کلپ آزاد جوریه که همه کاربران میتونن باهم بازی کنن و یجورایی خاصیت دوستیابی داره
اما جونگکوک خیلی کم پیش میومد واردش بشه و خب شاید چون همیشه اون وو بود یا اگه نبود هم سوکجین هیونگش بود که باهاش بازی کنه ولی توی این موقع هایی که هیچ کس نیس چارهای نیس
هنوز چند ثانیه از وارد شدنش به بازی نگذشته بود که صدای یه نفرو شنید
-اییش هیچ کس نیس بیاد کمک؟؟عه انگار یکی جدید اومده میگم میشه بیای نجاتم بدی؟تیر خوردم
انگار با جونگکوک بود!!
میکروفنشو روشن کرد تا بتونه بهش کمک کنه
_کجایی؟؟
-دمت گرم بیا جلو این ساختمون خرابه یه ماشین قرمز هس میبینیش؟من پشتشم
_اوهوم دیدمت دارم میام
به طرف جایی که اون شخص بهش گفته بود رفت همونطور که گفته بود زخمی شده بود و درحال مردن بود
بعد از کمک کردن بهش بی توجه به ادامهی بازیش پرداخت
-واایی مرسی اگه میمردم بیشتر ارزش اکانتم میپرید برات جبران میکنم
_قابلی نداشت
-میتونم اسمتو بپرسم؟؟
_میتونی همون جی کی(JK آیدیش)صدام کنی!!
به سردی جوابشو داد
همیشه وقتی توی کلپ آزاد بازی میکرد همین بود جوری رفتار میکرد انگار داره با کسی بازی میکنه که سالهاست ازش متنفره
فازشو نمیدونم ولی میدونم از بازی توی کلپ آزاد خوشش نمیاد
-اووهو چقدر خودتو میگیری؟!
_تو اینطوری فک کن
-اییش چقدر خشکی اصلا باهات حال نکردم:/
_قرارم نیس حال کنی!!فقط بیا این بازیو تموم کنیم اوکی؟!
-اییش منو باش میخواستم به عنوان تشکر بیارمت تو کلپم..
_مجبور نیسی پس بیخیالش
-اوکی بابا بازیتو بکن..
هردو دیگه حرفی نزدن و توجهشون رو روی بازی گذاشتن
چند دقیقهای گذشت که دوباره اون فرد که پی جِی تو(PJ2)آیدیش بود گفت
-یه سوال بپرسم جواب میدی؟
_بستگی به سوالت داره شاید!
-اهل کجایی؟؟
_کره جنوبی.!
-هه هه نمکدون!!بگو دیگه..
_سئول!!
-عه پس میتونم ببینمت!!
_خوشبختانه وقتی ببینی نمیشناسیم..!
-اییش به نظرم بهتره بجای جی کی خشک صدات کنم!!
_مهم نیس
-یه سوال دیگه..؟
_هووم..
-چند سالته؟؟
_بیست..!
-هوووم
_توچی؟؟
-بیست و یک
_هوووم
-حداقل فامیلتو بگو..!
پوفی از حرص کشید و گفت
_خیلی دوست دارم بدونم بعد از اینکه فهمیدی چه اتفاقی تو زندگیت میوفته؟!
-آییش عوضی،اصلا به من چه دیگه حرف نمیزنم..
خندهای به حرفش کرد ولی هواسش بود صداشو نشنوه
پسره باحال حرص میخورد
دوباره هواسشون و به بازی دادن
با اینکه خیلی حرف میزد ولی بازیه خوبی داشت تقریبا میشه گفت حرفهای بود و مهر تایید جونگکوک رو گرفت
چند دقیقهای گذشت..تقریبا آخرای بازی بود که..
_ایش لعنتی من زخمی شدم!!میتونی نجاتم بدی؟
-نمیتونم ببینمت کجایی؟؟
_نمیدونم اطرافم همش دوده!
-منم زیاد نمیبینم
_صب کن..بزار ببینم..کنارم یه ماشین سوخته هست کنار یه تیربرق میبینیش؟
-آخه اینجا که پر ماشین سوختس
_زود باش دارم میمیرم..!
-خب چیکار کنم بزار یه نگاه بندازم...آهااا دیدمت دیدمت دارم میام
سعی کرد خودشو بهش برسونه به طرف جایی که فکر میکرد جونگکوک رو دیده رفت ولی..
-شت اینجا کجاست دیگه!!
_کجا رفتی؟؟
-آییش بمیر عوضی..کثافت!
_چیشد؟کجایی تو؟؟
-اه چندش!!
