کوک استرس بدی داشت
پسرش به طرز کاملا عجیبی به چانیول واکنش نشون میداد
مثل قرص جوشان در آب ( مدیونید فک کنید علوم دارم😂)
لباساش زیادی سنگین بود
انگار حال زیاد جالبی نداشت ....یه جوری بود
ولی سعی کرد نادیده اش بگیره
جین با لباس تیره و روشن کنارش وایستاده بود
پشتشون یونگی و چندتا از بادیگارد ها
و یه قدم جلوتر نامجون و تهیونگ ایستاده بودن
تهیونگ میتونست استرس شدید همسرش و حس کنه
ولی نمیتونست کاری کنه تا شروع مراسم چیزی نمونده بود
ضربان قلب کوک به شدت تند میزد
این اصلا خوب نبود
بالاخره مراسم شروع شد
% پادشاه کیم به همراه همسر و برادرشون وارد میشوند
قدم های آرومی سمت تخت فرمانروایی ورداشت
بعد از نشستن همسرش اون هم به آرومی نشست
وزرا اون وسط با اخم و مخالفت وایستاده بودن
هدایا اول از ساحره ها داده میشد
بعضی به عنوان خدمت کار و بعضی به عنوان سرباز
بعد معرفی هدایای ساحره ها گرگینه ها وارد شدن
تک به تک هدایا رو میدادن
ولی چشم های کوک روی پسری میچرخید که بزرگ تر از خودش بود
لباسای سفید حریری پوشید بود و به طرز عجیبی میدرخشید
کیم سوکجین....
ولی فقط کوک نبود که محو جین شده بود
چشم خوناشام خالص بزرگتر هرلحظه به الهه ی نور قفل میشد
استرس کوک با اعلام هدایای خدایان بیشتر شد
بعد که اسم سوکجین رو شنیدن نفسای همه حبس بود
پادشاه بلند شد
کوک هم بعد اون بلند شد و وایستاد
احساس سرگیجه میکرد
تهیونگ__با اجازه وزرای قصر و افراد حاضر در این جا من پادشاه کیم تهیونگ .....هدیه و صیغه کیم سوکجین را به برادرم ولیعد کنارکشیده کیم نامجون هدیه میدهم
با این حرف سر جین بالا اومد و توی چشمای نامجون نگا کرد
همهمه ی بدی سالن و فرا گرفته بود
ضربانای کوک بالاتر میرفت و حالش تعریفی نداشت
وزیر ارشد__این بدون هماهنگی با ما بود سرورم
با خشم توپید
تهیونگ__دارید به من میگید این موضوع مطرح نشده آیا این خلاف قانون وزیر
وزیرچوی __سرورم ما داریم از کتاب
کوک__خفه شید
با داد کوک همهمه ها خوابید
حالش اصلا خوب نبود ولی باید حرف میزد
کوک__مطمئنید از کتاب اومده...حتی یه بار هم اون کتاب رو خوندید ....شما فقط دنبال منفعت خودتونید ولی کافیه......
نفسش بند اونده بود....همه میتونستن عصبانیت کوک رو ببینن
و همینطور نمیتونستن چیزی بگن بچه ای که اون توی شکمش داشت
نباید بلایی سرش میومد
با حس سرد شدن بدنش حس کرد نمیتونه نفس بکشه
صدای وزرارو نمیشنید
همینطور صدای تهیونگ که نگران به سمتش برمیگشت
با حس دردی زیر شکمش دستشو روی شکمش کشید و از درد توی خودش جمع شد
یونگی سمتش اومد تا مشکل و جویا شه
ولی با افتادن کوک روی زمین و بیهوش شدنش
کمی عقب رفت و دوباره نزدیک شد
یونگی دستشو روی شکم و نبض کوک گذاشت
همه منتظر و نگران بودن
یونگی__رحمش داره بچه رو پس میزنه.....خیلی ضعیفه تهیونگ
تهیونگ نگران نگاهشو به چشمای هیونگش داد
وزیر ارشد__میشه نجاتش داد مین؟
یونگی__کاری نمیتونم بکنم.....باید خون بخوره....خیلی ضعیفه امکاگ.....امکان سقط جنین حتمیه
با این حرف همه هینی کشیدن
یونگی__ولی....زنده موندن خودشم...
