just act.prt 2

4.4K 588 33
                                    

✧ریدرهای قشنگم توجه کنید که این پارت اسمات و شامل صحنه های باز هست اگر دوست ندارید میتونید این پارت رو نخونید. ^^ ✧

وقتی روی تخت تقریبا پرت شد نفسش رو بیرون داد و با خودش فکر کرد"بهترین تایم برای فراره کوک" یه نقشه سطحی از اینکه چطور میتونست از خونه خارج بشه توی ذهنش رسم کرد البته که تمام اون نقشه با خیمه زدن تهیونگ روش و قفل کردن مچ دست هاش بین دستش به فاک رفت.
-یااا ولم کن
با چشم های گرد شده به مردی که یکی از زانوهاش رو وسط پاهاش گذاشته بود و با اینکه کاملا روی تخت نیومده بود ولی روش خیمه زده بود و حتی دست هاش رو هم قفل کرده بود نگاه کرد.
+بهتره هر چی میگم و خوب گوش کنی سوییتی .... امروز رو مود خوبی نیستم
برای چند لحظه به چشم های رنگ شب تهیونگ خیره شد و کمی خودش رو تو جاش بالا کشید و وقتی صورتش رو نزدیک صورت جدی تهیونگ آورد زمزمه کرد:
-اگه مخالفت نکنم که جونگ کوک نیستم
تکونی به دست هاش داد تا شاید آزاد بشه و وقتی دید از این خبرها نیست کلافه نفسش رو بیرون داد و با حرص به تهیونگ نگاه کرد.
-اونی که باید تنبیه بشه .. تویی مستر .. نات می!
+نه بیب .. تو ددی رو عصبی کردی .... در ضمن امشب باید گوش بدی
با تحکم گفت و بعد از فشار محکمی که به مچ دست پسر زیرش وارد کرد ، از روش بلند شد.
جونگ کوک بالافاصله تو جاش نشست و به مچ دستش که رد انگشت های تهیونگ روش مونده بود نگاه کرد و شروع به ماساژ دادنش کرد.
+لباس هاتو دربیار
با شنیدن صدای ددیش متعجب سرش رو بالا گرفت و با دیدنش که گره کرواتش رو شل کرده بود و با نیشخند رو اعصاب روی لب هاش داخل کمد دنبال چیزی میگشت ، آب دهنش رو ناخواسته قورت داد.
-اگه درنیارم؟
تهیونگ جعبه مخمل مشکی رنگ نسبتا متوسطی رو از داخل کمد خارج کرد و چشم های جونگ کوک با ناباوری گرد شد!
این جعبه مخصوص فانتزی هاشون بود و قابل ذکره که تا به حال حتی بهش نزدیک هم نشده بودن چه برسه به استفاده!
چون این جعبه رو جیمین ؛ دوست مسخره تهیونگ به عنوان کادو سالگرد دوستیشون هدیه داده بود و روش هم اسم "جعبه فانتزیاتون" رو گذاشته بود و خب ... تهیونگ و جونگ کوک هر دو تصمیم گرفته بودن هیچ وقت سمتش نرن ولی حالا دقیقا چی داشت میدید؟
مرد بزرگتر جعبه رو روی میز کنار تخت گذاشت و با بی تفاوتی شونه ای بالا انداخت.
+خودم درشون میارم
در جعبه رو باز کرد و بعد از نگاهی که به وسیله های داخلش انداخت نیشخندی روی لبش شکل گرفت ، طناب و دستبند رو از توی جعبه بیرون کشید و همین کافی بود تا رنگ از رخسار جونگ کوک بپره.
حقیقتا میتونست فرار کنه .. ولی کنجکاوی لعنتیش نمیذاشت! میخواست ببینه تهیونگ میخواد چیکار کنه .. در هر صورت تا حالا توی این یک سال تنبیهی  جز اسپنک های دردناک نداشت.
لبش رو با زبونش خیس کرد و تکونی توی جاش خورد که توجه تهیونگ رو جلب کرد ، با دیدن لباس های کوک که هنوز توی تنش بود خندش گرفت .... اون پسر واقعا مرزهای تخسیت رو جا به جا کرده بود.
