⁦⚔️⁩The Condition Of Fight⁦⚔️...

By LeNoirCielDeLaNuit

67.7K 15.3K 4.1K

˙˚˙˚ teaser :🥀📝 بکهیون کاپیتان تیم پاسکال، از پارک چانیول که کاپیتان تیم توسکا و رقیبشه متنفره..... حالا چی... More

⁦⚔️⁩⁩لطفاً بخونید⁦⁦⚔️⁩
⁦⚔️⁩مبارزه اول: پاسکال⚔️
⁦⚔️⁩مبارزه دوم: توسکا⁦⚔️⁩
⁦⚔️⁩مبارزه سوم سوم: شیشه شکسته⁦⚔️⁩
⁦⚔️⁩مبارزه چهارم: آتیش سوزی⁦⚔️⁩
⁦⚔️⁩مبارزه پنجم: تماس دردسر ساز⁦⚔️⁩
⁦⚔️⁩مبارزه ششم: دیدار دوباره⚔️⁩
⁦⚔️⁩مبارزه هفتم: کاپیتان⁦⚔️⁩
⁦⚔️⁩ مبارزه هشتم: هم اتاقی⁦⚔️⁩
⁦⚔️⁩مبارزه نهم: پسر خاله بیشعور!⁦⚔️⁩
⁦⚔️⁩مبارزه دهم: شب کریسمس⁦⚔️⁩
⁦⚔️⁩ مبارزه یازدهم: آزمایشگاه شیمی⁦⚔️⁩
⚔️ مبارزه دوازدهم: خانواده اوه⁦⚔️⁩
⁦⚔️⁩مبارزه سیزدهم: قبولی توی توسکا کار هر کسی نیست!⚔️
⁦⚔️⁩مبارزه چهاردهم: یه کراش مزخرف...⁦⚔️⁩
⚔️مبارزه پونزدهم: صلیب⚔️
⚔️مبارزه شونزدهم: هی! با من قرار میذاری؟⚔️
⚔️مبارزه هفدهم: گندی زدی دو کیونگسو!⚔️
{*^•~•^*}
{~*•-•*~}
⚔️ مبارزه هجدهم: انقدر لجباز نباش بیون بکهیون⚔️
⚔️مبارزه نوزدهم: قرار خاص ⚔️
⚔️مبارزه بیستم: داری آزاردهنده میشی!⚔️
⚔️مبارزه بیست و یکم: تقصیر خودته که دیگه نمیتونم دوست داشته باشم⚔️
⚔️مبارزه بیست و دوم: تو منو به فاک دادی کریس وو؟!!⚔️
⚔️مبارزه بیست و سوم: غلت در لجن⚔️
⚔️مبارزه بیست و چهارم: عذاب وجدان بی دلیل⚔️
⚔️مبارزه بیست و پنجم: بعضی آرزو های نباید برآورده بشن...⚔️
⚔️مبارزه بیست و ششم: نمیشه گذشته رو دست کم گرفت!⚔️
{•~*^*~•}
⚔️مبارزه بیست و هفتم: صبر کردن، بهتر از هرگز دست نیافتنه⚔️
⚔️مبارزه بیست و هشتم: یادآوری خاطرات نچندان خوش‌آیند⚔️
⚔️مبارزه بیست و نهم: دوراهی⚔️
⚔️مبارزه سی‌ام: عروسک خرسی⚔️
⚔️مبارزه سی و یکم: می‌خوام خودخواه باشم⚔️
⚔️مبارزه سی و دوم: غیبت یک ماهه⚔️
⚔️مبارزه سی و سوم: آخرین سکسم⚔️
⚔️مبارزه سی و چهارم: من فقط یه احمقم نه؟⚔️
⚔️مبارزه سی و پنجم: درست عین یه سگ خیابونی⚔️
⚔️مبارزه سی و ششم: گلدن رتریور⚔️
⚔️مبارزه سی و هفتم: لبخند زدن در خسته ترین حالت⚔️
⚔️مبارزه سی و هشتم: دردی که با دیدنت شدت میگیره⚔️
⚔️مبارزه سی و نهم: ابراز علاقه که فقط کلامی نیست...⚔️
⚔️مبارزه چهلم: عاشق شدن به سبک یه عقده‌ای⚔️
⚔️مبارزه چهل و یکم: یه مبارزه واقعی بین منطق و احساس⚔️
⚔️مبارزه چهل و دوم: بوسه‌ی شبحِ گرگ و میش⚔️
⚔️مبارزه چهل و سوم: دست و پا زدن در مردابی از انعکاس های دروغین⚔️
⚔️مبارزه چهل و چهارم - نزدیک اما دور⚔️
⚔️مبارزه چهل و پنجم: سیب قرمز ممنوعه یا بهشت؟⚔️
⚔️مبارزه چهل و ششم: گاوِ نُه مَن شیر دِه⚔️
⚔️مبارزه چهل و هفتم: اولین ملاقات⚔️
⚔️مبارزه چهل و هشتم: کلماتی که هیچوقت گفته نشد⚔️
⚔️مبارزه چهل و نهم: گل مرداب⚔️
⚔️مبارزه پنجاهم: Ukiyo⚔️
~سخن پایانی~

⚔️مبارزه اخر: Wabi - Sabi⚔️

994 250 92
By LeNoirCielDeLaNuit

Wabi - Sabi: nothing lasts, nothing finished, nothing is perfect.

قلاده سگو دور دستش پیچید و پشتش رو بهش کرد تا سگ راحت ادرارش رو خالی کنه.

هرچند اگر نگاهشم میکرد برای سگ کوچولو که البته الان کمی بزرگ شده بود فرقی نداشت ولی ترجیح داد پشتش بهش باشه.

وقتی مطمئن شد کار سگ تموم شده طرفش برگشت و کمرشو نوازش کرد.

"پسر خوب... یه ذره دیگه صبر کنیم جونگین میرسه"

وقتی دید سگ انگار حوصلش سر رفته و میخواست بره گفت تا آروم نگهش داره.

"بشین!"

با لحن دستوری بهش گفت و حیوون حرف گوش کن همونجا نشست.

کمتر از دو دقیقه طول کشید تا جونگین از سر خیابون دیده بشه.

دستش رو برای کیونگسو که به دیوار یکی از خونه ها تکیه داده بود تکون داد و سمتش دوید.

وقتی بهش رسید دستشو روی زانو هاش گذاشت و نفس نفس زد.

"ماشینم... وسط راه خراب شد. مجبور شدم پیاده بیام"

کیونگسو چشماشو توی حدقه چرخوند.

