My Lollipop...

By _m_r_t_a_

40.3K 4.8K 4.6K

میا یه دختری که نمیتونه به راحتی باهمه ارتباط بگیره... دقیقا نقطه مقابل اون گین.... صمیمی ترین دوستش؛ که حالا... More

part1
part2
part3
part4
part5
part6
part7
part8
part9
part10
part11
part12
part13
part14
part15
part16
part17
part18
part19
part20
part21
part23
part24
part25
part26
part27
part28
part29
part30
part31
part32
part33
part34
part35
part36
part37
part38
part39
part40
part41
part42
part43
part44
part45
part46
part47
part48
part49
part50(end of season)
●اعلامیه●
part51(Season2)
part52
🔴
part53
part54
part55
part56
part57
part58
part59
part60
part61
part62
part63
part64
part65
part66
part67
part68
part69
part70
part71
part72
part73
part74
part75
part76
part77
part78
part79
part80
part81
part82
part83
part84
🖤🕊
part85
part86
part87
part88
part89(end of season)
(رویا/کوم/꼼)

part22

454 62 19
By _m_r_t_a_

جیهوپ:

دیدن میا تو اون شرایط اصلا خوب نبود؛  نمیدونم چی دیده بود که اینطوری بهمش ریخته بود ولی باید با جین درمیون بزارم البته شاید گینم بدون اون چی بوده یا بهتر بگم کی بوده.

تو طول راه میا چشماشو بسته بود ولی خوب میشد فهمید که خواب نیست.

جیهوپ: میا...
+هوم؟
جیهوپ:بهتری؟
+اره....نمیخواد نگران باشی.
جیهوپ:خوبه.

**************************************

رو به روی هتل ماشین و نگهداشتم و دره سمت میا رو بازکردم:

جیهوپ: میا.....رسیدیم.

دستشو تکیه ماشین کرد تا ولی چون توانی توی پاهاش نبود داشت روی زمین میوفتاد که سریع از کمر بغلش کردم‌؛ یه نگاه بهش کردم دیدم کلا خودشم بیحاله دستامو زیر زانو و گردنش انداختم و بلندش کردم سویچم به نگهبان دادم تا لباس میا رو بیاره و ماشینم ببره پارکینگ.

گین: (با بغض) چرا دوباره اینطوری شد؟
جیهوپ: گین....باید باهات حرف بزنم.
گین: بگو.
جیهوپ: اینجا نه...جینم باید باشه میریم کافه هتل.
گین: پس صبر کن من ژاکتمو بپوشم.
جیهوپ: اره هوا سرده.

جین: خب شروع کن.

جیهوپ: امروز یه حمله عصبی داشت (به پشتی صندلی تکیه دادم و با دو دستم صورتمو پوشوندم)خیلی سخت بود برام تو اون شرایط ببینمش(رو به جین کردم و دستامو روی میز قفل کردم) هیونگ من باید میا رو خوب کنم اون دختر تو عذابه وقتی دیدم چه قرصایی مصرف میکنه فقط خواستم نابودشون کنم قبل از اینکه اونا نابودش کنن.

گین: بی دلیل حالش بد شد؟

جیهوپ: نه اتفاقا اینو میخواستم ازت بپرسم...کسی هست که میا ازش فراری باشه...ینی کسی که باعث آزارش شده باشه.

گین: تو این چندسال رفاقتمون میدونم میا از پدرش خیلی میترسه و همش تو فکر اینه نکنه پیداش کنه و دوباره برش گردونه تو اون خونه عکسیم از پدرش ندیدم ولی نسبت به مردای بالای 40 سال ری‌اکشنای بدی نشون میده.

کل اتفاقات امروز و براشون تعریف کردم.

جین: اونطور که گین از میا گفت این فردی که باعث پانیک میا شده نمیتونه پدرش باشه.

گین: جیهوپ...منم احتمال میدم این فرد پدرش نبوده چون میا همونطور که گفتم رو این رنج سنی مردا واکنشای جالبی نداره.

جیهوپ: شاید.

جین:قر....

با صدای زنگ گوشی گین ازمون جدا شد و گفت که میا باهاش تماس گرفته باید بره پیشش.