دستبند و طناب رو روی میز رها کرد و وقتی لبه تخت نشست همزمان با چنگی که به پهلوی دوست پسرش زد اون رو سمت خودش کشوند.
+لباس هاتو درنیاوردی؟
نگاه سردرگم جونگ ‌کوک توی چشم هاش چرخید و چرخید و در آخر لب هاش با حالت کیوتی آویزون شدن.
-نه ... درنیاوردم که!
بعد از این حرفش ، خودش رو نامحسوس به سمت عقب روی تخت لیز داد.
دست تهیونگ زیر چونش نشست و بدون اینکه نگاهش رو از لب های آویزون بانی تو بغلش بگیره انگشت شصتش رو با حرص روی لب پایینش کشید و غرولند کرد.
+هیچ وقت گوش نمیدی
لب هاش رو با حرص روی لب های جونگ کوک  کوبوند و با این کار چشم های پسر رو به روش گرد شد.
دست تهیونگ روی کمرش شروع به حرکت کرد و همزمان با گاز دردناکی که از لب پایینش گرفت زبونش رو روی لب بالاش کشید و بعد از مک عمیقی که بهش زد زبونش رو داخل دهن کوک سر داد.
مژه های جونگ کوک روی هم افتادن و دستش دور گردن پسر رو به روش حلقه شد و همزمان با دست آزادش چنگی به بازوش زد.
دست تهیونگ از زیر پیراهن کوک عبور کرد و همونطور که پوست نرم بدنش رو لمس میکرد روی تخت دراز کشش کرد و خودش هم روش خیمه زد.
دستش رو به لبه شلوارک پسر زیرش رسوند و همونطور که با حرص لب هاش رو میبوسید شلوارکش رو به سمت پایین کشید. با فاصله کمی که از هم گرفتن ، جونگ کوک شروع به کشیدن نفس های جسته و گریخته از بین لب های نیمه باز خیسش کرد و در همون حال نگاهش رو تو چهره جدی و جذاب تهیونگ چرخوند.
نیشخندی روی لب های سرخ شده تهیونگ نشست و خودش رو عقب کشید، شلوارک کوک رو از تنش خارج کرد و با دیدن عضو سخت شدش نیشخندش عمق گرفت.
+یکی اینجا با یه بوسه بدجور تحریک شده
با دیدن گونه های سرخ شده پسر زیرش تک خنده ای کرد و وقتی روش خیمه زد دستش رو سمت لبه تیشرتش برد و تو یه حرکت اونو از سرش بیرون کشید و کنار شلوارکش، پایین تخت انداخت.
حالا جونگ کوک کاملا لخت و عریان رو به روی ته قرار داشت و نگاه خریدارانه ددیش روی بدنش میچرخید.
"نباید کم بیاری کوک"
این دقیقا چیزی بود که تو ذهن لجباز اون طراح لباس جوان پر رنگ و پر رنگتر میشد ، بنابراین زانوش رو بالا آورد و درست روی عضو تهیونگ نگهش داشت و به شکل دورانی شروع به حرکت دادنش کرد.
-نه .. حرف گوش کردن و دوست ندارم .. بیب
با پررویی زمزمه کرد و نگاهش رو تو چشم های تهیونگ نگه داشت ... میدونست تهیونگ تا چه حد از این که اینطوری باهاش صحبت کنه بدش میاد ولی این دلیل نمیشد که بخواد اهمیتی بده. اما خب .. انگار امشب تهیونگ مستی چیزی بود! چرا که نه تنها اخم نکرد بلکه لبش رو با زبونش خیس کرد و همونطور که از روش بلند میشد تک خنده ای زد.
+امشب شیطنت ممنوعه سوییت هارت
به دستبند و طناب روی میز چنگ زد و وقتی سمت کوک برگشت بدون هیچ ملایمتی از زیر بازوش گرفت و سمت لبه تخت کشوندش.
+پشتتو بهم کن و دست هاتو بهم بده
وقتی توی جاش صاف شد و شروع به باز کردن قفل دستبند کرد دستور داد و همین حرف و لحن کافی بود تا چشم های جونگ کوک گرد بشه و از پایین به ددیش نگاه کنه.
