشه‌. ولی انتخاب اول من تویی، جونگ‌کوک. اگه مجبور باشم، دنیا رو به آتش می‌کشم. آدم می‌کشم، شکنجه می‌کنم، تهدید می‌کنم. من به خاطرت هرکاری می‌کنم. شاید عشق یه ریسک باشه، اما ریسکیه که من مشتاق به پذیرفتنشم. همون‌طور که تو گفتی، یه انتخاب نیست. هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم عاشق بشم، هیچ وقت فکر نمی‌کردم بتونم کسی رو این‌طوری دوست داشته باشم ولی من عاشقت شدم، جونگ‌کوک. باهاش جنگیدم و اولین جنگیه که باختنم توش برام مهم نیست."

و لعنت بهش، اون حرف‌ها حقیقت بودند. من فکر کرده بودم حقیقتن. من جونگ‌کوک رو توی اولویتم گذاشتم، ازش محافظت کردم، بهش اجازه‌ی چیزهایی رو دادم که خانواده‌‌ام مخالفش بودند. من براش هرکاری کرده بودم و اون لعنتی بهم خیانت کرد. به عشق و اعتمادم خیانت کرد.

عشق.

یک ضعف.

ضعفی که من دیگه به خودم اجازه‌ی متحمل شدنش رو نمی‌دادم.

******************



کیم تهیونگ
آلفای خون خالص
۲۵ ساله

کاپوی مافیای فمیلیا
رهبر پَک نیویورک

قدرت : فاش نشده

.
.
.

 

جؤن جونگ‌کوک
امگا
۱۹ ساله

همسر کوچولوی تهیونگ
معروف به شاهزاده

.
.
.

پای شرف داشته و نداشته تون ....اگه دوستش دارید و خوشتون میاد ازش ، وووت بدییننن

و لطفا به ریدینگ لیست هاتون اضافه اش کنید ، چون خیلی ها میان میگن همچین فیک خوبی بسختی پیدا کردم و فلان ... اگه شما اونها رو در ریدینگ لیست هاتون نگه دارید یا اضافه اش کنید . بقیه هم خیلی راحت تر میتونن کتاب پیدا کنن و بخونن .

اکانتم رو هم برای پیدا کردن بقیه کار ها فالو داشته باشید
پس لطفا حمایت فراموش نشه
با تشکر رُزا 🌹🥀
.
.
.

Pokračovat ve čtení

Mohlo by se ti líbit

132K 16.6K 31
_جونگکوکی؟...بنظرت زندگی بعدی وجود داره؟ یعنی...اگه تو زندگی بعدی هم باشیم قول میدی همینقدر عاشقم باشی؟ پسر بزرگتر حلقه دستاشو دور معشوقش محکم تر کرد...
415K 47.5K 39
💵دوست پسرم بادیگاردمه💵 جئون جونگکوک ... اون معنی اصلی کلمه بدبخت بود ! از زمانی که بدنیا اومد داشت با مشکلاتی که نمیدونست چرا هیچوقت تموم نمیشن سر...
90.1K 8.3K 32
نام: قرارداد 💫 خاندان جئون ...... خاندان کیم ........ دو خاندان بزرگ کره جنوبی ..... متشکل از آلفای خون خالص و قوی ثروتمند ترین توی کره و آسیا اما...
DDF document Od lucy may

Nezařaditelné

133K 23.1K 47
-میشه از بغلت بیام بیرون؟ -نه همینجا جات خوبه -باش ژانر:جنایی،پلیسی،اسمات کاپل:ویکوک،یونمین وضعیت:کامل شده #1 vkook