"ماشینت یا خراب میشه، یا بنزین تموم میکنه"

"شرمنده پول ندارم یه جدیدشو بخرم"

با حرفش کیونگسو تکخندی زد

"آها"

با تاکید و لحن "باشه تو راست میگی" گفت و قلاده سگ رو تکون داد تا بهش بفهمونه می‌تونه حرکت کنه.

"پیاده رویش تموم شد. دیگه خسته شده باید برگردیم خونه، مشکلی نداری؟"

از جونگین پرسید و پسر سرش رو به نفی تکون داد.

"نه خوبه، خودمم انقدر دوییدم خسته شدم!"

گلدن رتریور که بعد از مدت ها جونگین رو دیده بود
سعی میکرد خیلی سریع حرکت نکنه تا بتونه کنار پسر قد بلند بمونه و خودش رو بهش می فشرد.

"دلت برام تنگ شده بود نه؟ آره کوچولو؟"

روی زمین چمباتمه زد و زیر شکم سگو خاروند.

سگ زبونش رو بیرون آورد و تند تند نفس کشید.

"دل منم برات تنگ شده بود"

با خنده رو بهش گفت و سرش رو بالا آورد و تا کیونگسو رو ببینه.

"براش اسم انتخاب کردی؟"

کیونگسو تایید کرد و دستش رو روی کمر سگ کشید.

"بهش میگم هوچو"

"هوچو؟"

جونگین با تأکید پرسید تا مطمئن شه درست شنیده و کیونگسو سرش رو تکون داد.

"اوهوم، مامانم دوسش داشت."

جونگین لبخند دندون نمایی زد و سر هوچو رو بالا آورد.

"هوچو رو دوست داری مگه نه؟"

گلدن رتریور سرش رو به دست کای کشید و در واقع بهش گفت که از اسمش راضیه.

جونگین سر هوچو رو بوسید و از روی زمین بلند شد.

کیونگسو قلاده سگ رو توی دست راستش گرفت و پشت سرش راه افتاد.

جونگین هم طرف دیگه کیونگسو حرکت کرد و دور و اطرافو نگاه رو زیر نظر گرفت.

به این عادت داشت که حرف خاصی برای زدن نداشته باشن چون محل کار جفتشون یه جا بود و توی یه اتاقم میموندن پس تقریبا از همه چیز خبر داشتن و فقط میتونستن از کنار هم بودن لذت ببرن.

چند لحظه بعد کیونگسو انگشتاش رو بین انگشت های پسر کوچیکتر برد و با حلقه کردنشون سوپرایزش کرد.

جونگین دستش رو محکم گرفت و کمی بهش نزدیک تر شد.

چند لحظه بعد به حصار کشی های حیاط خونه مادر و پدر کیونگسو رسیدن و دست هاشون جدا کردن.

کیونگسو خم شد، قلاده هوچو رو باز کرد تا بره توی حیاط و بدوه.

بعد خواست بره داخل که جونگین دستش رو گرفت.

برگشت و سوالی نگاهش کرد.

"فکر کنم کلیدمو انداختم زمین برم پیداش کنم میام، تو برو"

"خب منم میام کمکت"

جونگین سریع سرش رو به چپ و راست تکون داد و کیونگسو داخل حیاط هل داد.

"نه نمیخواد، فکر کنم بدونم کجا انداختمش، پیدا نکردم بهت زنگ میزنم"

کیونگسو ابروش رو کمی بالا انداخت و با تردید سرش رو تکون داد.

"باشه..."

داخل خونه رفت و لحظه آخر با شک به جونگین که ایستاده بود تا اون بره نگاه کرد و در آخر وارد خونه شد‌.

جونگین به محض این که کیونگسو در رو بست با عصبانیت سمت انتهای کوچه رفت و کنار ماشینی که اونجا پارک بود ایستاد.

مرد داخل ماشین که تمام مدت دنبال اون دوتا اومده بود در رو باز کرد و بیرون اومد.

جونگین به آتلی که دور گردنش پیچیده شده بود نگاه کرد و وزنش رو روی یه پاش انداخت.

"اینجا چیکار می‌کنی؟"

سانگوو در ماشینش رو بست و جلو تر اومد.

"اومدم خبر بدم که میخوام شکایت کنم"

جونگین از روی تمسخر یکی از ابرو هاش رو بالا انداخت.

"از کی؟"

"از همونی که منو انقدر زد تا اینجوری شدم!"

با حرص به گردن و صورتش اشاره کرد.

پسر قدبلند تر نگاهی به صورت سانگوو انداخت.

صورتش دیگه کبود نبود ولی به خاطر مشت های محکم کیونگسو کاملا دِفرمه شده بود‌.

به خصوص دماغش که به طور واضحی کج شده بود و استخون گونش هم شکل بدی پیدا کرده بود.

تکخندی زد و سرش رو تکون داد.

"خیلی خوب زدتت"

سانگوو که انتظار داشت به خاطر تهدیدش جونگین نگران شه، حرصی شد و یقه پسر رو گرفت.

"برات خنده داره؟؟!! بذار ببینم وقتی که رفتم شکایت کردم، توی رسانه ها هم پخش کردم بازم میتونی بخندی یا نه! هرچقدر هم بهم پول بدین حاضر نیستم دهنمو ببندم."

با جمله آخرش جونگین مطمئن شد که قصد سانگوو فقط اخاذیه پس اعتماد به نفسش بیشتر شد.

"چرا با خودت فکر کردی قراره بهت حق السکوت بدیم؟"

با لبخند تمسخر آمیزی پرسید و این که انقدر آروم به نظر میرسید روی اعصاب سانگوو بود.

همین سانگوو رو وادار میکرد سفت تر یقش رو بگیره تا شاید بتونه کمی نگرانش کنه ولی باز هم فرقی توی حالت جونگین ایجاد نکرد.

مخصوصا که به خاطر قد بلندش نسبت به مرد پرخاشگر، اصلا توی این پوزیشن اذیت نمیشد.

"هه! باشه ولی مطمئن باش وقتی که شکایت کردم به دست و پامم بیفتین رضایت نمیدم!"

سانگوو که به طور واضحی توی نقشش شکست خورده بود آخرین تلاشش رو هم کرد.