-میخوای دستامو ببندی؟
+داری طولش میدی بیب .. جای سوال کاری که گفتمو بکن
تهیونگ همزمان با نگاهی که به ساعت مچیش انداخت انگار که کلافه شده باشه با حرص گفت و جونگ کوک همونطور که پشتش رو بهش میکرد تقریبا جیغ زد:
-یااااا سر من داد نزناااا
تهیونگ سمتش خم شد و در حالی که دستبند فلزی صورتی رو دور دستش میبست زمزمه کرد:
+کی داد زد؟!
-آخ ... آرومتر
با درد خفیفی که توی مچ دست هاش پیچید غرولند کرد. کاملا مطمئن بود که تهیونگ تا آخرین درجه اون دستبند رو محکم کرده!
اصلا وات د فاک؟! چرا داشت اینطور مطیع طور رفتار میکرد؟ ... شاید چون اولین بار بود که این ساید متفاوت از کیم تهیونگ همیشه منطقی و محتاط رو میدید و .... داشت خوشش میومد؟!
+دراز بکش
مرد بزرگتر بدون اینکه بخواد اهمیت بده دستور داد و به طنابی که کنار کوک روی تخت انداخته بود چنگی زد و منتظر به پسر روی تخت نگاه کرد.
-فقط محض کنجکاوی دراز میکشم .. تاکید میکنم .. کنجکاوی .. فکر نکن به حرفت گوش دادم
با حرص غرولند کرد و وقتی تو جاش دراز کشید ، ناله ای از درد دست هاش کرد و سعی کرد جوری دراز بکشه که حداقل دست هاش کمتر به فاک برن.
با حس بسته شدن مچ پاش چشم هاش گرد و لب هاش تبدیل به خط شد .... وات د فاک کیم تهیونگ ؟
سرش رو از تخت فاصله داد و با دیدن تهیونگی که در حال بستن پاهای برهنه اش به دو طرف تخت بود شوکه تر از قبل شد.
-ت ... تهیونگ داری چیکار میکنی؟
نگاه برزخی و کاملا جدی ته روش نشست.
+تهش میفهمی بیب
-تهش پاره ام
کوک زمزمه کرد و با ترس آب دهنش رو قورت داد .... حالا دو تا پاهاش به دو طرف تخت بسته شده بودن و کاملا خلع سلاح روی تخت تسلیم ددیش بود.
+گفته بودی از چشمبند بدت میاد؟
تهیونگ وقتی دوباره سر وقت اون جعبه کوفتی رفت پرسید و جونگ کوک چند تا پلک گیج زد.
-اوهوم .... فکرشم نکن
تیکه دوم حرفش رو وقتی زد که تهیونگ چشمبند صورتی رنگی رو از تو جعبه درآورد و به سمتش حرکت کرد.
+یادم نمیاد بهت حق انتخاب داده باشم سوییتی
سمت کوک خم شد و چشمبند رو از سرش رد و روی چشم هاش تنظیم کرد .... با اینکه چشمبند زده بود ولی بازم بینی خوش تراش و لب های نیمه بازش ترکیب هورنی ای ازش میساختن.
-د .. ددی
وقتی صدای دور شدن قدم های تهیونگ رو شنید با ترس نالید .... نکنه میخواست تا فردا صبح همینطوری روی تخت رهاش کنه؟
مطمئنا بدنش نابود میشد و تا آخر عمرش چوب خشک میموند.
وقتی صدای قدم های بلند تهیونگ رو شنید ، افکارش به همون سرعت که به سراغش اومده بودن به همون سرعتم نابود شدن.
+خب بیب .. میخوام تمام حواست رو بدی به حس لامست
وقتی روی بیبیش خیمه زد با لحن جذابی زمزمه کرد و بوسه سطحی ای روی لب های نیمه بازش زد.
چرخ یا همون فرفره وارتنبرگ رو روشن کرد و خیلی آروم به دوست پسرش نزدیکش کرد.
گوش های حساس شده جونگ کوک از روی کنجکاوی تکون ریزی خوردن و لحظه بعد با چرخش چرخ دور نیپل صورتیش نفسش تو گلوش گره خورد.
