هیونگ مورد علاقه م:
اوکی، چی ساعتی؟رو مخ:
شیشهیونگ مورد علاقه م:
اوکی، پس شیش میبینمت، بایرو مخ:
بایییهشت
*_هیونگ به نظرت خوبه؟
_پرفکته
_اوکی
خوب شدم؟_عالی شدی
*استایل کوک*
_اوه اوه الان میرسه
زنگ در*
جونگ کوک در رو باز میکنه
_سلام
_سلام، بریم؟
*استایل تهیونگ*
*رایتر: ته خیلی باتمه😭*
سوار ماشین میشن*
_چقدر قشنگ شدی
*کوک خجالت میکشه,*
_مرسی... شما هم قشنگ شدید
_رسمی نباش، تهیونگ یا هیونگ صدام کن
_باشه هیونگ
_افرین، پسر خوب
میرسن رستوران و تهیونگ ماشینو پارک میکنهوارد رستوران میشن و روی قشنگ ترین میزش میشینن
_چی میخوری؟
_آمم... پیتزا مخلوط
_منم یه برگر میخورم، نوشیدنی؟
_کوکا
_منم کوکا، گارسون؟
_بله؟
_یه برگر، یه پیتزا مخلوط، یه سیب زمینی، دو تا کوکا
_روی چشم
_ممنون
..._ببین جونگ کوک، حقیقتا، من واقعا در مورد دیشب متاسفم، چون که اصلا نمیدونستم دارم چیکار میکنم
_اشکالی نداره، میتونستی بهم بگی
_اوهوم.. ـ
_شنیدم قراره شرکت رو ببرید توی یه جای بزرگتر
_اره درست شنیدی قرار بریم یجا دیگه
_اها،...
_یکم بیشتر در مورد خودت بگو،
_ام، خب 27سالمه، رنگ مورد علاقه م مشکیه
_منم 29 سالمه، رنگ مورد علاقه م طوسیه
_طوسیم قشنگه...
سفارشا میرسه و جونگ کوک مثل چی حمله ور میشه به غذا
بعد از رستوران سوار ماشین میشن و تهیونگ جونگ کوم. رو میبره روی پل، میشینن و تا خرخره ابجو میخورن🗿🙏🏻
جفتشون مست میشن و نمیتونن رانندگی کنن، ولی به زور میرن خونه ی تهیونگ، ولو میشن روی تخت و تهیونگ جونگ کوک. رو بغل میکنه
_هوم، جونگ کوک میدونستی لبات خیلی جذابن؟
_از لبای تو بیشتر نه
_دوست دارم طمعشو بچشم
_ازادی بچشی
و لباش رو روی لبای تهیونگ فشار میده...
.
.
.
.
ایح ایح، میدونم فحشم میدید ولی خب،
پارت بعدی اسماته، اگه میخواید ، نخونید
پشمام 94 تا ریدر
ستاره رو انگشت کن
کاکنتم بگذار شکلات کوچولو..
بوس بهتونن🚶♀️💜🍫
YOU ARE READING
black trust
Fanfictionاعتماد سیاه🖤 _ولی من بهت اعتماد کرده بودم _تقصیر خودته «کاپل ها: ویکوک_جیکوک_یونمین» جونگ کوک دوباره به تهیونگ اعتماد کرده بود ولی نمیدونست این اعتماد باعث چه اتفاقی میشه... ژانر: انگست،فلاف، رمنس، یه کوشولوی خیلی ریزم اسمات^^
part 5
Start from the beginning