𝐬𝐚𝐯𝐞 𝐮𝐬 | jungkook

By https_rashel

4.2K 443 228

این کتاب ، داستان یک پسر و دختری را روایت میکند که همراه با دوستان جوانشان فقط از روی کنجکاوی روحی احظار میکن... More

save us | شروع
save us | محصور شده
save us | عذاب وجدان
save us | آوای هراس‌انگیز
save us | آشفته
save us | تَوَهم
save us | دیوانگی
save us | تعطیلات
save us | مجهول
save us | ناجی
save us | کتاب نفرین شده
save us | تو کی هستی ؟
save us | بازگشت ایدِن
save us | اقرار
save us | بوسه
save us | جبران میکنم
save us | حماقت چیه ؟

save us | بی طرف

203 25 0
By https_rashel

این قسمت = بی طرف

¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

انسان ها فرکانس همدیگر را پیدا می کنند..
حتی از فاصله های دور...
از انتهای افق‌های دور و یا نزدیک !
جایی نوشته بود که اینها باید در یک مدار باشند.. یک روزی .. یک جایی است که باید با هم ، برخورد کنند... آنوقت...
میشوند همدم، میشوند دوست، میشوند رفیق..
اصلا میشوند هم شکل
حرفهایشان میشود آرامش...

تا نیست دیگری ، دیگری نمیکند احساس بهتری
هی همدیگر را مرور می کنند..
از هم خاطره می سازند....
آنها همان رفیق و یا دوستی میشنود که صحبتش است
حضور کسی اتفاقی نیست
حال که باید حضور فرد جدید را احساس کنند ، آن از کجا آمد ؟

میتوانند با او رو به رو شوند و کنار بیایند ؟
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

1:08 at p.m
(ساعت یک و هشت دیقه ی ظهر )

در حال حاظر یکی از میز های کافه ترای دانشگاه رو صاحب شده بودن
سکوت بد و عجیبی بینشون بود و کسی هم نمیخواست سکوت رو بشکنه .

تا اینکه بلاخره تسا چنگالش رو توی سینی رها کردو به صندلیش تکیه داد و توجه هارو به خودش جلب کرد اما خیلی طول نکشید که شروع کرد به حرف زدن

+ من نمیخوام که بترسونمتون ولی چیزی که من دیشب باهاش مواجه شدم چیزی نبود که به همین راحتی ولمون کنه !

جک کلا از غذا خوردن دست کشید
با اینکه دیشب بعد از اون اتفاق تو گروهشون گفته بودن که تو مکان های عمومی در مورد این ماجرا صجبت نکنین اما تسا بازم داشت اینا رو میگفت و باعث میشد جک کمی عصبی بشه
اما فقط کمی عصبی !

- تس ما دیشب صحبت کردیم به همین راحتی یادت رفت ؟

بورلی یه نگاه کوتاه به تسا انداخت که تکیه داده بودو دست به سینه اخم هاش تو هم بود
در نهایت ، برای تایید از حرف جک گفت

+ راس میگه تس بهتره اینجا صحبت نکنیم در موردش

+ کجا از نظرتون خوبه که صحبت کنیم ؟

اینو با لحن تمسخر آمیزی به دوستش گفت که باعث شد بورلی میخ کوب شه
توقع همچین رفتاریو از تسا هیچ وقت نداشت ، پس گفت

+ چرا داری یه طوری رفتار میکنی انگار برای ماها مهم نیس که دیشب چه اتفاقی افتاده ؟

تسا دست هاشو از هم جدا کردو سراسیمه کلمات ذهنشو رو زبونش پیاده کرد

+ چون من فکر نمیکردم که رفتنمون به اون جنگل لعنتی چیزی جز سرگرمی باشه ! اما شماها نمیفهمین که گیر چیا افتادیم ، فکر کردین به همین راحتی بیخیالمون میشن ؟ فکر نمیکنین اگر برگردن به سراغ کی برمیگردن ؟؟

جونگکوک - تس بهتره یکم آروم تر صحبت کنی ما الان تو دانشگاهیم یادت که نرفته ؟

تسا تمام اون حرفارو هنگامی میزد که هیچ کنترلی رو تن صداش نداشت .
و الان بدون فکر کردن به حرفی که میخواست بزنه گفت

+ همش به فکر اینین که تو دردسر نیوفتین و واستون مهم نیس اونی که جونش در خطره الان منم !

بریتنی + آروم باش دختر الان هممون سالمیم و اتفاقی برامون نیوفتاده خب ؟ اون یه اتفاق خیلی بد بود که ازش گذشتیم . انقدر نگران همه چی نباش هر چی بیشتر بهش فکر کنی بدتره ، بهتره فراموشش کنی

+ من نمیتونم بی گدار به آب بزنم چون دیشب اصا نتونستم خوب بخوابم متوجه میشی ؟ نمیتونم بزارم بلایی سرمون بیاد

کارن - تس صداتو بی...