"میخوای شکایت کنی؟ خب بکن. چجوری میخوای ثابت کنی که کی تو رو زده؟ بعدشم فکر کردی اگر اینجوری بخوای زندگی کاریش رو بگیری من نمیتونم با پخش کردن زندگی شخصیت آبروت روی توی بیمارستان ببرم؟ بعدش چجوری میخوای سرتو اونجا بالا بگیری؟ هر جا هم بری حرفا پشت سرت هست و همه خبر دار میشن. نه؟"

با لبخند از مرد عصبانی رو به روش پرسید و بعد دست هاش رو طوری که انگار چندشش میشه بهش دست بزنه از یقش جدا کرد.

سانگوو به شدت خشمگین بود و نفس های بریده بریدش و صورت سرخش این رو داد میزد.

"فکر کردی به این راحتیهه؟؟! چرا اصلا کسی باید حرفتونو باور کنه وقتی کسی که کتک خورده من بودم؟؟!"

جونگین شونش رو بالا انداخت و یه قدم عقب رفت.

"باشه برو شکایت کن تا ببینیم حرف کیو باور میکنن. آها راستی... یادت نره وکیلای خوب بگیری چون وکیلای باشگاه ما خیلی سختگیرن"

جمله آخرش رو با لحن تحقیر آمیزی گفت و وقتی مطمئن شد سانگوو رو کاملا ناک اوت کرده ازش دور شد.

سانگوو با حرص آتل رو از دور گردنش باز کرد و فریاد بلندی زد تا کمی از خشمش رو تخلیه کنه ولی فایده نداشت.

خودش میدونست که دستش به هیچ جا بند نیست.

از شانس خوب کیونگسو کوچه‌ای که داخلش بودن هیچ دوربینی نداشته و مدرکی نیست که بتونه با اون ازش شکایت کنه.

فقط دلش میخواست با ترسوندن اونا یه ذره دلش خنک شه و البته یه پولی هم ازشون بگیره ولی به هیچکدوم نرسید.

جونگین هم با دونستن همین مطلب با خیال راحت باهاش برخورد کرده بود.

جونگین دوباره سمت خونه رفت که ماشینی سانگوو با سرعت از کنارش رد شد و اون رو به خنده انداخت.

سرش رو از روی تاسف تکون داد و وارد حیاط کوچیک خونه شد و حصار‌ رو بست.

کیونگسو مشغول سرگرم کردن هوچو بود که با اومدن جونگین بهش نگاه کرد.

"کلیدتو پیدا کردی؟"

"ها؟ آها... آره توی پیاده‌رو انداخته بودم."

به کل یادش رفته بود که به کیونگسو گفته بود رفته دنبال کلیدش.

کیونگسو سرش رو تکون داد و بعد از این که اسباب بازی هوچو رو براش پرت کرد از روی زمین بلند شد.

"منم دیدمش. لازم نبود بهش اهمیت بدی..."

کیونگسو با حالت معذبی بهش گفت.

جونگین اول از این که کیونگسو هم فهمیده بود ولی به روی خودش نیاورده بود تعجب کرد و بعد سمت هیونگش رفت و بازوش گرفت.

"دعوامون نشد. فقط مطمئن شدم که قرار نیست هیچ دردسری درست کنه."

"همین که باهاش دهن به دهن شدی خیلی اعصاب خورد کنه..."

کیونگسو ناراحت از این که جونگین مجبور شده بود باهاش بحث کنه گفت و لبش رو تر کرد.

"باور کن اصلا چیزی نشد، حتی ناراحتم نکرد!"

جونگین با لحن اطمینان بخشی گفت و کیونگسو با چشمایی که همچنان به خاطر حماقت خودش کمی غمگین بودن بهش نگاه کرد و سرش رو تکون.

"ولی اگر بازم دیدیش کلا بهش توجه نکن. باشه؟"

جونگین پلک هاش رو محکم بست و لبخند زد.

"چشم نگران نباش."

کیونگسو با رضایت نفس عمیقی کشید و جونگین بلافاصله دستش رو شکمش گذاشت.

"گشنمه... بریم غذا بخوریم. می‌خوام تا جا دارم بخورم از فردا رژیم و تمرین شروع میشه دیگه نمیشه آزاد باشیم!"

با غر غر گفت و دست کیونگسو رو کشید تا سمت ورودی خونه ببره.

میدونست مادر کیونگسو کلی غذای خوشمزه درست کرده و نمیتونست صبر کنه تا بخورتشون!

∞•°∞°•∞•°∞°•∞

چراغ مطالعه رو پایین تر آورد تا بتونه با دقت بیشتر برنامه جلوش رو بخونه.

"خوبه؟"

کریس که بالا سرش ایستاده بود نظرش رو در مورد برنامه ورزشی که نوشته بود پرسید و سوهو لبش رو از داخل گزید.

"آره خوبه فقط بعضی روزاش خیلی سنگینه، کالری زیادی میسوزونه. باید توی رژیم غذایی پروتئین بیشتری بذارم که عضله هاشون از بین نره"

کریس سرش رو تکون داد و سوهو پوشه رژیم غذایی رو برداشت تا تغییرش بده.

"برای بکهیون برنامه جدا نوشتی؟"

"اوهوم، اون کلا جداس برنامه غذایی هم خودم بهش میدم فقط اگر تمرینی هست که فکر می‌کنی نباید انجام بده بهم بگو"

جونمیون بدنش رو کش آورد و تایید کرد.

"باشه. می‌نویسم فردا برات"

کریس دستش رو گردن مرد پزشک که روی صندلی خودش نشسته بود گذاشت و فشارش داد.

جونمیون ناخواسته گردنش رو کج کرد و آخی گفت. کریس قلنج گردنش رو شکونده بود و کمی دردناک بود ولی حالا حس بهتری داشت.

"بریم بخوابیم، جفتمون خسته‌ایم تازه فردا شبم شیفت داری..."

کریس همون‌طور که آروم گردنش رو ماساژ میداد گفت و جونمیون سرش رو تکون داد.

از پشت میز بلند شد و داخل سرویس رفت تا مسواک بزنه.

کریس هم به چهارچوب در تکیه داد و منتظرش شد ولی جونمیون بعد از این که کارش تموم شد بهش خیره شد.

کریس سوالی نگاهش کرد.

"چیه؟"

"برو اونور می‌خوام درو ببندم دستشویی کنم!"

کریس خندید و عقب رفت تا سوهو بتونه در رو ببنده و مرد کوچیکتر سرش رو از روی تاسف تکون داد.

کریس سمت تخت خوابشون رفت و روی تخت نشست تا جونمیون بیاد ول همزمان داشت کارای فردا رو هم توی ذهنش مرور میکرد.

