⁦⚔️⁩The Condition Of Fight⁦⚔️...

By LeNoirCielDeLaNuit

67.7K 15.3K 4.1K

˙˚˙˚ teaser :🥀📝 بکهیون کاپیتان تیم پاسکال، از پارک چانیول که کاپیتان تیم توسکا و رقیبشه متنفره..... حالا چی... More

⁦⚔️⁩⁩لطفاً بخونید⁦⁦⚔️⁩
⁦⚔️⁩مبارزه اول: پاسکال⚔️
⁦⚔️⁩مبارزه دوم: توسکا⁦⚔️⁩
⁦⚔️⁩مبارزه سوم سوم: شیشه شکسته⁦⚔️⁩
⁦⚔️⁩مبارزه چهارم: آتیش سوزی⁦⚔️⁩
⁦⚔️⁩مبارزه پنجم: تماس دردسر ساز⁦⚔️⁩
⁦⚔️⁩مبارزه ششم: دیدار دوباره⚔️⁩
⁦⚔️⁩مبارزه هفتم: کاپیتان⁦⚔️⁩
⁦⚔️⁩ مبارزه هشتم: هم اتاقی⁦⚔️⁩
⁦⚔️⁩مبارزه نهم: پسر خاله بیشعور!⁦⚔️⁩
⁦⚔️⁩مبارزه دهم: شب کریسمس⁦⚔️⁩
⁦⚔️⁩ مبارزه یازدهم: آزمایشگاه شیمی⁦⚔️⁩
⚔️ مبارزه دوازدهم: خانواده اوه⁦⚔️⁩
⁦⚔️⁩مبارزه سیزدهم: قبولی توی توسکا کار هر کسی نیست!⚔️
⁦⚔️⁩مبارزه چهاردهم: یه کراش مزخرف...⁦⚔️⁩
⚔️مبارزه پونزدهم: صلیب⚔️
⚔️مبارزه شونزدهم: هی! با من قرار میذاری؟⚔️
⚔️مبارزه هفدهم: گندی زدی دو کیونگسو!⚔️
{*^•~•^*}
{~*•-•*~}
⚔️ مبارزه هجدهم: انقدر لجباز نباش بیون بکهیون⚔️
⚔️مبارزه نوزدهم: قرار خاص ⚔️
⚔️مبارزه بیستم: داری آزاردهنده میشی!⚔️
⚔️مبارزه بیست و یکم: تقصیر خودته که دیگه نمیتونم دوست داشته باشم⚔️
⚔️مبارزه بیست و دوم: تو منو به فاک دادی کریس وو؟!!⚔️
⚔️مبارزه بیست و سوم: غلت در لجن⚔️
⚔️مبارزه بیست و چهارم: عذاب وجدان بی دلیل⚔️
⚔️مبارزه بیست و پنجم: بعضی آرزو های نباید برآورده بشن...⚔️
⚔️مبارزه بیست و ششم: نمیشه گذشته رو دست کم گرفت!⚔️
{•~*^*~•}
⚔️مبارزه بیست و هفتم: صبر کردن، بهتر از هرگز دست نیافتنه⚔️
⚔️مبارزه بیست و هشتم: یادآوری خاطرات نچندان خوش‌آیند⚔️
⚔️مبارزه بیست و نهم: دوراهی⚔️
⚔️مبارزه سی‌ام: عروسک خرسی⚔️
⚔️مبارزه سی و یکم: می‌خوام خودخواه باشم⚔️
⚔️مبارزه سی و دوم: غیبت یک ماهه⚔️
⚔️مبارزه سی و سوم: آخرین سکسم⚔️
⚔️مبارزه سی و چهارم: من فقط یه احمقم نه؟⚔️
⚔️مبارزه سی و پنجم: درست عین یه سگ خیابونی⚔️
⚔️مبارزه سی و ششم: گلدن رتریور⚔️
⚔️مبارزه سی و هفتم: لبخند زدن در خسته ترین حالت⚔️
⚔️مبارزه سی و هشتم: دردی که با دیدنت شدت میگیره⚔️
⚔️مبارزه سی و نهم: ابراز علاقه که فقط کلامی نیست...⚔️
⚔️مبارزه چهلم: عاشق شدن به سبک یه عقده‌ای⚔️
⚔️مبارزه چهل و دوم: بوسه‌ی شبحِ گرگ و میش⚔️
⚔️مبارزه چهل و سوم: دست و پا زدن در مردابی از انعکاس های دروغین⚔️
⚔️مبارزه چهل و چهارم - نزدیک اما دور⚔️
⚔️مبارزه چهل و پنجم: سیب قرمز ممنوعه یا بهشت؟⚔️
⚔️مبارزه چهل و ششم: گاوِ نُه مَن شیر دِه⚔️
⚔️مبارزه چهل و هفتم: اولین ملاقات⚔️
⚔️مبارزه چهل و هشتم: کلماتی که هیچوقت گفته نشد⚔️
⚔️مبارزه چهل و نهم: گل مرداب⚔️
⚔️مبارزه پنجاهم: Ukiyo⚔️
⚔️مبارزه اخر: Wabi - Sabi⚔️
~سخن پایانی~

⚔️مبارزه چهل و یکم: یه مبارزه واقعی بین منطق و احساس⚔️

959 240 174
By LeNoirCielDeLaNuit

سریع گرم کنش رو توی ساک ورزشیش انداخت و زیپش رو کشید، ساک سبک رو روی دوشش انداخت و از اتاقش خارج شد.

خواست سمت در بره که از لای باز در اتاق لوهان دید پسر بزرگتر توی تاریکی روی تخت نشسته و به دیوار جلوش زل زده.

با اخم در اتاق رو کمی باز کرد و توجه لوهان جلب شد

"بیداری؟ ساعت شیش صبحه تازه... چقدر زود بیدار شدی"

هوا هنوز تاریک بود و لوهان معمولا زودتر از ظهر بیدار نمیشد.

"بیدار نشدم، بیدار بودم"

لوهان با صدای آروم گفت و دوباره دراز کشید.