-این .. این چیه؟....آهههه
وقتی تهیونگ درجه چرخ رو زیاد کرد نالید و قوسی به کمرش داد .. این ابزار کوفتی هر چیزی که بود به شدت اعصابش رو بهم میریخت و این بهم ریختگی با حس چیزی درست روی ورودیش بیشترم شد.
تهیونگ همونطور که چرخ رو روی اونیکی نیپلش سر میداد با لوب ورودی کوک رو خیس میکرد.
تقصیره خودش بود که تهیونگ رو تا این حد عصبی کرده بود و حالا باید تقاصش رو پس میداد.
نیشخندی روی لبش نشست و وقتی از چرب شدن ورودی کوک مطمئن شد سرش رو جلو برد و بوسه ای زیر گوشش زد. همین حرکت ساده کافی بود تا کوک سرش رو سمتش کج کنه و با به دندون کشیدن لبش زمزمه کنه:
-ددی میخواد باهام چیکار کنه؟
تهیونگ برای چند لحظه بهش خیره شد و در آخر همزمان با حرکت دادن چرخ اطراف عضوش جواب داد:
+خودت به زودی میفهمی جئون جونگ کوک
جونگ کوک با ناله کشداری اعتراضش رو نشون داد و کلافه تو جاش وول خورد. تهیونگ داشت به طرز دردناکی تحریکش میکرد و اینکه الان عضوش سخت شده بود اتفاق دور از ذهنی نبود.
تهیونگ چرخ رو روی کشاله رونش برد و به وسیله دیگه ای که خریده بود چنگ زد و لحظه بعد جونگ کوک با حس پر شدن دهنش نفسش گرفت.
زبونش رو روی اون چیز نرمی که واقعا ایده ای دربارش نداشت کشید و کم کم متوجه شد که .. فاک!!! .. تهیونگ یه پستونک داخل دهنش گذاشته بود؟
+تا وقتی نگفتم نمیتونی درش بیاری .. پس .. حرفم نمیتونی بزنی
با لحن خش داری دستور داد و چرخ رو کنار گذاشت. جونگ کوک برای لحظه ای از سکوت یهویی ایجاد شده ، لرز خفیفی رو تو بدنش حس کرد .. تهیونگ این بار یکم زیادی جدی نبود؟!
تهیونگ رینگی که خریده بود رو از کنار بقیه سکس توی ها برداشت.
بین انگشت هاش چرخی بهش داد و با نگاهش بررسیش کرد و بعد از پلک کلافه ای که زد ، عضو تحریک شده جونگ کوک رو بین دست دیگش گرفت.
لحظه ای که رینگ رو، دور سر عضو پسر روی تخت چفت کرد جونگ کوک بیش از پیش سوپرایز شد و با حس سرمای حلقه وار شیء احتمالا فلزی ای که سر عضوش حس میکرد همراه با لرزی که از بدنش رد شد ناله ناباوری کرد.
-داری چیکار میکنی ددی؟
ددی صداش میزد تا شاید اون حس عصبانیت تهیونگ رو حتی شده اندکی سرکوب کنه ولی خب انگار چیزی روی اون مردی که رنگ نگاهش عوض شده بود تاثیر نداشت.
حرف زدنش باعث شد پستونکش از دهنش کنار صورتش روی تشک تخت بی افته و خط باریک و براقی از بزاقش رو از گوشه لب های ملتهبش تا روی گونه اش بکشه و همین ، موجب تجربه لرز دردناک اما لذت بخشی از اسپنک محکم دست بزرگ دوست پسرش روی پوست دون دون شده باسنش بشه.
+مگه بهت نگفتم پستونکت رو تو دهنت نگه دار و حرف نزن بیبی بوی؟
-آههه ... م .. من گیج شدم .... این چیه؟
+رینگی که نمیذاره کام بشی
همزمان با برگردوندن دوباره پستونک داخل دهن جونگ کوک جواب داد و نگاهی به ترکیب سکسی دوست پسرش انداخت.
دست ها و پاهاش بسته شده ، چشمبند صورتی رنگ مانع دیدش میشد و بین لب های صورتی و براقش یه پستونک صورتی و سفید ثابت مونده بود.