جین: خوب شد که رفت...قرصاشو چیکار کردی؟

جیهوپ: فعلا که گفتم کمش کنه...ولی وابستگی شدیدی که به این قرصا داره کارمونو سخت کرده.

جین: ینی چی گفتم کمش کنه...جیهوپ تو باید برای هر قرصش یه جایگزین بزاری ینی یک چیزی که بتونه به همون اندازه حالشو خوب کنه.

جیهوپ: میدونم به اینا فکر کردم ولی هیونگ قطع یک دفعه‌ای این قرصا اصلا خوب نیست حالشو بدتر میکنه.

جین: درسته....وقتی برگشتیم سئول بیارش مطب من باید نمه نمه دُز قرصاشو پایین بیارم و یه انالیز کلی بشه.

جیهوپ: حتما.

جین: راستی...من با جانگکوک حرف زدم توهم باهاش حرف بزن.

جیهوپ: در چه مورد؟

جین: مطبش داره خاک میخوره، تا کی باید اینطوری بمونه؟ به زندگیش داره لطمه میزنه؛ این بچه نمیدونم کی میخواد سره عقل بیاد.

جیهوپ: باشه باهاش حرف میزنم...ولی هیونگ...ما جاش نیستیم شاید اگر اون اتفاق برای ماهم میوفتاد ماهم دیگه مطب نمیرفتیم.

جین: قبول ندارم حرفتو باید یکم به خودش اعتماد کنه نباید برای چیزی که حتی تقصیر خودشم نبوده اینطوره از رویاش دست بکشه‌.

جیهوپ: هوفففف نمیدونم ولی من باهاش حرف میزنم.

جین: پاشو پاشو بریم بخوابیم که امروز خیلی خسته شدیم....حواستم به میا باشه زیاد نکنه قرصاشو اخرش روانه تیمارستان میشه هااا.

جیهوپ:  هیونگ اینم حرفه که میزنی‌‌؟

جین: خیله خب برو ببینم مزاحمم نشو.

با خنده ازش خدافظی کردم و سمت اتاقامون رفتیم.

**************************************

میا:

بدنم خیلی لخته خیلی سنگینم جوری که موقع پیاده شدن از ماشین نتونستم جلوی جیهوپ و بگیرم که بغلم نکنه، چشمام بسته بود ولی همه چیزو میشنیدم از اینکه گین و جیهوپ برای حرف زدن از اتاق رفتن بیرون.
بعده رفتنشون چشمامو باز کردم مثلا نمیخواستم گین منو تو این وضعیت ببینه هر وقت حالم بد میشد خودمو به خونه میرسوندم تا نبینه ولی این سفر باعث شده بود خیلیا خیلی چیزا رو بدونن و ببینن.
یکم که گذشت به گین زنگ زدم ببینم کجاست:

گین: الو!
+کجایی توووووو.
گین: اومدم.

پاشدم لباسامو عوض کنم‌که چشمم که پاکت بزرگ لباس روی میز خورد، با اینکه کلی لباس دارم ولی این لباس و خیلی دوست دارم نمیدونم چرا شاید چون هدیه‌ای از طرف کسی که تازگیا خیلی بهش فکر میکنم.

گین اومد و یکم بازجوییم‌کرد لباس و نشونش دادم که ده برابر من ذوق کرد با خنده سمتش رفتم لباسو گرفتم جمعش کردم:

+بسته دیگه بخواب بچه.
گین: خودت چی پس؟
+منم میخوابم.
گین:(لبه تخت نشست و مستقیم تو چشام نگاه کرد)میشه مثل بچگیامون موقع خواب بغلت کنم؟
+گین بزرگ شدی خودت میگی بچگیامون.
گین: (با بغض و چشای پر از اشک) میا...دلم برای بچگیامون تنگ شده.
+(همونطور که داشتم لباس خوابمو میپوشیدم دستامو جلوش گرفتم ) اووووو گریه نکنیااااا.

تا اینو گفتم با صدای بلند زد زیر گریه.

+هی گین چت شده تو....ببینمت.