"بیدار بودی؟ حالت بد بود؟"

سهون با اخم بیشتری پرسید و توی اتاق اومد

"نه، خوبم... مسابقت امروزه؟"

"اوهوم... احتملا شب خیلی دیر برگردم، شاید بخوایم بریم شام تیمی"

لوهان هومی کرد و دراز کشید

"باشه منم می‌خوابم"

سهون با تردید سرش رو تکون داد و در اتاق رو بست؛ بعد کفش هاش رو پوشید و از خونه بیرون رفت.

بر خلاف قبل که لوهان نصف روز با لذت تمام می‌خوابید چند روز بود که خیلی دیر می‌خوابید و حتی الان هم تا صبح بیدار بود و سهون نمی‌فهمید مشکلش چیه.

از طرفی بیشتر اوقات رو هم توی اتاقش بود و مثل قبل پای تلویزیون نمی نشست، اگر میخواست چیزی ببینه هم از لپ‌تاپش استفاده میکرد.

ولی چیزی که بیشتر از همه براش عجیب بود این بود که بوی گوشت و مرغ حالش رو بد میکرد و باید
میذاشت سرد بشن تا بوشون از بین بره و بعد میخورد.

هیچ جوره درک نمی‌کرد لوهانی که جونش برای غذا در می‌رفت الان چرا نمیتونه راحت غذا بخوره.

آهی کشید و از آسانسور که پیاده شد با دیدن ساعت "اوه"ی گفت و سریع تر سمت ماشینش قدم برداشت.

∞•°∞°•∞•°∞°•∞

کریس با پاش اروم روی زمین ضرب گرفته بود و منتظر پیاده شدن بازیکن ها از ون های باشگاه بود.

دو ساعت دیگه مسابقه شروع میشد و همه استرس داشتن.

بازیکنا مستقیم وارد رختکن بزرگ خودشون میشدن تا لباس هاشون رو عوض کنن.

رختکن ورزشگاه از مال باشگاه بزرگتر بود و جاشون بیشتر بود پس حداقل گرما و فشرده شدن به مشکلاتشون اضافه نمی‌کرد.

همه یه گوشه رختکن ولو شده بودن و با کلافگی خودشون رو به یه چیزی مشغول میکردن تا استرسشون کم تر کنن.

کریس به چهارچوب در تکیه داد و آهی کشید. چند قدم جلو اومد و لب هاش رو تر کرد.

"بچه ها! چند دقیقه به من گوش بدید."

اول با صدایی بلندی گفت و وقتی مطمئن شد بقیه دارن بهش توجه میکنن نفس عمیقی کشید و یه دستش رو به کمرش زد.

"من می‌دونم که هشت ماه پیش وقتی مجبور شدیم دوتا تیم رو ادغام کنیم چقدر برای همتون سخت بوده، به ترکیب عادت نداشتید، تمرین ها براتون جدید بود و قطعا همه چیز سخت تر از سال های قبل بودن و درک میکنم که الان چقدر استرس دارید و نگرانید که قراره این بازی چجوری باشه. ولی شما بیشتر از هشت ماه تمرین کردین نه؟ به بهترین نحو هم این کار رو انجام دادید! همتون تمام سعیتون رو کردید و حالا قراره نتیجه رو ببینین. و مطمئن باشین که راضی از زمین میاین بیرون باشه؟"

حرف هاش رو زده بود ولی باز هم از استرسشون کم نشده بود.

روی نیم کت کنار دیوار نشست و خم شد تا تسلط بیشتری داشته باشه و لب هاش رو با صدای پاپ مانندی باز کرد

"هی... پسرا... اگر باختیم... اگر به هر دلیلی نتونستیم برنده بشیم... اشکال نداره!"

بقیه با تعجب و ناامیدی نگاهش کردن.

"مگه میشه مهم نباشه؟! اگر ببازیم یعنی گند زدیم! مگه میشه گند زدن اشکال نداشته باشه؟!"

کریس به جیسونگ که با کلافگی ازش پرسیده بود نگاه کرد و سرش رو تکون داد.

"اره میشه! به هر حال... چه این بازی رو ببرید چه ببازید برای مسابقات بین المللی شما انتخاب شدین. میتونین این مسابقه رو برای امتحان کردن خودتون و کار تیمیتون در نظر بگیرید. برید توی زمین و خودتون رو محک بزنین ببینین تونستین با شرایط جدید کنار بیاین یا نه. هوم؟ نظرتون چیه؟"

از گوشه چشم به همه نگاه کرد، به نظر میرسید آروم تر شدن و بالاخره حرفای کریس روشون اثر گذاشته.

محکم دست هاش رو به هم زد تا سکوت و جو خفقان آور رختکن رو بشکنه و صدای رو بالا برد.

"ولی هرکی که اشتباه کنه مجبورش میکنم پنج جلسه سوزن درمانی بره پیش سوهو هیونگتون! حالا هم پاشید گرم کنید چون ممکنه بعدا آبکش شین!"

با این حرفش بقیه خندشون گرفت و از جاشون بلند شدن.

با روحیه‌ای به مراتب بهتر از ده دقیقه پیش توی یه صف پشت سر هم وارد زمین شدن تا کنار تیم حرفیشون گرم کنن.

"برای چی از من مایه میذاری!!"

سوهو که پشت در ایستاده بود با اخم ازش پرسید و کریس خندید.

"چون که چیزی بیشتر از سوزن درمانی براشون ترسناک نیست!"

سوهو آهی کشید و محکم بازوی کریس رو فشار داد تا آخش رو بشنوه و بعد وارد زمین شد که روی نیمکت مخصوصش بشینه.

کریس ناباورانه خندید و پشت سرش از راهرو خارج شد و سینش رو با هوای تازه و خوب بیرون پر کرد.

نگاهی به زمین بزرگ که بازیکنای هر دو تیم داخلش در حال گرم کردن بودن انداخت و لبخندی زد.

∞•°∞°•∞•°∞°•∞

بابل‌تیش رو توی دستش گرفت و از پله های کوتاه بالا رفت تا به ردیف صندلی خودش برسه.

صندلی ها پره پر بودن و با بدبختی تونسته بود بیرون استادیوم از یکی از تماشاچیا بلیطش رو بخره.

آهی کشید و روی صندلی قرمزش نشست، کپ سرمه‌ایش رو پایین کشید تا صورتش رو بپوشونه و بعد کامل به صندلیش تکیه داد.

