قسمت ۲:معمای شیخ

1.4K 176 108
                                    

روزی شیخ هَرولد جمله مریدان را گرد خود جمع كردندی . بگفتا یا ایها المرادون و مرادات معمایی طرح میكنم كه اگر كسی پاسخ گفتندی بعد از من مِمبِر وان دی خواهد شدی .
جملگی مریدان سراپا هوش و گوش شدندی كه فرصت به دست آمده از كف نرویدندی .
شیخ بالای منبر برفت خشتكی خواراند و بگفت : آن چه عضوی از بدن است كه كوچك و بزرگ شدندی ، نرم هستندی ، و در عشق بازی به كار رفتندی!!!
(با خودكار قرمز در نسخه خطی اضافه شده كه تا همین جای كار هشت مرید تبخیر شدندی !!! )

سپس مریدان كه حدس هایی زدندی انگشت به دندان خاریدندی و پچ پچی در بین مریدان افتاد . ناگاه شیخ هرولد فریاد برآورد : اباله* چرا فكر بد میكنید جواب چیزی نیست جز قلب آدمی!!!
ما بقی مریدان نیز یا تبخیر شدندی یا ریدندی یا همچون اشتران و پیلان مست خود را به در و دیوار میكوفتندی . -----
* بعد از سالها تحقیق نیكلسون واژه شناس فرانسوی و زندگی در بین قبایل دور افتاده كاشف به عمل آمد كه اباله جمع ابله ها می باشد:)

خندیدن به سبک وان دی Where stories live. Discover now