دو زمان حس میکنی برات معجزه شده .
زمانی که فکر میکنی قراره به فنا بری و اونجا پایان خطه مبارزه اس ، و زمانی که به معجزه اعتقاد نداری .
***
به زرده ی تخم مرغ نگاه میکردم شدیدا دلم میخواست انگشتمُ بکنم توش و خرابش کنم .
به نظرم کار لذت بخشی میومد ، شاید چند ثانیه مونده بود انگشتمُ نزدیک زرده ی تخم مرغ کنم که صدای هارمونیکا که با تعجب مخلوط شده بود باعث شد دستمُ پس بکشم :
[ چیکار میکنی؟! ]
حس و حال کودکی خردسالُ داشتم که ارتکاب جرمش خوردن تارت شکلاتی بوده و خُرده تارت ها رو روی کاناپهی نو ریخته :
[ دارم کیک درست میکنم که ]
دستاشُ پشتش پنهان کرد :
[ چرا مثل قاتلا بهش نگاه میکنی که ؟ ]
لفظ قلم و لهجهی افتضاحمون برای بوسانی صحبت کردن به خنده انداختمون . شونه ای بالا انداختم :
[ تولدته گفتم شاید دلت بخواد کیک بخوری ]
هارمونیکا روی میز نشست و به پنجره ی خیس آشپزخونه خیره شد . میتونستم حس کنم که چقدر دلش گرفته :
[ خوشحال نیستی بلاخره یه سال بزرگ تر شدی؟ ]
پاهای آویزونشُ تو هوا تکون داد :
[ فقط یک سال پیرتر شدم ]
" بی میل " به نظر بی حوصله میومد . من سعی کرده بودم بهترین تربیت و خوشی هایی که خودم نداشتمُ به برادرم یاد بدم اما ذهن فرسوده با بدن جوانم در تضاد بود یه تناقض یکدست و گذاف .
سعی کردم لبخند بزنم :
[ یاا جیمنااا ! بهتر نیست به جای کیک، سوپ جلبک سیاه بکنم تو حلقت؟ ]
تو کشور شرقیمون برای متولد شدن سوپ جلبک میزاشتن صد البته که ما غربی بزرگ شدیم و کمی برامون سخت بود غذا های آسیایی بخوریم اما بازم شوخی و مزاح به دل بد نمیگفت ..نه؟
چهره اش با انزجار جمع شد :
[ اَه مرده شورتُ تو سردخونه ببرن آخه من به غذاهای دریایی آلرژی دارم ...جیمین اسممُ درست بگوهااا ]
آلرژی نداشت اما بوی ضحم دریا حالشُ بهم میزد و معده اشُ ناراحت و من از این قضیه فقط میتونستم لذت ببرم :
[ کیک بلک فارست بریزم دور سوپ جلبک بار بزارم پس]
از رو میز پرید پایین. مطمئنا میخواست موهامُ بکشه
هر موقع از قلم کم میآورد بهم حمله میکرد.
از آشپزخونه زدم بیرون و تا دم دمای عصر دنبال هم کردیم و کیک پختیم .
درحالی که ترکیب چای و عسل میخوردم لباس شنامُ برداشتم . هوا بارونی آنچنان نبود و فقط دَم داشت
نمیتونستم از شنا کردن بگذرم . حس مولکول های هیدروژن و اکسیژن رو پوستم بهم حس شادابی عام میداد.
نمیتونستم لحظه ای به این فکر کنم که اگر شنا نکنم مرگ به بالینم میاد . شنا تمام وجودم بود و بدن امگاییم با شنا خوی گرفته بود .
ESTÁS LEYENDO
𝗠𝗔𝗡𝗨𝗘𝗟 / VKOOK
Romance+ [ از اینکه به کسی بگم 'برگرد' متنفرم، از اینکه برای کسی نگرانی به خرج بدم متنفرم، از اینکه روتُ برام کج میکنی متنفرم ، از اینکه برای کسی از همهی خط قرمزام بگذرم متنفرم ] *** + منزجرکننده اس ! تو باعث شدی تا زانو برم تو گِل! _ اون گِل نیستُ پِهِن...