بازی هنوز شروع نشده بود و همه مشغول حرف زدن با هم دیگه بودن.

"چقدر خوب شد که با هم یکی شدن نه؟ وای این یکیو ببین چقدر جذابه"

دختری که روی ردیف جلوی لوهان نشسته بود به دوستش گفت و خودش رو روی اون انداخت.

"وای اره مخصوصا شماره ۲۵!!"

دختر دوم هم با ذوق تقریبا جیغ زد و لوهان به بینیش چین داد.

"اومدن بازی رو ببینن یا بازیکنا رو دید بزنن..."

زیر لب زمزمه کرد و با بی میلی از بابل‌تیش خورد، به روی خودش هم نیاورد که خودش هم دقیقا برای دید زدن اومده بازی رو ببینه!

و گرنه که سهون یه تلویزیون بزرگ توی خونش داشت...

بازیکنا کم کم داشتن سر پست های خودشون میرفتن و برای شروع بازی آماده میشدن، هم فاصله زیاد بود و به خاطر کلاه های بزرگ نمیتونست صورت کسی رو تشخیص بده اما می‌دونست که عدد ۷ روی لباس سهونه پس راحت پیداش کرد.

کلاهش رو بازم پایین تر کشید که مطمئن بشه قیافش معلوم نیست و ریلکس به زمین نگاه کرد تا بازی شروع بشه.

از طرف دیگه توی زمین بازی همه سر جاشون ایستاده بود و به هم دیگه نگاه میکردن.

استرس داشتن طبیعی بود و همشون نگران بودن، درسته که بار ها با هم دیگه برای تمرین بازی کرده بودن ولی الان داشتن توی همین ترکیب مسابقه میدادن و تنها چیزی که میتونست باعث شه موفق بشن این بود که به هم دیگه اعتماد داشته باشن.

چیزی که کریس هشت ماه تمام سعی کرد بینشون ایجاد کنه.

کریس لبش رو از داخل گزید و کنار زمین ایستاد تا یه بار دیگه ترکیب تیم مقابل رو بررسی کنه و بعد رفت و روی یکی از نیمکت ها نشست.

بکهیون عصبی از روی نیمکت نشستنش تند تند پاش رو تکون میداد و دندون هاش رو روی هم می‌فشرد.

کریس شونه بکهیون رو فشرد و به زمین خیره شد.

"به نفع خودته"

بکهیون تکخند حرصی‌ای زد و سرش رو تکون داد.

"ولم کن کریس..."

و شونش رو آزاد کرد. کریس دیگه حرفی نزد و با ستون کردن آرنجش روی زانو هاش خم شد تا تمرکز بیشتری داشته باشه و سوت آغاز بازی زده شد.

شروع کوارتر اول مال تیم حریف بود پس چانیول با یه شوت بلند توپ روی پرت کرد توی زمین اونا و سنتر تیم مقابل بعد از گرفتن توپ اون رو به کوارتربک خودشون پاس داد.

چانیول نگاه موشکافانه‌ای به کوارتربک تیم مقابل انداخت تا بفهمه استراتژیش چیه و وقتی مطمئن شد که خودش قراره توپ رو حمل کنه به جونگین اشاره زد تا آماده باشه.

کوارتربک تیم مقابل به سمت اونا میومد و تیم مهاجم راه رو براش باز میکردن.

وونهو و مینهو سمت گارد و تکلر تیم مقابل رفتن تا جلوشون رو بگیرن که چانیول بتونه توپ رو از دست بازیکنشون در بیاره و با یه پاس کوتاه بندازتش توی بغل جونگین.

کای به لطف پاهای سریعی که داشت با شتاب توی زمین حرف میدوید، باید ده یارد دیگه حرکت میکرد تا بتونه توپ رو داون کنه و شوت بزنه ولی وقتی دید یکی از مدافع ها داره نزدیکش میشه سریع توپ رو با یه پاس بلند به وونهو که دو یارد جلو تر از خودش بود داد و موازی اون حرکت کرد تا اگر نیاز شد بتونه پاسش رو بگیره.

گارد و تکلر خودشون رو به وونهو رسوندن تا نذارن کسی توپ رو از دستش رو در بیاره.

وونهو هنوز نیم یارد بیشتر جلو نیومده بود که با نزدیک شدن مدافع تیم مقابل بی دلیل ترسید توپ رو از دست بده برای همین همون جا توپ رو داون کرد در حالی که هفت یارد دیگه باید حرکت میکرد و فقط سه بار دیگه میتونست توپ رو روی زمین بذاره.

کریس لعنتی فرستاد و با اخم به داور گفت که میخواد وونهو رو بیاره بیرون.

کیونگسو سریع جاش رو با وونهو عوض کرد و از همون نقطه شروع به دویدن کرد.

کمی که جلوتر رفت توپ رو به چانیول پاس داد اما چون هیچ گاردی نزدیک چان نبود چند لحظه بعد زمین زدنش و آرنجش به زمین خورد.(خوردن آرنج به زمین: از دست دادن توپ)

تیم مقابل توپ رو گرفتن و سمت زمین پاسکال می‌دویدن.

پاسکال سریع حالت دفاعی به خودشون گرفتن و با حمله سعی کردن توپ رو از دست رقیب بگیرن ولی موفق نشدن.

کوارتر اول با نتیجه صفر صفر تموم شد و وارد ۱۵ دقیقه دوم بازی شدن.

بازی از همون نقطه قبل با حمله‌ی تیم رقیب شروع شد، کوارتربکشون خیلی سریع بود به خاطر همین حتی وقتی گاردش رو کنار زدن باز هم نتونستون توپ رو ازش بگیرن.

بازیکن توپ رو به فول بک پشتش پاس داد و تا جلو بره و خودش مدافع پاسکال رو کنار زد تا دستش به توپ نرسه.

فول‌بک توپ رو داون کرد و کوارتربک دوباره ازش جلو زد و توپ رو برداشت، بعد از رسیدن به منطقه تاچ‌داون با یه شوت محکم توپ رو توی دروازه پاسکال انداخت و با ضربه مجدد هفت امتیاز رو برای تیم خودشون گرفتن.

مربی های هر دو تیم بازیکن هاشون رو تعویض کردن و نیمه اول تموم شد.