انقدر غرق افکارش شده بود که متوجه نشد جونمیون کی از دستشویی خارج شد و وقتی تخت پایین رفت تازه به خودش اومد.

"آباژورو خاموش کن"

جونمیون رو به کریس گفت و کریس خودش رو کش آورد و چراغ روی پاتختی رو خاموش کرد.

بعد زیر پتو رفت و روی تخت دراز کشید.

سوهو دستش رو جلو آورد و آروم گونه کریس رو نوازش کرد.

"خوب بخوابی"

کریس دستش رو گرفت و بهش لبخند زد.

"تو هم همینطور"

∞•°∞°•∞•°∞°•∞

دو ماه بعد - روز مسابقه

روی چمن مصنوعی نشسته بود و چشماش رو به تیم حریف که تمرین می‌کردن دوخته بود.

با هر حرکتشون از استرس دندون قروچه میکرد و انگشت هاش رو به هم دیگه فشار میداد.

احساس میکرد بدنش از درون داغ تر و داغ تر و سرش سنگین میشد.

این باعث حالت تهوعش میشد.

"هی!"

بکهیون با اخم بالای سرش ظاهر شد و دستش رو روی شونش گذشت.

"پاشو دنبالم بیا!"

با جدیت گفت و بدون این که منتظرش بشه سمت اتاق های رختکن راه افتاد.

چانیول اصلا حوصله نداشت ولی نمیتونست ایگنورش کنه پس بعد از این که نفسش رو با کلافگی بیرون داد از روی زمین بلند شد.

از بین چند نفری که توی راه روی رختکن ها ایستاده بودن رد شد و وارد آخرین اتاق شد.

اونجا خلوت ترین رختکن بود پس احتمالا بکهیون همونجا رفته بود و وقتی در رو باز کرد مطمئن شد.

"چی شده؟"

با بی حوصلگی از بکهیون که دست به سینه به لاکرا تکیه داده بود پرسید و همونجا کنار دیوار منتظر شد.

"حواست هست که من باید اینو بپرسم؟"

چانیول جوری که بی میلیش به ادامه صحبت رو داد میزد سرش رو تکون داد و به زمین خیره شد.

بکهیون پوفی کشید و نزدیکش رفت.

بدون این که چیزی بگه دستش رو گرفت و دنبال خودش کشوند و با فشار آوردن به شونش وادارش کرد روی نیمکت وسط اناق بشینه.

"چیکار میکنی؟"

بکهیون دستش رو دور صورت چان حلقه کرد و سرش رو بالا آورد ولی چان صورتش رو برگردوند.

بک دوباره صورتش رو سمت خودش چرخوند و کمی خم شد تا بهش نزدیک بشه.

"از چی میترسی؟ ها؟ چی نگرانت کرده؟"

با مهربون ترین لحنی که میتونست ازش پرسید و همین باعث چانیول یه ذره حس بهتری داشته باشه.

"من خیلی توی تمرینا کم گذاشتم... اگر توی این بازی خراب کنم همه زحمتای بقیه نابود میشه!"

بکهیون لبش رو از داخل گزید و با ناراحتی به چهره مضطرب دوست پسرش نگاه کرد.

"توی مسابقه قبلی که وضع خیلی بدتر بود‌‌! تقریبا یه ماه کامل سر تمرینا نبودی ولی بردیم. مگه نه؟"

چانیول صورتش رو از دست های بکهیون دور کرد و به موهاش چنگ زد.

"دفعه قبل فرق داشت. تو هم بودی... اصلا امتیاز اصلی رو تو گرفتی..."

بکهیون فکش رو روی هم حرکت داد و زبونش رو گوشه لپش برد.

از این که چان هربار اعتماد به نفسش رو از دست میداد و خودش رو مرتب با بقیه بخصوص اون، مقایسه میکرد متنفر بود!

نفهمید چرا کسی که به عنوان یکی از حرفه‌ای ترین ورزشکارای این رشته محسوب میشه، باید انقدر خودش رو دست کم بگیره!

"منو نگاه کن!"

آروم بهش گفت ولی چانیول اهمیتی نداد و به یه سمت دیگه خیره شد.

"گفتم منو نگاه کن!"

دستش رو زیر چونه چان گذاشت و بالا آورد تا مجبور بشه بهش توجه کنه.

"تو هفت سال توی این تیم بازی کردی که پنج سالش رو کاپیتان بودی و هر پنج سالی که کاپیتان بودی توی لیگ برتر بازی کردین! مسخره نیست که انقد به خودت اطمینان نداری؟ حالا به فرض که یه ذره کمتر تمرین کردی... قرار نیست به تغییر خیلی وحشتناک ایجاد کنه!"

چانیول لبش تر کرد و خواست چیزی بگه که بکهیون وسط حرفش پرید.

"در ضمن بازی قبلی من فقط چند دقیقه توی بازی بودم در حالی که تو حتی پنج دقیقه هم استراحت نکردی! پس مبنای مقایست خیلی مزخرفه!"

کلمه "مزخرف" رو با تاکید گفت و مطمئن شد که پسر روی نیمکت حرفش رو قبول کرده.

آروم دستش رو لای موهاش برد و نوازشش کرد.

"پس استرس نداشته باش. باشه؟ چون اگر به خاطر استرس بازی رو خراب کنی خودم زودتر از همه بدبختت میکنم!"

چانیول با وجود این که هنوز ناراحت بود تکخند صدا داری زد و سرش رو تکون داد.

"فهمیدم"

بکهیون لبخندی زد و لبش رو تر کرد.

"خوبه..."

چان دستش رو دور کمر پسری که جلوش ایستاده بود حلقه کرد و از پایین بهش خیره شد.

بک سرش رو خم کرد تا پیشونی چان رو ببوسه ولی پسر کوچیکتر خودش رو بالا تر کشید تا بتونه به جای پیشونی، لب هاش، لب های بکهیون رو حس کنه.

بک خندش گرفت ولی زانو هاش رو دو طرف چان روی نیمکت گذاشت تا بهش نزدیک تر بشه و بوسشون رو عمیق تر کرد.

چانیول که به این بوسه به چشم آرزوی موفقیت نگاه میکرد محکم لب های بک رو میمکید و دندون هاش رو داخلش فرو میبرد.

بک از لب های چان فاصله گرفت، سمت خط فک برجستش رفت و بوسه‌ای روش گذاشت.

خواست پایین تر بره تا به گردنش برسه که در رختکن بدون هیچ آمادگی قبلی باز شد.