کارن نتونست حرفشو کامل کنه وقتی توسط تسا مورد هدف قرار گرفته شد .

پس دختر با صدای بلندی در جواب کارن گفت

+ اگر هر کدومتون فکر میکنین قراره تو دردسر بیوفتین میتونین همین الان پاشین برین !

این صدای بلند دختر تقریبا دورو بریاشون رو متوجه ی بحثشون کرد
حالا دورو بریاشون داشتن باهم پچ پچ میکردن
همه گیج بودن و دوست داشتن سرک بکشن از اینکه بینشون چی شده که تسایی که انقدر مهربونه حالا اینطور داره از خودش خشونت نشون میده

جک چیزی به تسا گفتو اولین نفر اونارو تنها گذاشت

- اگر تا چند ثانیه ی دیگه اینجا باشم هیچ تضمینی برای ادامه ی دوستیمون نیست تسا

جک با این رفتارش به تسا فهموند که از اولش ادمی نبوده که بتونن باهم دوستای خوبی باقی بمونن

اما پشت بندش دنیل رفت تا بتونه جک رو متقاعد کنه که یهو اینطور بینشون بهم نخوره .

تسا چشم هاشو بستو نفش عمیق کشید و سرشو گذاشت رو میز

اما وقتی صدای کشیده شدن صندلیه کنارشو شنید درجا سرشو گرفت بالا
میدونست صندلیه کنارش مطعلق به بریتنی بود
بریتنی نگاه نگرانی به تسا انداخت و آهی کشید .

+ من متاستفم اما بهتره تنهات بزاریم تا یکم عصبانیتت فروکش کنه

و بعد تک به تک تسا رو تنها گذاشتن
تا اینکه تسا متوجه شد تنها کسی که هنوز رو صندلی نشسته جونگکوک بوده

جونگکوک تمام مدت سکوت بود و خودش رو دلیل این از هم پاشیدگیه دوستیشون میدونست
پس با اخم غلیظ طوری که انگار حواسش به جای دیگس گفت

- اینا همش به خاطر من افتاد چون اون ایده ی خودم بود که بریم به اون جنگل لعنتی ! ولی من بهت کمک کنم ! تسا من واقعا متاسفتم که این اتفاق برای تو افتاد

تسا بغضشو قورت داد و سعی کرد از لرزیدن جونش جلو گیری کنه . حتی موندن جونگکوک از روی ترحم و حس عذاب وژدان بود نه از روی دوستی !

هنوزم باورش نمیشد که دوستاش اون میزو خالی کرده بودن .
برای لحظه ای از به زبون آوردن تمام اون حرف ها پشیمون شد

+ شاید من دوست خوبی براتون نبودم

رسما چشمای های تسا از لایه ی بزرگی از اشک پوشونده شده بودو دورو برشو تار میدید .

کافی بود تا پلک بزنه اون اشک رو صورتش جاری بشه
الان بود که احساس تنهایی میکردو بیشتر از هر وقت دیگه ای ترسیده بود
ترسیده از اینکه تنهایی باید خودشو از یه باطلاق بزرگ بکشه بیرون
هر چقدرم که جونگکوک از روی ترحم کنارش میبود باز هم با نبود بقیه ی دوستاش ناتوان میشد

- حتما اونا بازم برمیگردن پیشت و الان یکم نیاز به فکر کردن دارن ما هممون عین همیم و به همین خاطر از هم توقع داریم که درک شیم !

+ خیلی دلم میخواد همه چی برگرده به چند ثانیه عقب تا حرفامو پس بگیرم

با جاری شدن اولین اشک رو گونش جونگکوک اخم ریزی کرد خواست دستشو برای پاک کردن اون اشک بالا ببره اما در نهایت دستشو کشید پایین

- اگر بفهمی چقدر اشک هات اذیتم میکنه هیچ وقت اینطوری اونارو هدر نمیدی

+ من ...

دختر حرفشو خورد و چشم هاش رو رو هم فشرد و لبشو به داخل دهنش برد تا مانع لرزیدن چونش بشه

ادامه دارد ...

.......................................................
هنوز شروع هم نشده  (* >ω<)

Continue Reading

You'll Also Like

14.4K 208 117
After Turning Into a Cat, I Cheated in The Horror Game 變成貓後在恐怖游戲裏開挂 Author: 霧裏看霾 Status: 117 Chapters (Completed) Description: [A hot-tempered orange...
2.2K 323 6
This is the story of a unwanted guest who sudden appearance in kareena life .how they gonna deal with It.
17.5K 424 13
The infamous killers get transferred to a dangerous asylum where only people that are very dangerous for humanity was locked up there, and unfortunat...
820K 27.4K 149
Urban legends and myths from around the world will be published here.