black bell | ناقوس سیاه

By seven7purple

28.5K 4.1K 613

( فصل اول ) جونگکوک نگاهی به کلیسا انداخت و سرشو بالاتر برد + ناقوس سیاه؟ تاحالا ندیده بودم یک ناقوس سیاه با... More

Author's words
_ part 1 _
_ part 2 _
_ part 3 _
_ part 4 _
_ part 5 _
_ part 6 _
_ part 7 _
_ part 8 _
_ part 9_
_ part 10 _
_ part 11 _
_ part 12 _
_ part 13 _
_ part 14 _
_ part 15 _
_ part 16 _
_ part 17 _
_ part 18 _
_ part 19 _
_ part 20 _
_ part 21 _
_ part 22 _
_ part 23 _
_ part 24 _
_part 25_
_part 26_
_ part 27 _
_ part 28 _
_ part 30 _
_ part 31 _
_ part 32 _
_ part 33 _
_ part 34 _
_ part 35 _
_ part 36 _

_ part 29 _

644 103 5
By seven7purple

[ پاریس-فرانسه-قنادی jk ]

جونگکوک نگاهش رو دنبال تهیونگی که حالا کت مشکی رنگش رو دراورده بود و با یک پیراهن مشکی به وسایل نگاه میکرد داد
+پیشبند بدم؟

تهیونگ اروم سر تکون داد و بعد از اینکه پیشبند رو از جونگکوک گرفت و تنش کرد گفت :
_ واقعا جدی هستی ؟! پیشبند صورتی با طرح موز؟

+ کمی احساسات دراکولا جان

تهیونگ آهی کشید و مشغول درست کردن سوفله شد
بعد از چند دقیقه که تهیونگ مشغول مخلوط کردن ارد و مواد دیگه بود جونگکوک همونطور که دست به سینه نگاهش میکرد بهش نزدیک شد

+یادمه زمانی که توی کره بودم و درباره شیرینی پزی میخوندم اسمت توی افراد معروفی که به شیرینی پزی علاقه دارن و توش استعداد دارن بود!




تهیونگ حرفی نزد پس جونگکوک ادامه داد:
+ حتی یادمه که یکبار توی 15 سالگی یک مصاحبه با خاندان سلطنتی داشتن و توی اون مصاحبه تو پای سیب و هلو درست کرده بودی!

تهیونگ با یاد اوری اون دوران لبخندی زد اما بعد از چند ثانیه لبخندش محو شد و با حالتی که هیچ حسی رو نمیشد توی صورتش تشخیص داد گفت:
_ اره ‌... اون جزو اخرین سالهایی بود که شیرینی درست کردم

جونگکوک چشمهاش گرد شد و با تعجب گفت:
+ یعنی بعد از اینکه دراکولا شدی دیگه شیرینی درست نکردی؟! یااا تو چقدر پابویی

تهیونگ به سمتش برگشت و دستشو به کمرش زد و با حرص گفت:
_صدبار بهت گفتم حد خودتو بدون! نکنه واقعا هوس کردی خونتو بخورم؟

جونگکوک نگاهی به سرتا پای دراکولا انداخت و با نیشخندی گفت
+ای جان ‌.. شبیه خانومای خونه شدی!

و ابروهاشو بالا انداخت که باعث شد داد تهیونگ بالا بره و یکی از قاشق های چوبی روی میز رو به سمت جونگکوکی که داشت فرار میکرد پرت کنه!
وخب جونگکوک همچنان بلند بلند میخندید!


بعد از حدود یکساعت سوفله ها پخته بودن و تهیونگ با پاشیدن پودر قند روی اونها کارش رو تموم کرد
وقتی پشت میز نشستن جونگکوک با دیدن سوفله ها سوتی کشید و گفت:
+خدایا ... پس اون همه تعریف توی اینترنت الکی نبود

تهیونگ برطبق عادت همیشگیش پوزخندی زد و گفت
_ مگه شک داشتی؟!

+ نه اما وقتی گفتی از اخرین باری که قنادی کردی 10 سال میگذره ‌.. اره اونجا شک کردم!

تهیونگ پوفی کشید و مشغول خوردن سوفلش شد!
جونگکوک تکه ای از سوفله رو برداشت و بعد از خوردنش با چشمایی که گرد تر از حالت معمول شده بود با دهنی پر گفت:
+هومم ‌.. یااا خایلی خب شداا(خیلی خوب شده)

تهیونگ پوزخندی زد و گفت:
_ آهااا کی بود میگفت شک دارم خوب درست کنی؟!

