از نایتزبریج تا بنکساید دویدم. ضربات پاهام به زمینِ سخت درد رو توی وجودم شعله ور میکرد اما نمیتونستم فقط اونجا وایسم و منتظر تاکسی باشم. باید ادامه میدادم.
بعد از نیمه شب به آپارتمان هری رسیدم. مه غلیظی از رودخونه ی تیمز میومد. نمیتونستم چیزی ببینم، فقط صدای سیلی امواج به ساحل و بوق کشتی رو میشنیدم.
به زنگها نگاه کردم، واحد هری هنوزم یه مستطیل سفید رنگ خالی بود. سراسیمه زنگ رو فشردم. جواب نداد. بهش زنگ زدم و تکست دادم هرچند که میدونستم جواب نمیده و بی فایدهست. همینطورم بود. لعنتی. به امید اینکه ساکن طبقه ی اول بشنوه و در رو باز کنه شروع کردم به کوبیدن در. وقتی کارم جواب نداد زنگ تمام طبقات رو زدم تا اینکه بالاخره یکیشون بهم جواب بده.
صدای گیج زنی و گریه نوزادی توی گوشم پیچید. " بله؟"
" هی! من اینجام تا هری استایلز رو ببینم. واحد 10!"
" همون رقصنده؟"
" آره! خودشه!"
" شما؟"
" دوستش. لویی تاملینسون."
" نمیتونم بذارم یه غریبه وارد ساختمون شه."
" من که غریبه نیستم!"
" پس چرا آقای استایلز خودشون در رو براتون باز نمیکنن؟"
" نمیدونم! ببین، فکرمیکنم مشکلی براش پیش اومده. خواهش میکنم کمکمکن!"
صدای بوق و بعد کلیکی رو شنیدم که در باز شد. با زنی حدودای سی سال رو به رو شدم که روبدوشامبر آبی و دمپایی پوشیده بود. " قرار نبود در رو برات باز کنم، اما آقای استایلز امروز ظهر خودشون نبودن... احتمالا چیز بزرگی نیست اما ایشون همیشه توی لابی به من و دخترم سلام میکردن اما امروز وقتی بهشون سلام کردیم فقط مثل یه روح از کنارمون رد شد."
از کنارش رد شدم و از پله ها بالا رفتم. اون از آسانسور استفاده کرد.
به در هری رسیدم. قفل بود. در رو کوبیدم کوبیدم و داد زدم " هری! هری! لوییم! باز کن!"
نه در رو باز میکرد و نه جوابی میداد. به در زدن ادامه دادم، مشتم محکم تر و محکم تر به در چوبی سنگینش میکوبید، تا جایی که کبود شده بودن. اینبار پاهام رو به در کوبیدم و بهش لگد زدم. اگر مجبور باشم این در لعنتیو میشکنم!
زن از آسانسور بیرون اومد. " بس کن! کلید رو از سرایدار میگیرم." اون میتونست به پلیس زنگ بزنه اما به غریزهش اعتماد کرد و به جاش تصمیم گرفت کمکم کنه.
سرایدار بالاخره اومد. یه مرد تقریبا جوون با موهای کوتاه پریشون و توی یه تیشرت رنگ و رو رفته بود.
درحالی که به خاطر وزن کمربند سنگینش به آرومی نزدیک میشد دستش رو بالا برد. " من نمیتونم در رو باز کنم."
YOU ARE READING
Flightless Bird || ( L.S )
Fanfictionلویی رقصنده اصلی باله سلطنتیِ. وقتی رقیبش, اعجوبه ی بد خلقِ رقص ,هری ,به کمپانی ملحق میشه ,زخم های قدیمی دوباره سرباز میکنند و احساسات قدیمی دوباره شعله ور میشوند. در طی تولید ' دریاچه ی قو ' توسط کمپانی, رازی که عشق اونهارو محکوم به فنا کرده بود...