تهیونگ اصلا اهل اینجور کارها نبود! ولی حالا که یک سال از رابطشون گذشته بود و یه همچین درامای شیرینی رو تجربه کرده بودن ، بهتر بود به جونگ کوک بفهمونه بیشتر یه بیبی سرکشه تا یه بیبی که ادای ددی ها رو درمیاره و باهاش مخ تهیونگ رو به فاک میده.
نگاهی به ویبراتور انداخت و بعد از برداشتنش به طور دورانی روی ورودی جونگ کوک کشیدش و با این کار باعث شد تو جاش جهش ریزی بزنه.
نمیتونست حرفی بزنه چون فاک .. هیچ معلوم نبود ته چش شده و با این دست و پای بسته ترجیح میداد فعلا رو مخ دوست پسرش راه نره .. در هر حال جونگ کوک همونقدر که لجباز بود منطقی بود و خودش رو دوست داشت.
از طرفی خوب میدونست تهیونگ وقتی عصبی میشه تا چه حد میتونه ترسناک باشه و همین بیشتر از قبل تو تصمیمش مصمم ترش میکرد و باعث میشد کماکان اون پستونک مسخره رو بین لب هاش نگه داره.
تهیونگ به آرومی ویبراتور رو داخلش کرد و در مقابل ، کوک پستونک تو دهنش رو به دندون گرفت و از ته گلوش نالید.
-اووووممم
نیشخندی روی لب هاش نشست و وقتی ویبراتور رو کاملا داخل جونگ کوک فرو کرد ، متوجه قطره اشکی که از چشم بسته بیبیش بیرون اومد و چشم بندش رو خیس کرد ، نشد.
+خوبه بیب
بدون اینکه نگاهش رو به جونگ کوک بده گفت و ریموت ویبراتور رو تو دستش گرفت.
+میخوام وقتی ویبراتور داخلت میلرزه صدای ملچ ملوچت که داری پستونکت رو مک میزنی رو بشنوم سوییت هارت
ویبراتور رو روشن کرد و جونگ کوک که هنوز حرفی که شنیده بود رو به طور کامل درک نکرده بود ، با حس لرزش چیزی که داخلش بود تقریبا تو جاش پرید و برای خلاص شدن ازش ناخودآگاه  شروع به تاب دادن به بدنش کرد .. تهیونگ دقیقا داشت چه غلطی میکرد؟
هنوز دردش آروم نشده بود که اون چیز کوفتی داخلش شروع به تکون خوردن کرده بود و از طرفی رینگ دور عضوش داشت از شیش جهت مخش رو به فاک میداد و همه این ها دور هم باعث میشدن هر لحظه دلش بخواد از جاش بلند شه برای همیشه از اون خونه و صاحبش فرار کنه.
مچ دست هاش به خاطر دستبندی که تهیونگ بهش زده بود دردناک شده و پستونک توی دهنش شدیدا تو مخش بود و چشم بندش با اینکه به تاریکی عادتش داده بود اما هر لحظه بیشتر از قبل اعصاب خط خطی جونگ کوک رو خط مینداخت چون .. جاست فاک .. کوک از محدود شدن متنفر بود و تهیونگ دقیقا روی تک به تک خط قرمزهاش دست گذاشته بود.
+دوستش داری بیبی؟
با بالاتر رفتن درجه ویبراتور قوسی به کمرش داد و همزمان با صدای ترسناک تهیونگ ناله عمیقی کرد و پستونک برای بار دوم از روی لب هاش به بیرون افتاد.
+ته .. منو ببوس
جونگ کوک با صدایی آروم و لحنی ناامید زمزمه کرد. واقعا داشت به این که این آدم واقعا تهیونگ خودشه شک میکرد. انگار که تنها دست آویزش باشه گفت و منتظر موند.
لحن جونگ کوک به حدی حس عجیبی داشت که تهیونگ با اینکه هیچ قصدی برای بوسیدن جونگ کوک نداشت و تا آخر تنبیهش میخواست سرسختیش رو حفظ کنه ، بی اراده روش خیمه زد و لحظه بعد کوک داخل تخت فرو رفت و لب های تهیونگ با حرص واضحی روی لب هاش کوبیده شد.
ویبراتور باعث لرزیدن باسنش میشد و کشیده شدن دست های بزرگ تهیونگ روی بدنش بهش حس بهشت رو میداد.