کریس بطری های آب رو توی بغل بازیکنا پرت کرد و بالا سرشون ایستاد.

"جونگین واقعا نمیتونی سریع تر از این بدویی؟!!"

با عصبانیت سرش داد زد و کای سرش رو تکون داد.

"ببخشید..."

"ببخشید نداره میای بیرون! سهون تو جاش میری تو!"

سهون سرش رو تکون داد و دستش رو روی شونه جونگین گذاشت تا بهش دلگرمی بده.

"مینهو مدافع سمت راستشون قدش بلندتره وقتی میاد سمتت گارد نگیر هلش بده! هلل!!! فهمیدن اینا براتون انقدر سخته؟!!"

کریس عصبی بود و خود تیم هم کلافه، نیمه اول تموم شد بود رقیبشون ۷ امتیاز داشت.

از اب خنک توی بطریش خورد تا آروم تر بشه و لب هاش رو تر کرد.

"سعی میکنم تعویض رو بیشتر کنم که بازی از دستشون در بره فقط حالت دفاعیتون رو از دست ندین حتی وقتی که توی زمین اونایین!"

بعد از این که حرفاش تموم شد رفت و روی صندلیش نشست تا نیمه دوم شروع بشه.

"اگر بذاری برم تو-"

"خفه شو بکهیون من نمیتونم بذارم یه کوارتربک با پای مشکل دار بره توی زمین!"

جدیتش اخم بک رو بیشتر کرد و دوباره با حالت طلبکارانه ساکت سر جاش نشست.

بازی شروع شد و کریس با رضایت سرش رو تکون داد، مثل این که داشتن به حرف هاش عمل میکردن، حداقل خوب شروع کرده بودن.

کریس همونطور که گفته بود وقتی سهون برای اولین بار توپ رو داون کرد درخواست تعویض بازیکن داد و دوباره جونگین وارد زمین شد.

اینجوری میتونست تسلط تیم مقابل روی بازی رو کم کنه.

جونگین دو یارد مونده به منطقه تاچ‌داون توپ رو باز هم داون کرد و چانیول توپ رو برداشت و شروع به دویدن کرد.

وقتی نزدیک منطقه شد با دیدن این که مدافع های حریف گاردش رو کنار زدن توپ رو سریع به جونگین که لب منطقه قرمز منتظر بود پاس داد و کای بلافاصله تاچ داون کرد قبل از این که توپ از دستش بره.

و با شوت قوی‌ای توپ رو توی دروازه کوبید و بالاخره اولین گل شیش امتیازی به نفع توسکا!

صدای هواداران پاسکال و توسکا توی زمین به بالا ترین درجه خودش رسید.

اما متاسفانه ضربه مجدد از دستشون در رفت و نتونستون مساوی کنن.

کریس دوباره درخواست تعویض جونگین رو با سهون داد تا کای استراحت کنه، حالا هفت دقیقه از کوارتر سوم مونده بود و اگر میتونستن یه گل دیگه بزن جلو می‌افتادن ولی توی دقیقه آخر کوارتر دوم تیم رقیب یه گل شیش امتیازی دیگه زد.

حالا هفت امتیاز عقب بودن و فقط ۱۵ دقیقه وقت داشتن!

مربی تیم مقابل درخواست استراحت داده بود و دو دقیقه وقت داشتن تا نفس بکشن.

"خوبی؟"

چانیول از سهون که آرنجش رو گرفته بود پرسید و پسر کوچیکتر سرش رو تکون داد

"اره چیزی نیست..."

وقتی توپ رو از دست داده بود ضربه بدی به آرنجش وارد شده بود و درد میکرد ولی کای هم توی نیمه اول خیلی خسته شده بود و بدجور کتک خورده بود،بازی کردنش نفعی نداشت...

پس نمیتونست جاش رو با اون عوض کنه، بکهیون هم که به دلیل وضعیتش اجازه ورود به بازی رو نداشت.

در نتیجه چاره‌ای جز موندن توی زمین نداشت، با کمک چان بلند شد و کلاهش رو دوباره روی سرش گذاشت.

کوارتر آخر با پاس سنتر تیم مقابل به کوارتر‌بکشون شروع شد.

توسکا توپ رو از دستشون در آوردن و سهون با تمام توانش توی زمین حریف میدوید.

دوباره توپ رو داون کرد و وقتی نصف مسیر رو رفته بود با پرش یکی از مدافعان حریف زمین خورد و دستش زیرش موند.

درد وحشتناکی توی آرنجش پیچید و فریاد بلندی زد. بازی متوقف شد و تیم پزشکی سمتش اومدن.

کریس سمت کمک داور ها دوید تا باهاشون صحبت کنه.

"بازیکتون رو سریع تعویض کنین سه دقیقه وقت اضافه داده شده."

کریس با تعجب به کمک داور نگاه کرد

"روی بازیکن من خطا انجام شده و درخواست پنالتی دارم"

"نه خطایی در کار نبوده، به خاطر زمین خوردن مصدومیت ایجاد شده و گرنه ضربه‌ای صورت نگرفته"

کریس عصبی از وضعیت مسابقه و مصدومیت سهون دستش رو به کمرش زد و نفس سنگینی کشید.

"ضربه از پشت بوده نه از بغل و این خطاست!!"

"بله از پشت بوده ولی عمدی نبوده فقط یه برخورد ساده بوده"

کریس واقعا نیاز داشت یه مشت توی صورت هر شیش تا داور بزنه ولی حیف که نمیتونست!

با حرص به جایگاه خودش برگشت و خواست به جونگین بگه که بره توی زمین ولی بکهیون سر راهش سبز شد.

"بذار برم تو"

"نه نمیشه!"

تلاش کرد بازوش رو از دست بکهیون در بیاره ولی بک محکم تر نگهش داشت.

"کریس سهون نمیتونه بازی کنه و جونگین هم خسته شده اگر بره توی زمین هیچ کاری نمیتونه بکنه منم برای تزیین نیاوردی اینجا! الان باید یه گل هفت امتیازی بگیریم تا مساوی کنیم و من میتونم!"

کریس خودش رو عقب کشید و دم عمیقی گرفت.

"بکهیون اگر-"

"هیچی نمیشه! قول میدم..."

بکهیون با صورت ملتمسی گفت و کریس دستش رو روی شقیقش گذاشت.

