Phase[Z.M]

By Erfan_a

589 149 354

نمی‌خواست صدایی بشنوه! نمی‌خواست چیزی ببینه! نمی‌خواست زنده باشه! هیچ... می‌خواست که هیچ باشه... More

مقدمه
1
3
4
5
6
7
8
9

2

73 17 93
By Erfan_a

Four little ducks
Went out one day
Over the hills and far away
Mother duck said
"Quack, quack, quack, quack."
But only three little ducks came back.
1, 2, 3.
three little...

ظرف غذای آماده رو از مایکروویو در آورد و روی میز گذاشت.

+بعدش من بهشون گفتم من ددی و پاپا دارم و اون‌ها بهم خندیدن و گفتن مگه میشه یه نفر دوتا پدر داشته باشه.

_ما قبلا درمورد این حرف زدیم لاو، بعضی بچه‌ها دوتا مادر یا دوتا پدر دارن و بعضی بچه‌ها یه مادر و یه پدر و همه این‌ها طبیعیه و زندگی هرکسی یه جوریه.

+چرا نمیشه یه مامان داشته باشیم؟ مامان داشتن چجوریه؟

_زانیا غذات رو بخور!

+چرا جوابم رو نمیدی ددی؟ حتی تو هم مامان داری پس چرا من نباید یه مامان داشته باشم؟

_بسهههههههههههه! غذاتو بخوررر!

دختر از پشت میز بلند شد و به سمت اتاقش دوید.

_برگرد اینجا و غذاتو بخورر، با تو نیستم مگه گفتم برگرد و غذاتو تموم کنم، با توامممممم.

فریادش باعث خش افتادن به حنجره و باز شدن در اتاق رو به رویش شد.

زین از اتاق بیرون اومد و بهت زده به لیامی که از پشت میز داد می‌کشید نگاه کرد و گفت: چرا داد می‌زنی؟

لیام آروم بلند شد و بشقابی برداشت و برای زین غذا ریخت و گفت: دوباره مسخره بازی رو شروع کرد و رفت تو اتاقش و غذاشو نصفه ول کرد.

زین با نگاه ماتم زده به لیام خیره شد و چیزی نگفت.

لیام ظرف غذا رو جلوی خودش کشید و گفت: تو هم نمی‌خوای غذا بخوری؟ می‌خوای مثل دخترت بازی راه بندازی؟

زین قدمی به جلو برداشت و آروم زمزمه کرد: می‌خورم.

لیام قاشق رو به سمت دهنش برد و قبل از اینکه این بار بتونه محتویات غذا رو قورت بده با سرعت به سمت توالت دوید!

صدای قدم‌های زین رو می‌شنید که پشت سرش می‌اومد و از این متنفر بود...

زانو زد و هرچیزی که تو معده‌اش بود رو بالا آورد.

بالا آورد

بالا آورد

و بالا آورد

انقدر که دیگه چیزی توی معده‌اش باقی نموند و حس می‌کرد که عق هایی که می‌زنه باعث بالا آوردن خود معده‌اش میشه اما متوقف نشد.

دست زین پشتش رو نوازش می‌کرد و موهاش رو به عقب می‌برد و لیام از این لمس متنفر بود.

بالا آورد

غذا رو، معده‌اش رو خودش رو... می‌خواست همه خودش رو بالا بیاره تا تموم بشه و تبدیل به هیچ بشه...

پوچ مطلق!

_________________________

سلامم

حال‌تون چطورههه؟

نظرتون راجع به این پارت چیه؟

تو خونه زیام چه خبره؟😔 آیا کسی می‌داند؟

زین پدر رو دیدین؟🥺

ووت و کامنت فراموش نشه.🤍

Continue Reading

You'll Also Like

10.3K 1.3K 5
فوتبالیستی که میخواست برای دوست پسرش لباس زیر بگیره از فروشنده(تهیونگ) میخواد بپوشتش تا ببینه تو تن چطوریه
393K 37.3K 44
مگه چند بار منو تسلیمِ این همه تاریکی دیدی؟! تو خودت خواستی جذب این تاریکی بشی! من همیشه تورو انتخاب میکنم! ****** ژانر: پلیسی، جنایی ، تریسام، اسمات...
96.2K 10.3K 33
▪︎شکلات تلخ▪︎ رئیس جئون از دستیار دست و پاچلفتیش ناراضیه اما چی میشه که یه شب اون رو دوست پسر خودش معرفی کنه؟ _راستی این مردی که همراهته کیه جونگکوک...
109K 12.7K 48
تهیونگ، گربه کوچولوی داستان، با خودش فکر می‌کرد که روز های خوشش تموم شدند و در های خوشحالی تک به تک به روش بسته شدند. اما دقیقاً وقتی که فکر می‌کرد "...