پیشش نشستم؛ چونشو گرفتم سرشو بالا اوردم با صدای آروم ادامه دادم:

+گین چی باعث شده چشمای خوشگلت اینطوری بشن؟
گین: میا خیلی سخته نه؟
+چی خیلی سخته؟
گین: اینکه انقدر داری عذاب میکشی.
+آهای عذابِ چییی گین...منو ببین....من وقتی تو رو کنارم دارم برای چی باید عذاب بکشم و ناراحت باشم، گین تو خوب باش(با دستم اشکاشو پاک کردم)گریه نکن منم خوبم.

ولی مثل اینکه بدتر شد چون با شدت بیشتری گریه کرد و محکم بغلم کرد و گریه و فین‌ و فین ادامه داد:

گین:میا...تو...قول..میدی...به....حرفای....جیهو...جیهوپ و....جین....گوش..بدی....تا...زودتر....خوب...بشی؟

شونشو گرفتم و از خودم فاصلش دادم:

+آهاااا پس بگو الان فهمیدم قضیه از چه قرارههه، ببینم جیهوپ پایین چی بهت گفت که اینطوری شدی هان؟

گین: تو از کجا میدونی.

با نیم خنده یه فندوقی به پیشونیش زدم که اخش در اومد دستشو گذاشت روش:

+خانم خانوما نمرده بودم که بیحال بودم فقط چشام بسته بود وگرنه واقف به هر اتفاق و حرفی که زده شد بودم.

گین: اههه....نه از حرفای اون نیست...خب دارم میبینمت.
+گین من خوبه خوبم الکی شلوغش کردن.
گین: نخیرم تو خوب نیستی اگر اون کیف قرصاتو ازت بگیرن میمیری.
+میدونی از وقت خوابت خیلی وقته گذشته یا یادآور بشم؟
گین: میشه بغلت کنم؟
+هوففف فقط همین امشب.

تا اینو گفتم بدو بدو پاشد رفت لامپو خاموش کرد و رو تخت من خوابید، با چشمای گشاد شده نگاهش کردم و با دستم به تختش که روش نشسته بودمو نشون دادم:

+ببینم اونجا چرا خوابیدی مگه خودت تخت نداری؟
گین: اونیییی تخت تو گرم و نرم تره.
+(همونطور که پامیشدم برم یه قرص خوابمو بخورم) اصلام فرقی نداره بگو نمیخوام تخت شلوغمو تمیزکنم.
گین:میشه نخوری؟

برگشتم سمتش دیدم روی تخت نشسته و پر از التماس داره نگام میکنه یه نگاه به قرص و آب پرتقال توی دستم کردم‌، سری تکون دادم و سرجاشون گذاشتم و سمت تخت رفتم.
تا دراز کشیدم عینهو کنه چسبید بهم.

+گین..نمیتونم نفس بکشم.
گین: مشکل خودته.

دیدم نه نمیشه یکم قلقلکش دادم که صدای خندهامون  قشنگ تا بیرون اتاق میرفت بعد خودم بغلش کردم و خوابیدیم.

من بخاطر گینم که شده باید خوب شم‌نمیخوام ذهنش درگیر من باشه.























(خیلی تاخیر داشت میدونم منتظر پارتای بعدی باشین.

اینطور که بوش میاد قراره فصل دومم داشته باشه😶البته خودم فصل دومشو بیشتر دوست دارم😍ولی..
میدونستین تعداد ووت خیلی کمه؟🙂
منتظر کامنتاتون هستم)

Continue Reading

You'll Also Like

21.3K 2.7K 20
مـيـن يـونگـي x ميـن يــانگ 🍓 • كـاري از تيـم نويسندگي ميـن شـوگٓا آي آر• #23 in Persian
243K 3.3K 60
Harry Styles and Dua Lipa find love on Instagram. Or do they? • INSTAGRAM/SOCIAL MEDIA • - started 21st March 2020 - completed 7th June 2020
229K 5.6K 52
⎯⎯⎯⎯⎯⎯⎯ જ⁀➴ 𝐅𝐄𝐄𝐋𝐒 𝐋𝐈𝐊𝐄 .ᐟ ❛ & i need you sometimes, we'll be alright. ❜ IN WHICH; kate martin's crush on the basketball photographer is...
512K 10.9K 37
In wich a one night stand turns out to be a lot more than that.