"هیونگ میشه-"

سهون که از روی نفس نفس زدنش معلوم بود دویده تا برسه اونجا با دیدن صحنه مقابلش برای یه لحظه خشکش زد ولی دوتا پسری که روی نیمکت داشتن یه ذره از بوسه جلو تر میرفتن سریع از هم فاصله گرفتن.

این صحنه برای هر سه تاشون عین دژاوو بود و همین معذب شدنشون رو چند برابر میکرد، البته اگر سهون تصمیم نمی‌گرفت که به روی خودش نیاره و ادامه حرفش رو بزنه.

"میشه زنگ بزنی لوهان؟"

چانیول که داشت سعی میکرد موهاش رو مرتب کنه اخم ریزی کرد

"خب خودت زنگ بزن، مگه تلفن نداری؟!"

سهون لبش رو تر کرد و پشت گردنش رو خاروند.

"انقد زنگ زدم دیگه جواب نمیده..."

بکهیون با تعجب نگاهش کرد، تازه سهون اون تیکه که لوهان در واقع بلاکش کرده بود تا هر سه دقیقه یه بار نپرسه کِی میرسه رو سانسور کرده بود!

"زنگ بزن بپرس کجاست دیگه"

چان چشماش رو توی حدقه چرخوند و تلفنش رو از توی جیبش بیرون کشید و شماره لوهان رو گرفت.

بعد از چند تا بوق لوهانی که داشت به خاطر حرکت کردن تند نفس می‌کشید، جواب داد.

"بله؟!!"

"کجایی؟"

"جواب خودشو ندادم تو باید زنگ بزنی؟"

با حرص پرسید و چان فقط نگاه بدی به سهون که خودش رو به اون راه زده بود انداخت.

"باشه حالا کجایی؟"

"دارم از تاکسی پیاده میشم البته اگر اجازه بدین و هی زنگ نزنین میتونم خیلی سریع تر هم برسم!"

"اوکی. ببین! از در اصلی نیا هماهنگ کردم میتونی بیای رختکن"

چانیول جمله آخرش رو قبل از این که لوهان تلفن رو قطع کنه سریع گفت و پسر بزرگتر که معلوم بود داشت می‌دوید بعد از گفتن "پس انتظار داشتی برم توی تماشاچیا بشینم؟" تماس رو تموم کرد.

"همتون پرویید!"

با حرص گفت و به سهون نگاه کرد.

"رسیده؟"

سهون بی توجه به طعنه چان، ازش پرسید و چانیول سرش رو تکون داد.

"آره رسیده"

"ممنون"

سهون گفت و سریع از رختکن خارج شد.

"حداقل تشکر کرد!"

بکهیون با یه ابروی بالا انداخته رو به چان زمزمه کرد و پسر هوفی کشید.

"من میرم، توعم زود باش بیا دیگه"

بکهیون یکی از بطری آب های داخل یخچال رختکن رو برداشت و بیرون رفت.

وقت زیادی تا شروع مسابقه نمونده بود!

∞•°∞°•∞•°∞°•∞

پنج دقیقه از کوارتر سوم بازی گذشته بود و تا اینجا هر دو تیم با ۱۶ امتیاز مساوی بودن.

البته با این تفاوت که گل آخر رو تیم حرف زده بود و به طبع انگیزه و انرژی بیشتری نسبت به پاسکال داشتن!

"کوارتربکشون خیلی سریعه..."

بکهیون با ناامیدی زمزمه کرد و با چشم هاش قدم های کوارتربک رو دنبال کرد.

قدم هاش با ریتم منظمی برداشته میشدن و این باعث شد تمام حواسش رو پاهاش باشه و نفهمه کی توپ از دستش گرفته شد.

حالا توپ دست تیم خودشون بود.

بازیکنا سریع آرایش گرفتن و کسی که توپ رو تکل کرده بود اون رو به کوارتربک (جونگین) که پشت سرش ایستاده بود پاس داد.

جونگین ترجیح داد به جای این که همین اول توپ رو پاس بده به محض به دست آوردنش شروع به دویدن کنه تا بتونه به منطقه امن حریف نزدیک تر باشه و در واقع استارت حمله رو بزنه.

بعد از سه یارد دویدن اولین داون رو انجام داد چون هم اهل ریسک نبود هم سه یارد دقیقا زمان مناسبی برای داون کردن بود.

تیم ها دوباره طبق ترتیب مورد نیاز قرار گرفتن و فردی که جلوی صف ایستاده بود دوباره توپ رو برای جونگین که پشت سرش قرار داشت انداخت.

ولی جونگین اینبار به جای این که شروع به دویدن کنه بعد چند قدم توپ رو برای سهون که شرایط مناسبی قرار داشت انداخت تا ادامه مسیر رو بدوه.

سهون با توپی که توی بغل داشت سریع میدوید و در جواب حمله مهاجما جا خالی میداد.

افرادی که بیرون از زمین ایستاده بودن با هیجان به درگیری های بازی نگاه میکردن.

سهون توپ رو برای چان پرتاب می‌کنه و کاپیتان با بیشترین سرعتی که از دستش بر میاد میدوه تا زودتر گل بزنه.

از شیش یارد پایانی گذشته بود و میخواست توپ رو داون کنه اما دفاع تیم مقابل با حمله شدیدی که انجام میده همه اعضا رو کنار میزنه و تکلرشون توپ رو از چنگ چان در میاره و زمین میزنتش.

صدای فریاد بلند از دو طرف ورزشگاه بلند میشه.

نصف به خاطر خوشحالی و نصف از روی حرص و عصبانیت.

بکهیون با کلافگی کلاهش رو بر میداره و دستش رو لای موهاش میبره.

"دست پا چلفتی!"

زمزمه لوهان که کنارش روی زمین نشسته بود ناخودآگاه به خنده انداختش.

نیم نگاهی به لوهان که در همون حال که با دقت به بازیکنان نگاه میکرد، با نی نوشابش رو هم میخورد و ظرف پاپ کورن رو هم بغلش گرفته بود انداخت.

دستش رو جلو برد و یه مشت از پاپ کورن لوهان برداشت.

پسر بزرگتر توجهش به بکهیون جلب شد و بعد از این که چند لحظه نگاهش کرد پاپ کورنش رو روی زمین بین خودشون گذاشت.

درسته که بک حد حساسیت پسر روی غذا و خوراکی هاش رو نمیدونست ولی به هر حال فهمید که با این حرکت نشون داد که بهش اعتماد کرده و دوباره به خاطر روش ابراز حسش خندش گرفت.

