قطعا میمرد قطعا اگه کوکیش چیزیش می‌شد میمرد .



نه نه

این اتفاق نمیوفته ....









درد

پاهاش اونقدر طاقت فرسا بود که نمیتونست تکون بخوره .

این قطعا وحشدناک ترین خاطره ی عمرش می‌شد .





قطره اشکی از چشماش چکید و روی صورت  معصوم پسری که مثل آهویی بی گناه توی بغلش از حال رفته بود افتاد.





کمی تکون خورد که باعث بدرد اومدن شدید رون پاش شد ....



ولی با کلی زحمت و درد خودش و جانگکوکو به کنار دخت رسوند و بهش تکیه داد .





اونقدری ازش خون رفته بود که مطمئن بوداگه تا چند ساعت دیگه درمان نمیشد میمرد و حصرت داشتن عشق بچگیش رو از دست میداد .





به جانگکوک نگاه کردم و بیش‌تر به خودش فشارش داد  جوری که بدن جونگوک روش بو و سرش رو شونه هاش .





دستش رو بالا برد و گونش رو نوازش کرد .





_طاقت بیار عشقم ......هنوز خیلی کارا هست که باید انجام بدیم .



قطره ی اشک دوباره از چشمش پایین ریخت.





چرا این بلا باید سرشون میومد .



_یادته عشقم ...یادته...



در حین گریه با چشمای سرخ لبخند زد  و لبای جانگوک رو نوازش کرد .



ادامه داد :



_یادته میگفتی دوست دارم کل جهان رو بگردم .روم ...یونان ...

هنوز یادمه که چطور با دستای پنبه اییی و کوچیکت نقشه هارو میدزدیدی و نقاشی خودت و من رو کنار کشور ها میکشیدی.





سرشو به سمت آسمونی که حالا تاریک بود گرفت و چشماش رو بست .

_چی بع سرت آوردن جانگکوک . باید بهم بگی ...







ناگهان صدای پایی به گوشش خورد .



سریع خودشو جمع و جور کرد و جسم توی بغلشو به خودش نزدیک تر کرد ..



ترس تمام وجودشو گرفته بود .



ایندفه دیگه نمیتونست جلوی کسی وایسه



این دفعه هیچ توانی نداشت .

همه جا رو محو میدید و سرش گیج میزد .



دستشو آروم آروم کنار برد و با کلی درد شمشیری که کنار افتاده بود رو بدست گرفت .





نفس نفس میزد ولی سلاح رو بالا گرفت .



داد زد :





_عوضیاااااااا از ما چی میخواین .



چند نفر بودن . حدود پنچ با ۴ نفر .

شایدم ۲ نفر ...



دستاش میلرزیدن ....

اون غریبه ها قطعا هر دوشون رو میکشتن



سرش رو تکون داد تا بتونه دقیق تز نگاه کنه



اون ....



_نامجون .؟



هیچ وقت توی عمرم یادش نمیومد ا  انقدر از دیدن نامجون  خوشحال شده باشه .



.

.








————————————————————————

خب سلام بچه ها ....

یزره حرف دارم براتون ♥️

اول اینکه خیلییییی ممنون واسه ۳کا شدنمون ...چون وقتی دیدم سه کا شده خیلی خوشحال شدم  و فقط واسه همین اپ کردم ....

روندمون یه شکله مثل قبل هفته ایی یبار یا دوبار

ولی فقط یچیزی فرق میکنه
اینار شرط ووت که گزاشتم منتظر میمونم تا به اون تعداد برسه بعد پارتو اپ میکنم .... فقط  با همین شرط اپ میشه .

یه چیز دیگه تعداد زیاد کلمات و زیاد بودن داستان به کامنتا بستگی داره دیگه خود دانید 💜💜💜🌝
———————
ووت ها برای این پارت باید ۵۵ تا باشه . و تا وقتی ۵۵ نشد اپ نمیشه
—————

اها تا یادم نرفتهتههههه

شما ها منو واسه اینکه قراره بود اپیک لاو اپ نشه پاره کردید .
ولی وقتی چنل تلگرام گزاشتم که تو خماری نمودید فقط ۳ نفر اومدن پی وی که بازم بتونن داستانو بخونن😐😐😐😐

واقعا موندم توش اگه کسی میتونه توضیح بده 😂😂😂


لاووووووو یوووووو الللللللل♥️♥️♥️💜💋💋💋💋♥️

OUR EPIC LOVE Where stories live. Discover now