چند بار عمیق تنفس کرد تا آروم بشه و بعد به ناچار سرش رو تکون داد

"باشه... باشه برو ولی مساوی کن. ریسک نکن باشه؟!"

بکهیون با خوشحالی لبخندی زد و سرش رو تکون داد.

"نگران نباش حواسم هست"

کلاهش رو از روی صندلی برداشت و با رضایت روی سرش گذاشت.

بالاخره میتونست توی این مسابقه شرکت کنه و حالا یه نفس راحت کشید.

چند بار بدنش رو کش آورد تا از آماده بودنش مطمئن بشه و بعد رفت تا سر پستش بایسته.

تنها لطفی که کمک داور ها کرده بودن این بود که بازی از دو یارد جلوتر شروع بشه.

همه چیز داشت خوب پیش می‌رفت. کریس علاوه بر بکهیون واید رسیور و فول‌بک رو هم عوض کرده بود برای همین الان تقریبا تیم تازه نفس بودن‌.

بک با دوتا گارد و تکلر میدوید و یک یارد قبل از منطقه قرمز داون سوم رو انجام داد.

چانیول توپ رو برداشت و دوید. وقتی مطمئن شد بک بهش رسیده توپ رو بهش پاس داد و بکهیون تاچ داون کرد.

با یه ضربه عالی ۶ امتیاز گرفت و حالا اگر ضربه مجدد خوب پیش می‌رفت میتونستن مساوی کنن.

چانیول دوباره سمتش دوید تا توپ رو ازش بگیره و ضربه مجدد رو بزنن اما بکهیون به جای اینکار تصمیم گرفت دوباره تاچ‌داون انجام بده تا به جای یه امتیاز، دو امتیاز بگیره.

دقیقا کاری که کریس بهش گفته بود انجام نده! اما بکهیون به تساوی رضایت نمی‌داد و میخواست که حتما بازی رو ببره!

بی اهمیت به تعجب چانیول و عصبانیت کریس از نیم یارد عقب تر دویدن رو شروع کرد.

تکلر ها به خودشون اومدن و کنارش حرکت کردن که مدافعان حریف رو کنار بزنن تا بکهیون بتونه حرکت کنه و راهش باز بشه.

کریس با خشم حرکات بکهیون رو دنبال میکرد و نفس های تند میکشید.

اگر باعث می‌شد به جای مساوی کردن ببازن اونوقت کریس به ابکش شدن توسط سوهو رضایت نمی‌داد، بدون شک میکشتش!

بکهیون با وجود این موضوع باز هم این ریسک رو پدیرفت و به لطف تکلر ها تونست بدون مزاحمت دوباره توپ رو تاچ داون کنه و با یه شوت دو امتیاز بگیره.

بعد از این گل روی زمین نشست و نفس نفس زد.

انقدر سریع دویده بود که حالا پاهاش رو حس نمی‌کرد و بدنش داغ کرده بود.

زیر چشمی نگاهی به کریس که بهش خیره بود انداخت و سریع روش رو برگردوند.

حالا که توی وقت اضافه بودن باید فقط دو دقیقه از دروازشون دفاع می‌کردن تا توپ داخلش نره و اونوقت بازی رو میبردن.

∞•°∞°•∞•°∞°•∞

کیونگسو توپ رو از چنگ بازیکن حریف در آورد و به بکهیون پاس داد.

بک بعد از دریافت توپ دویدن رو شروع کرد، کمتر از یک دقیقه از بازی مونده بود و امکان نداشت که بازی رو از دست بدن پس با خیال راحت میدوید.

تکلر حریف بهش نزدیک شد و بکهیون برای این که دیگه حوصله ریسک نداشت خواست توپ رو به چانیول که سمت راستش، منتظر ایستاده بود پاس بده ولی به خاطر فشاری که به پاش آورده بود مچش تیر بدی کشید و توپ رو در جهت اشتباهی پاس داد.

خوشبختانه واید رسیور خودشون توپ رو گرفت و همون موقع سوت پایان بازی زده شد.

بکهیون سر جاش ایستاده بود و با صورتی که مچاله شده بود چندتا نفس سنگین کشید تا دردش کمتر بشه و بعد با کمی لنگ زدن سمت بقیه رفت.

استادیوم پر از صدای جیغ و فریاد بود بازیکنای خودشون با خوشحالی کلاه هاشون رو روی زمین پرت میکردن و داد میزدن تا هیجانشون رو تخیله کنن.

"هی کاپیتان کارت خوب بود!!"

جیسونگ رو به بک گفت و بعد از خستگی روی زمین کنار بقیه ولو شد.

بکهیون لبخند خسته‌ای زد و سرش رو بالا آورد تا موهاش رو عقب بزنه که با چانیول چشم تو چشم شد اما در کمال تعجب چان روش رو برگردوند و سمت بقیه رفت.

اخمی از روی تعجب بین ابرو های بک نقش بست و خواست سمتش بره تا بفهمه مشکلش چیه ولی کریس جلوش رو گرفت.

"به خاطر این کارت مطمئن باش که تنبیه میشی!"

کریس جدی گفت و بازوی بک رو با ضرب ول کرد.

"هی اینجوری نباش! ما بردیم"

بکهیون با لبخند گفت و از کریس آویزون شد تا ارومش کنه ولی کریس اهمیتی بهش نداد

"ولی من بهت گفته بودم ریسک نکن!"

و بعد خودش رو از دست بکهیون آزاد کرد و سمت تیم رفت تا برای دست دادن با حریف بلندشون کنه.

ولی همه جوری روی زمین ولو شده بودن که انگار دیگه توانایی تکون خوردن نداشتن!

∞•°∞°•∞•°∞°•∞

لوهان نگران، سریع از سکو ها پایین اومد و توی راهرو های پیچ در پیچ ساختمون پشت ورزشگاه دوید تا به قسمت مخصوص بازیکنا برسه ولی قبل از این که بتونه از در رد بشه دوتا از مامورای امنیتی ورزشگاه جلوش رو گرفتن.

"ببخشید کسی اجازه ورود به این قسمت رو نداره"

لوهان گردنش رو کشید تا بتونه پشت بادیگارد های هیکلی رو ببینه و بعد لبش رو تر کرد.