جونگکوک همونطور که تند تند سوفلشو میخورد شونه ای بالا انداخت و گفت:
+ نمیدونم!.. من که  ‌.. نماشناسام(نمیشناسم)



[پاریس-فرانسه-عمارت پارک]

یونگی حاضر بود قسم بخوره که تا الان جیمین 12 دست لباس عوض کرده بود و هرسری از هرکدوم یه ایرادی میگرفت
~این خیلی جذبه ‌.. اینو دوست ندارم ‌.. این تکراری شده ‌.. رنگش خیلی جلفه ‌.. رنگش خیلی خنثی ست ‌.. خیلی گشاده چاق دیده میشم ‌.. خیلی اسپرته ‌.. بیش از حد رسمیه و ‌..

وقتی دید دیگه تحمل غرغر کردنای دوست پسر عسلیش رو نداره هوفی کشید و درحالی که سمت چمدونش میرفت گفت:
- قند عسل یک دقیقه وایستا

جیمین کلافه از اینکه نتونسته لباس مورد نظرش رو پیدا کنه جلوی ایینه ایستاد و با پاش روی زمین ضرب گرفت

وقتی یونگی برگشت یک سری لباس های یاسی رنگ توی دستش داشت ‌، اونارو سمت جیمین گرفت و گفت:
- میخواستم بعدا بهت نشونشون بدم اما از اونجایی که دیدم خیلی داری توی انتخاب لباس سخت گیری میکنی برات اوردمش!

جیمین بهت زده لباسا رو از یونگی گرفت یونگی با لبخندی هولش داد تا بره و اونارو بپوشه

حدودا یک دقیقه بعد وقتی لباسهارو که شامل یک شلوار پیرهن حریر و مینی کت یاسی میشد پوشید با چشمهایی براق به خودش توی ایینه نگاه کرد

یونگی توی پذیرایی با گوشیش مشغول بود که یکدفعه پریدن جسم سنگینی روی بدن رو احساس کرد و اون کسی نبود جز جیمین که با خوشحالی سرش رو توی گردن یونگی برده بود
~ اینا خیلییی خوشگله یونگییی

یونگی لبخندی زد و دستش رو دور کمر پسر حلقه کرد
- دوسش داری؟

جیمین چینی به بینیش داد و گفت
~ یااا ‌.. دوسش دارم؟!! مردک من عاشقش شدم!

یونگی قهقهه ای زد و گفت
- بدو برو مزه نریز ‌.. همین الانشم با این لباس بیش از حد سکسی شدی کاری نکن مجبور بشیم دیرتر به مراسم بریم

جیمین از روی یونگی بلند شد و لگدی به پاش زد و با حرص گفت
~یااا شیبالیااا گمشو اونور مرتیکه منحرف جنسی

یونگی دوباره بلند بلند خندید و سعی کرد به خاطر ارامش پسر عسلیش و زنده موندن خودش سکوت کنه!



[پاریس-فرانسه-عمارت دراکولای ارشد]


جونگکوک با کت لانگ سفیدی همراه با شلوار بگ لی یخی وارد سالن عمارت شد و طبق عادت همیشگی صداش رو روی سرش انداخت و فریاد زد:
+لوولوو خااان


برخلاف تصور ، تهیونگ خیلی سریع جلوش ظاهر شد که جونگکوک با لبخند گفت:
+ چه عجب یکبار سریع اومدی!

اما وقتی دید تهیونگ بازم سرتاپا مشکی پوشیده اخمی کرد و گفت:
+ باز که سرتاپا مشکی پوشیدی!!


تهیونگ نچی کرد و سرتاپای جونگکوک رو نگاه کرد
_توچرا لختی؟!

جونگکوک با چشمهای گرد بهش نگاه کرد و گفت:
+ قبلا کر بودی صدای مردم رو نمیشنیدی! الان کورم شدی لباس تنمو نمیبینی؟

تهیونگ پوزخندی زد و درحالی که دستش رو دور کمر جونگکوک مینداخت گفت:
_نمیدونم اخه توام قبلا مریم مقدس بودی نزدیکت میشدم جیغ میکشیدی الان لیلیث* شدی لباس بدن نما میپوشی که منو تحریک کنی؟!