یه نگاهی به تهیونگ که به عشقش خیره بود کرد
یونگی__درصد کمی داره
نفسای همه حبس بود....حالا فقط جون بچه نبود....جون لوناهم درخطر بود
نامجون__سالها پیش ما خدای تعادلو از دست دادیم....حالا این اتفاق دوباره به خاطر بی لیاقتی شما رخ داده...واقعن امسال شما لایق صلح هستن
نامجون توپید به وزرا
همه عصبی بودن
(😂😂خوبه الان تموم کنم پارت وو)
تهیونگ گردنش و جلوی دندون های کوک گرفت و یونگی سعی کرد از هم بازشون کنه
ولی کوک اون خون و نمیخواست
یونگی__بدنش داره یخ میزنه تهیونگ
نامجون نزدیک تر اومد
با شنیدن قدم های محکم هرسه برگشتن
چانیول با بالهای آتشینش و شاخ های روی سرش داشت نزدیک میشد
چانیول__همه تون ازش فاصله بگیرید
عصبی بود خیلی
(بچه ها چانیول وقتی عصبی بالها و شاخ هاش آتیش گرفته یه چی مثه مالیفیسنت تصور کنید آتیشی فقط اینکه همیشه ظاهر نمیشه بالهاش و شاخ هاش)
همه عقب رفتن جز تهیونگ
چانیول کنار کوک دراز کشید
بالهاشو دورش پیچید تا گرمش کنهش
گردنشو نزدیک برد
دندونای کوک گزدن چانیول و برید و از هونش مزه کرد
خونش متفاوت بود
نه شیرین بود و نه ترش
تلخ هم نبود
انگار رگه ای از هرسه رو داشت
چانیول بلند شد و نشست و منتظر به یونگی نگاه کرد
یونگی نزدیک تر اومد
دمای بدن کوک برگشته بود
و برخلاف انتظارش ضعف کوک برطرف شده بود
عرق پیشونیش و پاک کرد
یونگی__جفتشون سالمن
انگار نفس حبس شده ی تمام سالن رها شده بود
تهیونگ__ ملکه رو به اتاقشون ببرید....مین توهم بالاسرش باش اگه اتفاقی افتاد
نفس راحتی کشید و دوباره روی تخت پادشاهی نشست
تهیونگ__وزیر ارشد و وزیر چوی رو به سیاه چاله ببرید(سیاه چال یه مکان تاریکه ولی این سیاه چاله است جایی توی کره ی زمین یا دیگر سیارات)
وزیر ارشد__ولی سرورم من بیش از 2هزارساله به حکومت خدمت کردم
با توفی که توی صورت از جانب تهیونگ اومد ساکت شد
سربازا اون دوتا دیکهد و بردن
تهیونگ هم به بقیه ی مراسم پرداخت
جشن به خوبی پیش رفت
هرکی از جام شرابش میخورد
و جین کنار نامجون نشسته بود
و قشنگ معلوم بود هیونگش حواسش سرجاش نیست
میپرسید چرا؟
خب از شکستن سه جام شیشه ای بگیر
تا ریختن شراب روی لباسش
کندن پرده ی بالایی قصر
و دیگر خرابکاری هاش واضح بود (نامجون خرابکار😁😂😂😂)
چانیول هم که رفته بود پیش کوک دراز کشیده بود
جوری که همونجا خوابش برده بود
و بگذریم که تهیونگ چقدر فوحشش داده بود
بیخیال اون کنار همسرش خوابیده بود
بایادآوریش اخمی کرد
یونگی و دید که کنار سالن بی طرف مشروبش و میخورد
باید یه فکری به حال رفیق سینگلش میکرد (😈😂)
های گایز
اینم یه پارت طولاین پرای اسمارتیزفم💜
راستی منم واکسن زدم😭و خیلی درد داشت من فوبیا سوزن دارم😳
ووت و کامنت فراموش نشههههههههه فالو هم یادتون نره ♡
دوستوننننننننن دارمممممممم