"ولی من باید برم تو..."

عاجزانه گفت اما مامور دست هاش رو جلوی بدنش قلاب کرده بود و به نظرش قرار نبود اجازه بده بره داخل.

"فقط اگر جزو پرسنل یا نزدیکان بازیکنا باشین میتونین برید داخل"

لوهان ابروش رو بالا انداخت و لبخندی زد

"چه خوب چون من باید برم پسر خالم رو ببینم، پارک چانیول! یه کار واجب باهام داشت"

از اونجایی که مأموران امنیتی باید همیشه احتملا وجود خبرنگار های فضول رو میدادن پس بی‌سیمش رو درآورد تا چک کنه ولی لوهان دستش رو روی دست مرد گذاشت.

"در واقع به خاطر بردشون می‌خوام سوپرایزش کنم اگر بخواین امار بگیرید همه چیز لو می‌ره..."

مامور دوم که به نظر رئیس اون یکی میومد نگاهی به سر تا پای لوهان انداخت و بعد رو به همکارش کرد.

"گوشیش رو بگیر و بگردش ببین اگر دوربین یا ضبط صوت داشت نگهشون دار بعد بذار بره"

لوهان لبخند زد و دست هاش رو باز کرد تا بازرسی بدنی بشه و موبایلش رو هم تحویل داد.

بعد از کمی کلنجار رفتن با محافظ ها تونست از در رد بشه و داخل راه روی بعدی بره.

"هیچ فرقی نداره که حداقل یه ذره خشگل تر میساختنش..."

با بی میلی گفت و دنبال اتاق مورد نظرش گشت. همه جا ساکت بود و فقط از رختکن های انتهای راهرو صدای حرف زدن میومد.

"شاید منتقلش کردن بیمارستان..."

وقتی به نتیجه‌ای نرسید زیر لب زمزمه کرد اما با صدای آخی که از سمت چپش اومد سریع پشت در اتاق رفت و خودش رو کشید تا از شیشه روی در یواشکی نگاهی به داخل بندازه.

با پیدا کردن سهون روی تخت و دیدن چندتا تکنسین اورژانس و پزشک دقیق تر نگاه کرد تا بفهمه حال سهون چجوریه.

وقتی توی بازی زمین خورده بود واقعا نگران شده و کلی صبر کرده تا بازی تموم بشه که بتونه از جایگاه تماشاچیا خارج بشه ولی حالا به نظر میومد اونقدر وضعیت جدی نبوده که نیاز باشه بره بیمارستان و سرپایی درمانش میکردن.

وقتی از خوب بودن اوضاع مطمئن شد آهی کشید و از روی پنجه هاش پایین اومد.

لب هاش رو کج کرد و بعد از نیم نگاهی که برای آخرین بار به در انداخت سمت خروجی رفت.

قبل از این که از راهرو خارج بشه چانیول رو دید که با قدم های سریع وارد یکی از رختکن ها که به خاطر تعمیرات خالی بود، شد.

خواست سمتش بره ولی وقتی دید بکهیون هم پشت سرش با جدیت رفت داخل ابروش رو بالا انداخت و ترجیح داد بیخیال شه.

پس برگشت پیش محافظا تا لوازمش رو پس بگیره.

∞•°∞°•∞•°∞°•∞

بکهیون در رختکن رو بهم زد و رو شونه چانیول که مشغول جمع کردن لوازمش بود زد.

"چته؟"

چانیول اهمیتی بهش نداد و و فقط لباس های ورزشی و لوازمش رو توی ساکش میچپوند.

"میگم چرا اینجوری میکنی؟!"

بکهیون واقعا دلیل نادیده گرفته شدنش درست بعد از این که داشت نرم تر میشد رو نمی‌فهمید.

"دارم ساکم رو جمع میکنم"

بی‌اعتنا گفت و بکهیون اخمی کرد. دستش رو روی بازوش گذاشت و با ضرب سمت خودش برش گردوند.

"چرا انقدر مسخره بازی در میاری؟!"

چانیول نفس عمیقی کشید و لباس توی دستش رو پرت کرد روی ساکت.

"اینو من باید بپرسم نه تو!"

بکهیون اخمی کرد و یه قدم رفت عقب.

"منظورت چیه؟"

"منظوم چیه؟! هیچی منظور خاصی ندارم الانم اگر اجازه بدی می‌خوام برم کلا استعفا بدم!"

بک رو کنار زد و خواست از در بره بیرون که بکهیون محکم در رو بست و جلوش رو گرفت.

"استعفا چرا؟"

با صدای آروم و موشکافانه‌ای پرسید، چانیول لب هاش رو روی هم فشرد و نگاهی به چشم های بک انداخت.

"چون تو برای این که به من پاس ندی حتی حاضری بازی رو به خطر بندازیی!! پس منم میرم که اذیت نشی!"

"چرا الکی زر میزنی؟!!"

اخم غلیظی روی پیشونی بک نقش بسته بود و باعث شد چانیول یه قدم عقب بره.

"وقتی در موردش چیزی خبر نداری چرا برای خودت داستان میسازی؟ هان؟!"

"الان میخوای بگی از من متنفر نیستی؟!"

اخم بک کمتر شد و چانیول ابروش رو بالا انداخت.

"هستی یا نیستی؟!"

"نیستم!"

چانیول بلند پرسید و بکهیون هم متقابلاً بلند جوابش رو داد.

چان ابروش رو بالا انداخت و به قدم جلو اومد

"پس یعنی دوسم داری؟"

"چه ربطی داره..."

بکهیون اروم زمزمه کرد و به همون اندازه عقب رفت.

"حرفمو نپیچون! دوستم داری یا نداری؟"

"ندارم!"

محکم داد زد ولی چشم تو چشم شدن با چانیول معذبش میکرد پس روش رو برگردوند و به لاکر های رختکن خیره شد.

"به من نگاه کن و جوابمو بده بکهیون"

چانیول با جدیت گفت و انقدر یه قدم یه قدم جلو اومد که بکهیون گوشه دیوار گیر افتاد.

چانیول با فاصله کم جلوش ایستاده بود و پشتش به دیوار خورده بود، این وضعیت عصبیش میکرد و نفس هاش تند میشد.

"برو کنار..."

