²:𝒎𝒚 𝒇𝒊𝒓𝒔𝒕 𝒍𝒐𝒗𝒆

21 1 3
                                        

𝑪𝒉𝒂𝒏𝒎𝒊𝒏

- منم یروزی میرم، بهم وابسته نشو!

لبش را گزید ناسزایی زیر لب بار پسر رو‌به‌رویش کرد- هیونگ..!

پسری که "هیونگ" خطاب شده بود سرش را کج کرد و این کار باعث شد تا موهایش صورتش را بپوشاند و فقط لبخندش آشکار باشد- تا کی میخوای منتظرم بمونی سونگمینا؟

کوچکتر به سمت گل های روی میز رفت، دسته گل را برداشت و در گلدانی که خودش برای چان خریده بود گذاشت. تنها کسی که به دیدار چان میرفت سونگمین بود پس تنها کسی که حق گذاشتن گل هایش را در آن گلدان آبی رنگ داشت هم‌‌، سونگمین بود!

کمی با رز های قرمز وَر رفت و بعد از اتمام کارش لبخندی زد، پرده هایی که مانع ورود نور به اتاق میشد را کنار زد، نوری که یکدفعه به داخل اتاق حمله کرد، باعث شد چان محکم چشمانم را ببند و با صدای حدودا بلندی به جان پسر غر بزند- پرده هارو نزن کنار!

سونگمین بعد از تکرار کردن جمله چان با لحن مسخره ایی، کنار تخت نشست به هیونگش که با اخم در چشمانش خیره شده بود نگاه میکرد، نسبت به چند روز گذشته شکسته و لاغر تر بنظر میرسید. هرروز وضعیت سلامتی اش بدتر و بدتر میشد! و زمانی که از دست رفته بود را نمی‌توانست دوباره به دست بیاورد؛ جوانی و سلامتی اش را به دست نسیم بهاری سپرده بود، و نسیم آنها را به سفری بسیار طولانی برده بود.

غرق در افکارات خودش بود که با گرفته شدن دستش ریشه افکارش پاره شد، با مردمک های لرزانش به چان خیره شد- چیزی لازم داری؟

لبخندی زد و سرش را به معنی منفی تکان داد- میشه امروز یکم بیشتر پیشم بمونی؟

سرش را به آرامی تکان داد و لبخندی زد- معلومه‌، هیونگم ازم میخواد!

چان لبخند رضایتی زد و چشمانش را بست، سونگمین متوجه شد داروهایش کم کم اثر خودشان را گذاشته اند و چان قرار است به خوابی حدودا طولانی فرو برود، پس با نوازش موهایش به او کمک کرد راحت تر بخوابد.

حدود یک سال میشد، از وقتی که چان به سونگمین درباره بیماری اش‌ یعنی، سرطان خونی ALL¹ گفته بود. دکتر های زیادی برای درمان کردن چان عوض کرده بود اما سرطان خون، در قوی ترین مرحله از نوع خودش بود! شیمی درمانی فقط و فقط چان را ضعیف و ضعیف تر میکرد، انگار که تمام آب و گوشت بدنش را بیرون کشیده باشند، با گذشت هر یک جلسه شیمی درمانی وضعیتش بدتر میشد.

سونگمین سعی میکرد با تقدیر کنار بیاید و خودش را آماده کند، هردونفر و همه پرستار و دکتر هایی که مراقب چان بودند می‌دانستند که به زودی می‌رود. اما باورش هنوزم برای سونگمین کابوسی عظیم بود!

دست چان را محکم تر فشرد و صورتش را کمی جلوتر برد‌ ، با تردید بوسه ایی روی لب های ترک خورده اش گذاشت و عقب کشید. خیلی وقت بود که راز سنگینی را در قلبش نگه داشته بود، بخاطر بیماری چان ترجیح میداد حرفی درمورد احساساتش نزند و تا دقیقه آخر پیشش بماند‌!

با به آرامی باز شدن چشم های چان، قلب سونگمین از تپش ایستاد! دیدن چشم های باز و لبخند ملیح پسر روی تخت شوک عظیمی برایش بود! برای حرف زدن دهانش را نیمه باز کرد اما فقط توانست مِن مِن کند، پس چان خودش شروع به حرف زدن کرد- شاید اگه تمام این چند سال احساساتت رو زودتر بهم میگفتی میتونستیم حداقل برای دقایقی، جایی بجز بیمارستان همدیگه رو ملاقات کنیم سونگمین عزیزم! هردومون اشتباهی کردیم که قطعا تا آخر عمر قراره حسرتش رو بخوریم..

سونگمین بی اختیار شروع به اشک ریختن کرد، انگار که قلبش می‌دانست این دقایق، دقایق آخر است. چان ادامه داد- بعد من به زندگی ادامه بده، اجازه بده قلب کوچیکت برای کسی جز این هیونگ پیر تند بتپه! بهت اجازش رو میدم... با اینکه تا الان بهت نگفته بودم اما.. کیم سونگمین تو عشق اولمی؛ اولین و آخرین!

در آن لحظات، لحظاتی که بیشتر از همیشه باید حرف میزد، حتی نفس کشیدنم فراموش کرده بود. در مقابل حرف های پسری که سالها دل باخته اش بود کم آورده بود. نباید به این زودی به اتمام میرسید! با آنکه عشقی دردناک بود اما برای سونگمین و چان شیرین ترین عشق موجود در دنیا بود. و حالا آن عشق با بسته شدن چشم های چان برای ابد، به تلخ ترین عشق تاریخ؛ تبدیل شد.

ALL:سرطان خون لنفوسیتی حاد؛ این سرطان که با شناخته می‌شود با علائمی نظیر تب، ضعف، خستگی و از دست رفتن اشتها بروز می‌کند و در آن سلول‌های لوسمی که به درستی بالغ نشده‌اند با سلول‌هایی که مسئول تولید لنفوسیت عملکردی هستند جایگزین می‌شوند. در سرطان خون ای ال ال، سلول‌ها با جریان خون به اندام‌ها و بافت‌های بدن منتقل می‌شوند و بیماری را تشدید می‌کنند.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: May 10, 2024 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

𝐒𝐊𝐙 𝐎𝐍𝐄 𝐒𝐇𝐎𝐓𝐒|تک پارتی های اسکیزWhere stories live. Discover now