_میگی چیشده یا نه؟
-هیچی بابا بجای اینکه بیام پیش تو رفتم یجا دیگه یه عوضی زخمیم کرد ولی فک کنم آخری بود کشتمش
_هووم آره دیگه کسی تو نقشه نیس تموم شد
-هااییی بلاخره تموم شد
یکم مکث کرد و ادامه داد
-خب بازیه خوبی باهات داشتم!
_هوووم
-با اینکه اصلا از اخلاقت خوشم نمیاد ولی آوردمت تو کلپم! خواستی بازی کنی من هستم..فعلا
قبل از اینکه جونگکوک بتونه جوابی بهش بده بازی تموم شد و وارد صفحه اصلی شد
همونطور که پی جِی گفته بود عضو کلپش کرده بودش
درسته گفته بود مهم نیست ولی الان خوشحال بود که اونو وارد کلپش کرده
حالا یکی رو داشت بتونه باهاش بازی کنه حداقل تو همین چند وقتی که اون وو نیس..
و دروغ چرا؟ازش خوشش اومده بود سبک بازی کردنش براش جالب بود
جواب هایی که بهش میداد..
جوری که بهش تیکه مینداخت..
کنجکاوی هایی که میکرد..
سرزنش هایی که میکرد..
براش جدید بود و باعث خندهاش میشد
به عنوان یه همبازی خیلی خوب بود و همین که باعث میشد نخواد دیگه توی کلپ آزاد بازی کنه باید ازش تشکر میکرد
پاشد از اتاق رفت بیرون
کسی خونه نبود
کاری برای انجام دادن نداشت
اگه اون وو بود هنوز داشت بازی میکرد
الانم میخواست ولی کسی نبود
بعد از خوردن کمی خوراکی و آبجو دوباره پای کامپیوترش برگشت
خواست دوباره وارد کلپ آزاد بشه که دید پی جِی براشت درخواست داد
برای اولین از پرو بدون یه نفر خوشحال بود
مطمئنا اگه یه نفر با اون اینطور حرف میزد عمرا باهاش بازی میکرد ولی پی جِی دوباره براش درخواست بازی داده بود
درخواستشو قبول کرد و وارد بازی شد
پی جِی تکخندهای کرد و گفت
-عهه همینطوری دادم فکر نمیکردم قبول کنی!!
_ناراحتی برم؟!
-نه نه فقط فکر نمیکردم بیای..!
_خب یه جورایی مجبور بودم..
-براچی؟؟
_چون کس دیگهای نیست بخوام باهاش بازی کنم
-واقعا؟پس قبلا باکی بازی میکردی؟؟
_خب رفیقم و هیونگم بودن ولی الان دوتاشون کار دارن
-هووم چقدر خلوت!!حتما خیلی بازی نمیکنی!!
_اتفاقا برعکس..معتادشم!!
-اووو منم بازی میکنم ولی نه خیلی میتونی حالا این مدت که اونا نیستن با من بازی کنی!!ممکن بعضی وقتا نباشم ولی هستم
_اوکی برای یه مدت خوبه!!
چند دقیقهای از بازی گذشته بود که پی جی دوباره پرسید
-دانشجویی؟؟
_اوهوم!!
-بپرسم چی میخونی یا جواب نمیدی؟؟
_گرافیک میخونم!!
-اووو یکم نزدیکه به رشته من!!
_مگه چی میخونی تو؟
-عکاسی..!
_هووم
بعد از تموم شدن این دور دو دست دیگه هم بازی کردن و تمومش کردن
جونگکوک قوسی به کمرش داد
قبل از اینکه بلند بشه تقهای به در خورد و باز شد
سوکجین توی چارچوب در ایستاد قبل از اینکه حرفی بزنه جونگکوک گفت
_اوو هیونگ کی اومدی؟؟نفهمیدم!!
-پنچ شیش دقیقهاس هست اومدم..
_آهاا نفهمیدم!!
-جونگکوک شی پس شامت کو؟؟امشب قرار بود تو غذا بپزیا!!
جونگکوک هینی از تعجب کشید
_واایی اصلا یادم نبود!چیکار کنم حالا؟؟
سوکجین چشماشو چرخوند و گفت
-هیچی پاشو یچیز سفارش بده حالا جنی میاد ببینه چیز درست نکردی تازه میخواد وایسه خودش بپزه پاشو..
جونگکوک باشه ای گفت و مشغول سفارش دادن شد
__________
خب شرمنده قرار بود دیروز بزارم ولی وی پی انم بالا نمیومد دیگه الان میزارم
و اینکه داستانمون از اینجا شروع میشه:))