با صدایی که به زور شنیده می‌شد زمزمه کرد و چانیول سرش رو به نفی تکون داد.

افتاده بود روی دور لج!

"تا جوابمو ندی نمیرم. دوستم داری یا نداری؟"

"گفتم ندارم برو کناار!!"

بکهیون جیغ مانند گفت و سعی کرد چان رو کنار بزنه اما عصبی شدنش و درد شدیدی که توی پاش احساس میکرد تمام زورش رو گرفته بودن.

چانیول چونه استخوانیش رو گرفت و با ضرب سمت خودش برگردوند.

"باید توی چشمام نگاه کنی و جوابم رو بدی!"

نفس هاش تند شده بود و چانیول بیشتر تحت فشار میذاشتش.

انگار از صبر کردن خسته شده بود.

اگر تحت فشارش میذاشت بالاخره کوتاه میومد ولی میدید که بکهیون داره اذیت میشه.

اما اگر هم الان ولش میکرد اونوقت مجبور بود از زیر صفر شروع کنه و واقعا تا الان هم خیلی سعیش رو کرده بود تا به بکهیون فشار نیاد.

به هیچ عنوان طلبکار نبود ولی دلش میخواست بکهیون زودتر با خودش روراست بشه.

بک لب هاش رو روی هم فشار میداد و مردمک چشم هاش که دوباره ناخواسته تر شده بودن رو مدام روی صورت چانیول میچرخوند.

"بکهیون!!"

چانیول اسمش رو بلند داد زد و بک از جاش پرید جیغ زد.

"ولم کننن ازت بدم میاددددد!!"

محکم مشتش رو به دیوار کنارش زد و سر چان داد زد اما پسر کوچیکتر وحشت زده از رفتار بکهیون که بی شباهت به یه حمله عصبی نبود سر جاش ایستاد.

بک موهای خودش رو کشید و دوباره جیغ زد

"ازت متنفرم!! ازت متنفررررمممم!!"

چان سریع دست هاش رو گرفت و کنارش به در چسبوند تا بیشتر از این به خودش آسیب نزنه

"ازت متنفرم... ازت متنفرم... اره من... من ازت متنفرم!"

"شیشش... باشه آروم باش..."

چانیول اصلا فکر نمی‌کرد بکهیون انقدر از کنترل خارج بشه و اینطوری واکنش بده و خیلی نگران شده بود.

بک مدام سرش رو تکون میداد و جملات رو عین نوار ضبط شده میگفت

"من دوست ندارم... من ازت بدم میاد... من ازت متنفرم، آره من... من دوست ندااارممم"

دوباره برای کلمه صداش بالا رفت و جیغ زد ولی به ثانیه نکشید که لب هاش بین لبای مرد رو به روش کشیده و بی حرکت شد.

به خاطر شوک حرکتش برای یه لحظه ثابت موند و بعد محکم چانیول هل داد اما قبل از این بتونه تکون بخوره چانیول دوباره سمتش اومد و لب هاش رو به زور بین لب های خودش گرفت.

بکهیون با دست هاش پسش میزد و سعی میکرد صورتش رو برگردونه ولی لب هاش ناخواسته با پسر قدبلند مقابلش همراه شده بودن.

چانیول لبخند ریزی زد و با یک دستش گردن بک و با دست دیگش صورتش رو گرفته بود و محکم می‌بوسیدش.

انقباض بدن بک کم کم از بین رفت و دستش آروم روی بازوی چان ثابت شد.

اشک بک از گوشه چشمش رو صورتش ریخت و دست چانیول رو خیس کرد.

پسر کوچیکتر لب هاش رو فاصله داد و بوسه ملایمی روی لب های بک گذاشت.

کمی صورتش رو عقب برد و پیشونیش رو به پیشونی بک تیکه داد.

آروم با انگشتش روی صویت بکهیون ضرب گرفته بود و با چشم های بسته فقط نفس می‌کشید.

اما هنوز بکهیون رو سفت گرفته بود و نمیذاشت تکون بخوره.

بکهیون هم چشم هاش رو بسته بود و نفس های بریده بریده اما عمیق میکشید تا تپش قلبش رو مرتب کنه.

نفس هاش غیر ارادی با ضرب انگشت چانیول روی پوست صورتش یکی شده بود.

انگار پسر کوچیکتر از قصد این کارو میکرد تا بک بتونه راحت تر نفس بکشه.

چانیول کمی بعد دستش رو برداشت یه ذره عقب رفت که بکهیون آروم روی زانو هاش سرخورد و پشت به دیوار روی زمین افتاد.

توی بدنش احساس ضعف میکرد، انگار همون انرژی کمی که براش مونده بود رو به خاطر حمله نصفه و نیمه چند دقیقه قبل و بوسه کوتاهش از دست داده بود و حالا نمیتونست روی پاش بایسته.

چانیول با خستگی نگاهش کرد و ساکش رو از روی نیمکت داخل رختکن برداشت که توجه بکهیون بهش جلب شد.

قبل از این که پسر بزرگتر فرصت کنه چیزی بگه از رختکن بیرون رفت و در رو پشت سرش بهم زد.

بکهیون چند لحظه با گیجی ناشی از ضعف به در بسته خیره موند و بعد با بیاد آوردن این که چانیول تصمیم داشت استعفا بده با ضرب از جاش بلند شد.

یه لحظه برای این که یه دفعه‌ای بلند شده و حواسش به درد پاش نبود خودش رو لعنت کرد و با پایی که لنگ میزد سریع دنبال چان دویید.

اگر چانیول برای استعفا دادن مجبور میشد، حتما اتفاقات هفت سال پیش رو تعریف میکرد.

شاید به خاطر اینکار اخراج نمیشد ولی در صورت رسانه‌ای شدنش قطعا محبوبیتش از بین می‌رفت و اونوقت دیگه صددرصد اخراج میشد!

با عجله خودش رو به چانیول که پشت در اتاقی که کریس داخلش حضور داشت ایستاده بود رسوند و دستش رو محکم کشید.

"نکن!"

با نفس نفس زدن گفت و پلک هاش رو روی هم فشرد تا بتونه ذوق ذوق کردن مچ پاش رو تحمل کنه.