با سوت داور سریع سرش چرخوند تا بفهمه چی شده و متوجه شد که کریس درخواست تعویض بازیکن داده.

چانیول با کمک جونگین از روی زمین بلند شد و داشت شلوارش رو می تکوند که متوجه شد بازیکنی که تکلش کرده بود داره سمتش میاد.

"چشم بادومی احمق!"

بازیکن ایرلندی با تمسخر گفت و چانیول فقط تونست نگاه بدی بهش بندازه چون جونگین سریع دستش رو کشید تا بحث پیش نیاد.

"بیخیالش..."

چانیول نفس سنگینی کشید و سعی کرد به نیشخند روی اعصاب بازیکن ایرلندی اهمیت نده‌.

دوتا از بازیکنا رو با دو نفر دیگه عوض کردن تا داخل زمین برن و دوباره بازی با یه اسنپ دیگه از طرف تیم حریف شروع بشه.

بعد از این که کوارتربک توپ رو از سنتر گرفت به همون بازیکنی که به چانیول تیکه انداخته بود پاس داد و مرد که هیکل نسبتا درشتی هم داشت دویدن رو آغاز کرد.

البته هنوز نتونسته بود خیلی جلو بره که پاسکال با حمله هشت نفره تمام گارد هاش رو کنار زدن و تکل کردن.

مرد ایرلندی که نفهمیده بود چطور توی یک لحظه زمین خورده بود و توپ رو از چنگش در آورده بودن ناباورانه بهشون نگاه کرد.

چانیول به نگاه گیجش پوزخند زد و توپ رو انداخت روی هوا.

خواستن دوباره شکل بگیرن که سوت پایان کوارتر سوم زده شد.

بازیکنا از فرصتشون برای استراحت بین دو کوارتر استفاده کردن و همه پیش مربی خودشون رفتن.

کریس نگاهی به مربی تیم دیگه انداخت تا متوجه بشه که عصبانیه یا راضی بعد رو کرد به بازیکنای خودش.

"بچه ها به جز کوراتربکشون که سرعت بالایی داره تقریبا نقطه قوت دیگه‌ای ندارن و توی خط دفاعیشون هم ضعف وجود داره. اگر حتی بتونین یه گل شیش امتیازی هم بزنید کافیه چون خط دفاع خودمون کارش خوبه"

بیشترین از این که قصد راهنمایی داشته باشه فقط میخواست بهشون امید بده و خیالشون رو راحت کنه.

با سوت داور فهمیدن که باید برن توی بازی پس از روی زمین بلند شدن و هر تیم پشت خط نیمه توی پوزیشن خودش قرار گرفت.

چون قبل از پایان کوارتر سوم توپ دست تیم پاسکال بود پس الان هم بازی با اونا شروع میشد.

سنتر توپ رو از روی زمین برداشت و به جونگین پاس داد.

کای بلافاصله به سمت چپ شروع به حرکت کرد و بقیه راه رو براش باز کردن.

چند لحظه بعد توپ رو به یکی دیگه پاس داد و نفس نفس زد.

چهل یارد باید طی میکردن تا به ده یارد پایانی برسن و توی این فاصله توپ بارها بین دست هاشون پاسکاری شد.

انگار جوری که کوارتر قبل توپ رو از چنگ تکلر ایرلندی در آورده بودن بهشون انگیزه داده بود و حالا با اعتماد به نفس بازی میکردن.

بعد از رسیدن به ده یارد پایانی کیونگسو توپ رو برای مینهو فرستاد و مینهو بعد از طی کردن دو یارد توپ رو داون کرد.

تیم ها دوباره جمع شدن و بازی با یه اسنپ ادامه پیدا کرد.

جونگین که دوباره توپ رو توی دستش داشت پاهاش رو حرکت داد.

با شکافتن خط دفاعی رقیب جلو می‌رفت و وقتی چهار و نیم یارد دیگه رو هم فتح کرد دوباره توپ داون شد.

روند قبلی تکرار شد و سنتر بعد از انداختن توپ برای جونگین کنار رفت تا کوارتربک بتونه بدوه ولی جونگین تصمیم گرفت توپ رو پاس بده.

دیگه زیادی دویده بود و میترسید پاش بگیره.

چانیول توپ رو گرفت و به منطقه امن حریف که فقط چهار یارد باهاشون فاصله داشت خیره شد.

جوری که انگار چشمش فقط اون قسمت رو میبینه بقیه رو هل میداد و میدوید.

هرچی به منطقه امن نزدیک تر میشد صدای فریاد های توی ورزشگاه بالا تر می‌رفت.

وقتی کمتر از یک یارد تا تاچ‌داون فاصله داشت حجم عظیمی از بازیکنای رقیب به سمتش اومدن.

طوری که یه لحظه با خودش فکر نکنه همه خط دفاعی دارن میان سمتش؟

و دقیقا هم همینطور بود چون طرف دیگه زمین کاملا خالی بود.

همون ضعف توی خط دفاع که کریس ازش حرف زده بود.

اما به هر چانیول فرصت نداشت تغییر مسیر بده و از سمت دیگه حمله کنه پس خواست داون کنه.

"هی چان!!"

اما لحظه آخر قبل از این که توپ رو روی زمین بکوبه فریاد سهون وادارش کرد بهش نگاه کنه و فهمید که اون دقیقا وقتی کسی حواسش نبود همون سمت خالی زمین رفته بود.

پس تمام زورش رو توی دستش جمع کرد و توپ رو با بیشترین توانی که داشت سمت سهون پرتاب کرد.

سهون از اونجایی که مقداری جلو تر از چانیول بود با کمتر از ده ثانیه دویدن تونست به منطقه امن برسه و توپ رو تاچ داون کنه.

در لحظه فریادی به بلندی بمب توی ورزشگاه ترکید و تماشاچیا بلند شدن و شروع به تشویق کردن.

اما اعضای پاسکال تصمیم گرفتن از فرصت حمله دومه بعد از تاچ‌داون استفاده کنن و خوشحالی کردن واقعی رو بذارن برای بعد از گرفتن کامل هشت امتیاز!

دوباره همه به آرایش همیشگیشون برگشتن و سنتر توپ رو توی بغل جونگین انداخت.

تیم حریف از اونجایی که میدونستن اگر بذارن پاسکال دو امتیاز بعدی رو هم بگیره دیگه برد براشون خیلی سخت میشه پس همه تلاششون رو میکردن تا جلوشون رو بگیرن.