* لیلیث : همسر اول حضرت آدم که روحیه بشدت سرکشی داشته و با آدم همخواب نمی‌شده.  و در آخر پیش شیطان رفته ( میتونین تو گوگل سرچ کنین )
( در ضمن آهنگ هالزی و شوگا هم که اسمش لیلیث درباره همینه . که شوگا شیطانه و هالزی لیلیث )
( چون اویل شیطان لیلیث رو نمیپذریفته اما بعد تلاش های فراوان لیلیث خودش رو ثابت کرده )

جونگکوک پلک عصبی ای زد و درحالی که مرد بزرگتر رو هول میداد با حرص گفت:
+الان جدا خودت رو شیطان تصور کردی؟

_ مگه شک داری؟ دستور من نباشه تمام خون اشاما میوفتن به جون شما انسانها و خونتون رو تا قطره اخر میخورن!

دستاشو باز کرد و کمی صداش رو بالاتر برد و به انگلیسی گفت:
-i'm a devil (من یک شیطانم)

جونگکوک اخمی کرد و درحالی که سمت اتاق لباس تهیونگ میرفت داد زد:
+حالا هرچی که میخوای باش!! فعلا گمشو بیا لباساتو عوض کن حق نداری با اینا بیای!

_جانمممم؟

جونگکوک حرصی برگشت سمتش و گفت:
+چرا داری میری مهمونی؟

_ برای اینکه برادرم من رو به دخترش معرفی کنه!

+ دخترش چند سالشه؟

_5یا6؟

+خب مردک انتظار داری دختر بچه 5 ساله توی هیولا رو با اون دندونای تیزت تو لباسای مشکی ببینه و نگرخه؟!

تهیونگ خواست جواب بده اما با شنیدن اسم هیولا که جونگکوک بهش گفته بود یاد پدرش افتاد و باعث شد درسکوت به جونگکوک خیره بشه

پسرکوچکتر که متوجه سکوت مرد شد احساس پشیمونی و عذاب وجدان خیلی سریع تمام وجودش رو گرفت پس درحالی که سمتش میرفت با لحن پشیمون و ناراحتی گفت:
+من ‌.. من متاسفم ته! من واقعا حواسم نبود یعنی ‌..

تهیونگ کمی عقب رفت و با لحن خنثی ای گفت:
_ مهم نیست

جونگکوک اهی کشید و نگاه غمناکش سمت اتاق لباس حرکت کرد که صدای تهیونگ رو از پشتش شنید:
_درضمن ‌.. دیگه ته صدام نکن!



جونگکوک خیلی ناراحت بود ولی اون جور که معلوم بود کاری از دستش برنیومد پس بی حرف سری تکون داد و به اتاق لباس رفت

وارد اتاق که شدن جونگکوک بعد از کلی فکر کردن یک دست کت و شلوار قهوه ای برای تهیونگ انتخاب کرد و بعد از کلی کلکل و فحش و فحش کشی تهیونگ کوتاه اومد و اونارو پوشید

بماند که جونگکوک تقریبا تا مرز حمله کردن به دراکولا رفته بود!

اما با همه اینها پسر کوچکتر هنوزم به خاطر حرفی که زده بود ناراحت بود و میدونست که هرجور شده باید از دل دراکولای بی احساس عنتر عوضی خوشتیپ دربیاره( متوجهم 🌚)

Continue Reading

You'll Also Like

107K 6K 23
یه بوک با وانشات های مختلف با ژانرهای گوناگون، برای کوکوی شیپرهای جیگر:) در بین وانشات های کوکوی تعداد معدودی ویکوک هم وجود خواهد داشت اما همونگونه ک...
130K 21K 60
کاپل: کوکمین . . . . ژانر : عاشقانه ، مثبت هجده ، امپرگ ، امگاورس ، درام ، خانوادگی ( اس*مات مثبت ???? داره ) #kookmin: #1 #jimin: #4 # امگاورس: #۱۰...
83.5K 11.7K 53
Disguise ⛓🥀 جونگکوک، وارث گروهِ جئون. کسی که به اجبار پدربزرگش باید سر قرار‌های از پیش تعیین شده می‌رفت تا با ازدواجش بتونه به دنبال خودش وارث جدیدی...
685K 88.1K 40
امگایی مطیع که مجبور میشه به اجبار خانواده اش و راحتی زندگیشون با الفا خون خالص و مغروری جفت بشه.‌‌.. *** Couple:Kookv Side couple:Namjin-Yonmin Genr...