به خاطر دستبندی که دست هاش رو بسته بود نمیتونست بین موهای رئیسش چنگ بندازه ولی تمام سعیش رو میکرد حداقل اون بوسه رو از دست نده. بوسه ای که ته دلش رو قرص کرده بود. حتی اگه این سایدی جدید و اندکی بی رحم از دوست پسرش بود ، با این حال باز هم تهیونگِ خودش بود. تهیونگی که رئیس بازی تو خونش بود ولی جونگ کوک رو دوست داشت. حتی اگه رئیس وارانه!
وقتی از هم فاصله گرفتن قفسه سینه هر دو به شدت بالا پایین میشد و نفس های نصفه نیمشون بازدم اون یکی رو شکار میکرد. جونگ کوک بالافاصله ناله کشیده و کلافه ای کرد.
-میشه جای ویبراتور .. دیکتو داخلم حس کنم ددی؟
همزمان با لحن شهوتناکش قوسی به کمرش داد و با خاموش شدن  ویبراتور و خالی شدن سوراخش ، ناله کوتاهی کرد.
تهیونگ برای چند لحظه به پسر زیرش خیره شد .. فکر میکرد در همین حد تنبیه براش کافی باشه. برای همین از روش بلند شد.
و خب جونگ کوک نمیتونست باور کنه؟!!
یعنی تهیونگ میخواست با یه عضو سخت شده همینطور رهاش کنه؟
دندون هاش رو با حرص بهم کوبید و اندکی روی هم سایید. فقط کافی بود همچین کاری کنه تا از شرکت استعفا بده و برای همیشه ترکش کنه! جونگ کوک شاید کمی بچه پررو بازی درآورده بود ولی قطعا مستحق این رفتار هم نبود.
با حس برگشتن تهیونگ سمتش و لحظه بعد باز شدن مچ دست هاش ، تمام معادلاتش بهم ریخت. متعجب تکونی توی جاش خورد و همونطور که مچ دست های دردناکش رو مالش میداد منتظره حرکت دیگه ای از تهیونگ موند.
نایی برای برداشتن چشمبند روی چشم هاش نداشت و حقیقتا حوصله ای هم برای بهونه دادن دست تهیونگ نداشت. از این تهیونگ هیچ بعید نبود دوست پسرش رو همینطور که به تخت بسته شده رها کنه.
تهیونگ برای بار چندم توی اون روز روش خیمه زد و همونطور که نگاه خیرش جای به جای صورت کوک میچرخید چشمبند رو از سرش بیرون کشید و با دیدن مژه های خیس جونگ کوک تکون شوکه ای خورد.
"جونگ کوکش گریه کرده بود؟"
این چیزی بود که در لحظه مثل سم کل ذهن و قلبش رو آلوده کرد و در حالی که سعی میکرد نشون نده تا چه حد عذاب وجدان داره ، با همون چهره جدی به چشم های جونگ کوک که حالا بعد از چند تا پلک  باز شده بود نگاه کرد.
+همیشه مجبورم میکنی دست به کارهایی بزنم که حتی تا آخر عمرمم نمیتونستم بهشون فکر کنم
همزمان با بلند شدن از روش غرولند کرد و وقتی پاهای سرد شده پسر روی تخت رو باز کرد ، جونگ کوک سریعا پاهاش رو درحالیکه بهم میفشرد توی شکمش جمع کرد.
دست های بزرگ تهیونگ روی کرواتش نشست و همزمان با شل کردنش روی دوست پسر لجبازش خیمه زد.
+حالا که بهت فرق حرف با عمل رو به سبک خودم نشون دادم .... و تو بیبی خوبی بودی .. وقتشه جایزتم بگیری .. هوم؟
خیره به لب های براق کوک شمرده شمرده زمزمه کرد و لحظه بعد صدای بوسشون کل اتاق رو فرا گرفت.
همونطور که لب های پف کرده جونگ کوک رو بین لب هاش پرس میکرد ، کرواتش رو از دور گردنش باز کرد و انگشت های جونگ کوک توی باز کردن دکمه های پیراهنش به کمکش اومدن.