ولی تیم پاسکال سعی کردن با پاس کاری های پیاپی توی همون یک یارد پایانی حواس رقیبشون رو پرت کنن و در آخر چانیول بعد از گرفتن پاس از یکی از بازیکنا توپ رو توی منطقه امن خوابوند.

حالا استادیوم برای بار دوم و شدید تر از دفعه قبل با صدای طرفدارا پر شد.

چیزی که شگفت انگیز بود این بود که هواداران پاسکال به خاطر برگذار شدن بازی توی خارج از کره کمتر از تیم ایرلندی بود ولی با این وجود صداشون خیلی بلند تر بود.

اینبار خود بازیکنا هم با خوشحالی توی زمین میدویدن و برای هم فریاد می‌کشیدن.

چانیول با تحقیر تکلر هیکلی که مسخرش کرده بود رو نگاه کرد و مرد که این رو طاقت نیاورد سمتش رفت و مشتی به بازو چان زد.

چانیول سعی کرد اهمیتی نده و فقط نفسش رو بیرون فرستاد.

به هر حال طبیعی بود که بازیکن ایرلندی انقدر عصبانی باشه.

"شما ها هیچ سگی نیستین که بتونین مارو ببرین!"

بلند این رو فریاد زد و توجه بعضیا رو جلب کرد ولی چان باز هم سعی کرد آروم بمونه اما با حرف بعدی مرد نتونست خودش رو کنترل کنه.

"کونی های زرد پوست!!"

با این حرف تقریبا همه به اون دوتا نگاه کرد و داور سمتشون اومد تا بازیکن ایرلندی رو از بازی اخراج کنه ولی چانیول که کنترلش رو از دست داده بود سمت مرد هجوم برد و مشتی توی صورتش که به خاطر در آوردن کلاهش در دسترس بود فرود آورد.

با حرکت چان همه با عجله سمتشون اومدن تا از هم دیگه جداشون کنن.

ولی مرد ایرلندی که هم به شدت بی اعصاب بود و هم هیکل درشت تری نسبت به چانیول داشت مشتش رو توی فک چان زد.

چانیول خواست بلند شه تا دوباره بزنتش اما بقیه سریع از هم جداشون کردن و جلوشون رو گرفتن تا بیشتر از این به هم آسیب نزنن.

هر دو نفس های سنگین می‌کشیدن و عین ببر های وحشی که سر یه تیکه غذا با هم به مشکل خوردن به هم دیگه خیره شده بودن.

"داری چه غلطی میکنیییی؟!!!"

کریس که خودش رو بهشون رسونده بود بلند سر چانیول فریاد زد و اون رو به خودش آورد.

نفس های کاپیتان رفته رفته آروم تر شد و تازه فهمید که چه گندی زده‌.

کریس با عصبانیت جلو اومد و بقیه از ترس عقب رفتن.

"میخوای دعوا کنی؟!! اره؟؟!! اگر دلت میخواد کتک کاری کنی پاشو برو توی رینگ بوکس نه توی زمین فوتباللل!!!"

جوری بلند فریاد میزد که حتی داور های مسابقه هم کمی عقب رفتن.

هرچند مربی تیم مقابل هم دست کمی از کریس نداشت...

هر دو از بازیکناشون عصبانی بودن و نمیدونستن چجوری باید این گند رو جمع کنن.

یکی دقیقه‌ای طول کشید تا داور ها به نتیجه برسن که چه حکمی بدن و بعد از این که جفتشون رو از بازی در حال انجام اخراج کردن، بازیکن ایرلندی رو هم به خاطر توهین نژادپرستانه و شروع دعوا از بازی بعدی محروم کردن.

تمام این مدت چانیول روی زمین نشسته بود و داشت زیر نگاه بقیه آب میشد.

که البته نگاه بکهیون بیشتر از همه آزارش میداد. روش نمیشد سرش رو بالا بیاره و بهش نگاه کنه.

اخراج شدن کاپیتان تیم اونم توی کوارتر آخر اصلا چیز خوبی نبود ولی چون نتونسته بود خودش رو کنترل کنه الان تیم باید با این مشکل کنار می اومد.

بعد از این که هر دو مربی با داور ها صحبت کردن تا شاید بتونن تخفیفی برای بازیکناشون بگیرن که البته موفق نشدن، ادامه بازی شروع شد.

توپ دست تیم پاسکال بود اما همه به خاطر اتفاقی که افتاده بود و بیرون رفتن کاپیتانشون دست و پاشون رو گم کرده بودن توپ رو از دست دادن.

چانیول که بیرون از زمین روی چمن ها نشسته بود به موهاش چنگ زد و سرش رو خم کرد تا بازی رو نبینه.

لوهان که سمت چپش نشسته بود دستش رو روی گردن چانیول گذاشت و با ماساژ دادن بهش دلداری داد.

اما این چیزی از شرمندگی کاپیتان کم نمی‌کرد مخصوصا که بکهیون با فاصله ازش نشسته بود و حتی نگاهش نمی‌کرد.

تنها هشت دقیقه از بازی مونده بود و توپ هنوز توی دست تیم مقابل بود.

انگار بازیکنای خودشون به کل یادشون رفته باید چطور بازی کنن.

حتی جونگینم به شدت از سرعتش کم شده بود...

چانیول فاصله‌ای با مرز گریه کردن نداشت و گُر گرفته بود.

هنوز کشمکش بر سر توپ وجود داشت ولی تفاوتی نکرد چون چند لحظه بعد مهاجمین رقیب با شکافتن آخرین خط دفاع پاسکال توپ رو توی منطقه امن تاچ داون کردن و شیش امتیاز دیگه گرفتن.

حالا بیست و دو امتیاز داشتن و اگر تاچ‌داون دوم رو هم به ثمر میرسوندن بازی مساوی تموم میشد.

ولی نباید این اتفاق می‌افتد...

چانیول رسما به حد خودزنی از شدت عصبانیت رسیده بود و در حالی که تیم دیگه داشتن خوشحالی میکردن.

پاسکال نگران بودن.

چند لحظه بعد گرمای دست لوهان از روی گردنش برداشته شد و قبل از این که سرش رو سمتش برگردونه بکهیون آروم بغلش کرد.

چانیول سریع سمت چرخید و به دوست پسرش که آروم بغلش کرده بود نگاه کرد.

"اشکال نداره..."

آروم توی گوشش زمزمه کرد و دستش رو پشت چان کشید تا بهش دلگرمی بده اما چان دست خودش نبود.

خودش رو مقصر میدونست.