"برات مهمه؟"

چانیول برخلاف چند دقیقه قبل که جدی و از خود راضی باهاش صحبت می‌کرد الان آروم و بدون هیچ حسی توی نگاهش پرسید.

بکهیون آبدهنش رو قورت داد تا کمی خشکی گلوش رو از بین ببره و آروم سرش رو تکون داد.

"اره مهمه"

"چرا؟"

چان پرسید و بکهیون با خستگی تکخند صدا داری زد.

"اذیتم نکن..."

چانیول چیزی نگفت و فقط آروم دست بک رو از روی دستش پایین انداخت و برگشت تا در بزنه که بکهیون دوباره کشیدش.

"باشه... باشه دوست دارم!"

چانیول نفس عمیقی کشید و لبخندی زد، دوباره به سمتش برگشت و خواست حرفی بزنه که بکهیون فحشی داد و روی زمین افتاد.

"لعنت بهت..."

محکم پاش رو توی دستش نگه داشته بود و لبش که کمی قرمز شده بود رو بین دندون هاش گرفته بود.

چانیول ساکش رو ول کرد و با وحشت کنارش زانو زد.

"چیشده؟! پات درد می‌کنه؟!! بکهیون!"

"آه خفه شو الان کریس میاد بیرون! بدبخت میشم..."

صداش انگار از ته چاه بیرون میومد و معلوم بود چقدر داره درد می‌کشه.

تمام این مدت با وجود دردش سر پا ایستاده بود، حتی دویده بود و حالا دیگه درد طاقتش رو بریده بود.

چانیول نوچی کرد و نگاهی به در پشت سرش انداخت و خواست به بکهیون پیشنهاد بده که کولش کنه ولی به خاطر یه دفعه‌ای برگشتنش بکهیون رو سوپرایز کرده بود و متوجه نگاهش روی لب های خودش شد.

بکهیون سریع نگاهش رو گرفت و روی پاش خم شد و محکم تر گرفتش ولی چانیول دستش رو زیر چونه بک گذاشت و سرش رو بالا آورد و خیلی آروم و کوتاه لبش رو بوسید.

به خاطر این که روی بکهیون خم شده بود پاش تکون خورد و پسر بزرگتر از درد دندون هاش رو داخل لب چان فرو برد.

چان آخ آرومی گفت و چشم هاش رو بست، طعم گس خون رو حس کرد ولی به روی خودش نیاورد و عقب رفت.

"بیا روی کولم..."

گفت و بعد پشتش رو به بکهیون کرد تا راحت تر بتونه سوار شه.

بکهیون با صورت مچاله شده از درد خودش رو بالا کشید و روی دوش چان افتاد بعد دست هاش رو دور گردنش حلقه کرد.

چانیول با احتیاط بلند شد تا درد بیشتری به بکهیون نده و ساکش رو هم برداشت.

پاهای بکهیون رو گرفت دوباره سمت همون رختکن انتهای راهرو که کسی نزدکیش نمیشد رفتن.

بکهیون رو آهسته روی نیمکت نشوند و کمرش رو صاف کرد.

"همینجا بشین، من میرم به کریس میگم که خسته‌ای، میخوای برگردی خوابگاه و نمیتونیم باهاشون بریم بیرون"

بکهیون همون‌طور که کفشش رو در می آورد تا پاش رو چک کنه سرش رو تکون داد و چان طبق حرفش از اتاق بیرون رفت.

بکهیون نگاه به در انداخت و یاد چند دقیقه قبل و بوسشون کنار در افتاد.

سرش رو پایین انداخت و نفسش رو بیرون داد.

احساس خجالت می‌کرد و نمیدونست باید چیکار کنه...

دستش رو توی موهاش برد و سعی کرد بهش فکر نکنه تا کمتر معذب بشه اما سوزش لبش دوباره براش یادآور میشد.

به ورم پاش نگاه کرد و لبخند محوی زد.

نمی‌خواست قبول کنه ولی الان حس بهتری داشت و سبک شده بود.

انگار یه سنگ بزرگ از روی سینش برداشته بودن و حالا میتونست نفس بکشه.

چانیول مجبورش کرده بود هم به اون و هم به خودش اعتراف کنه که دوسش داره، هرچند براش سخت بود ولی آروم شده بود...

قبل از این که فکرش به سمت درست بودن یا نبودن احساساتش بره در توسط چانیول باز و رشته افکار بکهیون هم پاره شد.

"حله میتونیم بریم!"

پایان مبارزه چهل و یکم
ادامه دارد...

اه بالاخره به نفس راحت کشیدم😪

بچه انقدر که نوشتن یه بازی ازم انرژی برد بازی میکردم کمتر خسته میشدم:/
این چه وضعشه😐💔
خب از چانبک راضی بودین ایشالا؟😂
ولی خیلیم خوشحال نباشینا🙄
به هر حال من بیشعورم🚶🏻‍♀️
حرف خاصیم ندارم🤔
خدافظ👋🏻
نظرم بدین در ضمن😐🔪

راستی یه چیزی(همیشه پ‌.ن دارم من:/)
دفعه قبل که تایپا رو بهتون گفتم بعضیا گفتن بکهیون شبیه تایپش نیست و اینا
بچه ها تایپ بکهیون و چانیول و لوهان یه ذره سوهو ناسالمه پس ممکنه یه چیزاییشون کاملا برعکس تایپشون باشه.🙄💔

Continue Reading

You'll Also Like

437K 9.6K 53
Story of Louisa Shenrey Sapphire Kim the adopted daughter of Kim Family. Her life is full of challenges and full of lies. She is A Gangster not only...
654K 33.1K 61
A Story of a cute naughty prince who called himself Mr Taetae got Married to a Handsome yet Cold King Jeon Jungkook. The Union of Two totally differe...
603 86 5
complete پنج شاتی زیبا از #chanbeak #honhan ژانر : عاشقانه ،کمدی ،دانشگاهی بیون بکهیون هیولایی ک کل دانشگاه ازش میترسن و لوهانی ک عاشقه اما از وارد...
29.7K 6.9K 48
✴️Wake up and save me✴️ "بیدارشو و نجاتم بده" نویسند : boom✨ ژانر : رومنس، درام، اسمات، انگست، رازآلود، جنائی... کاپل ها : چانبک(اصلی)، کایبک، کایسو،...