بدون اینکه بوسشون رو قطع کنه تو یه حرکت پیراهنش رو از تنش خارج کرد و پایین تخت جایی کنار کرواتش انداخت.
با بوسه صدا داری لب هاشون رو از هم جدا کردن و نفس نفس زنان برای چند لحظه بی صدا بهم خیره شدن و وقتی سر تهیونگ داخل گردنش فرو رفت ، دست های جونگ کوک دور گردنش حلقه و ناله هاش رو به بیرون رها شدن.
میدونست الان باید یه دعوای حسابی راه مینداخت ولی در حدی تحریک شده بود که کل مغزش رو از کار انداخته بود.
بوسه های خیس تهیونگ تا زیر شکمش کشیده شدن و فقط کافی بود انگشت های ته دور عضو تحریک شدش حلقه بشن تا نفسش توی سینش حبس بشه.
-آهههههه
همزمان با قوسی که به کمرش داد نالید و با فهمیدن این موضوع که تهیونگ هنوز شلوارش تنشه آهی کشید. دستش رو پایین برد و روی دست تهیونگ گذاشت و حرکات انگشت هاش رو متوقف کرد.
-اینجا نه!
تهیونگ با تعجب دستش رو عقب کشید و به گونه های سرخ شده و لب های متورم و در آخر چشم های خمار جونگ کوک خیره شد.
قبل از اینکه بخواد سوالی بپرسه جونگ کوک توی جاش نشست و چهار دست و پا سمتش اومد.
دستش رو از روی شلوار به عضو تهیونگ فشرد و لبش رو زبون زد.
-بیا بیخیال جایزه ام بشیم ددی .. من فردا کلی کار دارم .. نمیخوام وقتی نگاه بقیه روی بدنم میچرخه لنگ بزنم .. از دیشب که اون اتفاق افتاده حسابی مشهور شدم
با تموم شدن حرفش چشمکی به چهره اخمالود تهیونگ زد و از جاش بلند شد.
حقیقتا نمیخواست عقب بکشه .. فقط وقتی از تحریک شدن عضو تهیونگ مطمئن شده بود... دلش میخواست اندکی انتقام بگیره؟
به رینگ دور عضوش نگاهی انداخت و زمزمه کرد:
-فکر کنم باید برم حموم!
به سمت میز آرایش داخل اتاق رفت و از قصد جوری خم شد که کل بوت گردش رو توی چشم های رئیسش فرو کنه.
-ته ته لوب رو کجا گذاشتی؟
وقتی چیزی که میخواست رو توی کشو پیدا نکرد پرسید و یهو با حس چسبیدن تهیونگ بهش و صدای گرمش دم گوشش از جا پرید.
+سعی نکن فرار کنی سوییت هارت
با لحن خشن تهیونگ به علاوه اسپنکی که به بوت لختش زد ، لبش رو به دهن کشید و نیشخندش رو پنهون کرد.
-بهت گفتم که فردا باید برم سرکار...
+نمیخواد فردا بری .. برات مرخصی رد میکنم و بعدش چشم تک تک کسایی که بخوان نگاهت کنن رو درمیارم .... در ضمن ما نیازی به لوب نداریم بیب
تهیونگ با کلماتی که غیض و عصبانیت ازشون چکه میکرد غرید و تیکه آخر حرفش رو با چنگی که به باسن کوک زد زمزمه کرد.
فشار دست های جونگ کوک به لبه میز بیشتر شد و کم کم نیشخند شیطنت آمیزی رو لبش نشست و به سمت تهیونگ برگشت. از اون فاصله کم به صورتش نگاه کرد و همزمان با کج کردن سرش ، دستش به سمت کمربند ددیش رفت.
-اینقدر بدت میاد بقیه بدنم رو ببینن؟
خیره به تهیونگی که سمتش خم شده بود پرسید و وقتی موفق شد کمربندش رو باز کنه زیپ شلوارش رو پایین کشید.