"هنوز دو امتیاز جلوییم"

بکهبون دوباره توی گوشش زمزمه کرد و چانیول به لباسش چنگ زد.

"خراب کردم..."

"نه هنوز."

بکهیون سریع گفت و با سوت داور توجه جفتشون به بازی جلب شد.

حالا رقیب باید سعی میکرد دو امتیاز دیگه رو هم بگیره و کوارتربکشون با پاهای سریعی که داشت دوباره سمت منطقه امن دوید‌.

همه سعی میکردن از جلو متوقفش کنن ولی متوقف نمیشدن.

اما قبل از این که بتونه به منطقه امن برسه کیونگسو از پشت به پاش لگد زد و باعث شد توپ بیفته زمین.

این حرکت سبب شد هم بازیکنای پاسکال هم افرادی که بیرون بودن یه نفس راحت بکشن و کمی هم از استرس چانیول کم بشه.

حالا دیگه اونقدر فرصت نداشتن تا بتونن دوباره ده یارد رو طی کنن و به منطقه امن برسن!

توپ دوباره دست پاسکال افتاده بود و بازی با پرتاب شدن توپ توسط سنتر به سمت جونگین شروع شد.

جونگین چند قدم جلو رفت و خواست توپ رو برای یکی دیگه پرتاب کنه اما درست همون لحظه یکی از بازیکنای هیکلی تیم مقابل خودش رو کامل روی جونگین انداخت و توپ رو از دستش در اورد.

بیست ثانیه هم نشده بود ولی دوباره باید آرایش میگرفتن با این تفاوت که توپ دیگه دست خودشون نبود.

کوارتربک حریف دوباره دویدن رو آغاز کرد و سریع توپ رو برای یکی پاس داد.

با توجه به این که زمانی زیادی از بازی نمونده بود تیم مقابل انرژی و انگیزه مضاعفی برای برد پیدا کرده بودن و جوری میدویدن و دیگران رو کنار میزدن که اعضای پاسکال بهت زده شده بودن.

بازی دوباره به هیجان افتاد و همه با دقت زیاد زمین رو نگاه میکردن.

حتی به طرز عجیبی همه توی سکوت بودن تا تمرکز بازیکن ها بهم نخوره.

طرفدارای ایرلندی با ذوق به تیمشون نگاه میکردن و بازیکن ها هم جوری توی زمین میدویدن که انگار ماشین های مسابقه‌این.

همین امر باعث شد بر خلاف تصور همه به منطقه امن نزدیک بشن.

حالا دیگه نقطه اوج هیجان و اضطراب بود.

پاسکال خودشون رو هرطور که میتونستن به رقیباشون میکوبیدن تا زمین بزننشون ولی موفق نمیشدن توپ رو از دستشون در بیارن.

لحظات پایانی بازی بود و استرسی که هم بازیکنا هم افراد بیرون زمین داشتن با یه حمله تروریستی برابری میکرد!

افرادی که تا چند لحظه قبل بیرون از زمین نشسته بودن حالا ایستاده بودن و همونطور که از استرس به نفس نفس افتاده بودن به توپی که انگار نمیخواست روی زمین بیفته نگاه میکردن.

بازیکن ایرلندی به چند قدمی منطقه امن رسید و نفس همه توی سینه هاشون حبس شده بود.

بازیکن به یک قدمی خط رسید و درست یک لحظه قبل از این که قدم آخر رو برداره و توپ رو روی زمین بکوبه سوت پایان بازی به صدا در اومد.

همه ورزشگاه برای یه ثانیه توی شوک فرو رفت و بعد که فهمیدن چه اتفاقی افتاده استادیوم با فریاد های بی سابقه‌ای به لرزش در اومد.

بازیکن های پاسکال جوری برای پیروزی و خالی کردن استرسشون فریاد میزدن که ممکن بود حتی به حنجرشون آسیب برسه.

اما اون بازی به حدی روشون فشار آورده بود که فقط از این روش میتونستن تخلیش کنن.

بکهیون، چانیول و بچه های روی نیمکت، به زمین بازی هجوم بردن و سمت بازیکن های خودشون رفتن.

چانیول به محض رسیدن به هم تیمی هاش جوری خودش رو روشون پرت کرد که چند نفر تعادلشون رو از دست دادن و روی زمین افتادن.

اما برای هیچکس مهم نبود.

همه فقط می‌خندیدن و فریاد می‌کشیدن.

سهون سرش رو چرخوند تا لوهان که کنار زمین نشسته بود روی پیدا کنه و ذوق زده تند تند براش دست تکون داد.

لوهان با لبخند گنده‌ای بهش نگاه کرد و بلند شد تا داخل زمین بره.

چانیول از روی زمین بلند شد سمت بکهیون که با چند نفر دیگه خوشحالی میکردن رفت و محکم بغلش کرد.

بک اول شوکه شد ولی بعد سمتش چرخید صورتش رو با دست هاش قاب گرفت.

"تونستیم..."

با ناباوری به چانیول که از خوشحالی بغض کرده بود گفت و چانیول سرش رو تکون داد.

بکهیون بلند خندید و سر چانیول رو پایین کشید و توی بغلش گرفت.

عمیق نفس گرفت و جوری که انگار با باز دم حس های بدش رو خارج میکردم، نفسش رو بیرون داد.

بک لبش رو گزید و محکم تر پسر مقابلش رو بغل کرد.

کریس آخر از همه داخل زمین اومد و با رضایت و خوشحالی به پسرایی که از شدت هیجان فریاد میزدن نگاه کرد.

این تیمی بود که به خاطر یه اتفاق عجیب و بی سابقه شکل گرفته بود و بعد از کلی بدبختی و مشکل تونسته بودن به هدفی که یک سال پیش داشتن برسن.

پایان.

Continue Reading

You'll Also Like

316K 9.5K 101
Daphne Bridgerton might have been the 1813 debutant diamond, but she wasn't the only miss to stand out that season. Behind her was a close second, he...
2.8M 63.8K 74
NOT EDITED! FIRST DRAFT! ... PHOTOS AND RESOURCES CREDITS TO THE RIGHTFUL OWNER Photos and resources used for the bc aren't mine.
5.1M 188K 73
Look at that amazing cover art by @sweettner Please check her out below! https://my.w.tt/qyi9NG3Lb5 - Sheila, the beautiful sheet black wolf is an un...
100K 3.9K 44
Kyungsoo leads one of Seoul's most feared gangs. However, he keeps his gang pretty lowkey at the same time. Considering they still attend school and...