+بهت نگفته بودم بدم میاد بقیه به چیزایی که متعلق به منن چشم داشته باشن؟
همونطور که با نگاه موشکافانش تمام اجزای صورت ظریف بیبیش رو از نظر میگذروند ادامه داد:
+صورتت .. بدنت .. رقصت .. تمام وقتت .. خودت جئون .. تمامت برای منه
همزمان با چنگی که به پهلوی کوک زد دم گوشش با صدای خش داری زمزمه کرد و با اتمام حرفش جونگ کوک ابروهاش رو بالا فرستاد و دستش رو از زیر باکسر سرمه ای دوست پسرش رد کرد و وقتی عضو سخت شدش رو تو دستش گرفت ، صورتش رو به صورت جذابه ددیش نزدیک تر کرد.
-من چیزی یادم نمیاد؟
با انگشت شصتش فشاری به سر حساس عضو تهیونگ آورد و تهیونگ که کلافگی از سر و روش میبارید با حرص نفسش رو به بیرون فوت کرد.
+نظرت چیه بهت جوری یادآوریش کنم که تا آخر عمرت یادت بمونه؟
چنگ پر حرصی به لپ باسن کوک زد و با نزدیک تر کشیدنش ، جونگ کوک بیشتر از قبل بهش چسبید و به حرکت دستش روی عضو تهیونگ با اغواگری ادامه داد.
-هووووم با کمال میل ددی .... میشه خیلی هارد یادآوریش کنی؟
لحن خمارش تو گوش های تهیونگ پیچید و لحظه بعد کوک در حالی که روی میز خم شده بود و عضو تهیونگ با حرص داخلش ضربه میزد نه تنها از حرفی که زده بود پشیمون نبود بلکه با هر بار برخورد عضو ددیش با پروستاتش بیشتر و بیشتر میخواست.
-آهههه ددی .... تو ... فااااک .. تو خیلی خوب انجامش میدی .. سریعتر ته...
به لبه میز چنگ زد و وقتی دست تهیونگ دور نیپلش پیچید و فشار ریزی بهش وارد کرد نالش بلند تر هم شد.
تهیونگ به قوس کمر جذاب و باسن تو پر و سفید دوست پسرش نگاه کرد و وقتی سرش رو از پشت داخل گردنش فرو کرد و با خیسی بوسه ای به اون نقطه گذاشت ضربه محکم و عمیقی داخلش زد.
+تو خیلی خوب بلدی منو دیوونه کنی جئون شی
تهیونگ با حرص جواب داد و وقتی دست هاش رو از روی نیپل کوک به سمت شکم و پهلوهاش لغزوند ، جونگ کوک به وضوح از این لمس شدن ها لذت برد و با سیلی صدا داری که روی بوتش به جا گذاشت برای بار هزارم ناله دوست پسر سرکشش رو درآورد.
-پس .. پس منم حق دارم .. به بقیه بگم .. ک .. که تو هم  .. فقط برای منی؟
جونگ کوک لا به لای نفس زدن هاش با لحن کشیده ای در حالی که بیشتر خم شده بود تا عضو تهیونگ رو بهتر حس کنه پرسید و تهیونگ نیشخندی زد.
+این همه .. دوسش داری؟
-دوست دارم .. قیافه اون دختری که .. مادرت .. برات انتخاب کرده رو .. وقتی این خبر رو میشنوه .. ببینم
با نفس نفس جواب داد و وقتی تهیونگ کامل ازش خارج شد و یه ضرب داخلش شد ، اجازه بیشتر فکر کردن رو بهش نداد و بعد از تک خنده ای که زد گفت:
+اینجا یه بیبی حسود داریم؟
جونگ کوک همراه با آه عمیقی که میکشید تو جاش صاف شد و همراه با چسبیدن به تهیونگ پر حرص نالید:
-فاک یو ته .. این رینگ لامصب رو ازم بکش بیروووون...

___________________________________

دوست های آرمی قشنگم
من تمام سعیم رو میکنم که طی تغییر ورژن اسمی جا نیوفته و توصیفات تا حدی نزدیک بشه اما اگر بازهم اسمی از زیر چشمم لیز خورده من صمیمانه عذر میخوام.
درباره لفظ مرد بزرگتری هم که برای تهیونگ به کار میره بیشتر اختلاف سنی مد نظره نه اختلاف جثه و سایز. هرچند تو ورژن چانبک هر دو معنی رو میده :D
دیگه اینکه همین .. بوس رو لپ های نرمتون ^^

DONT TALK JUST ACTWhere stories live. Discover now