2

1.4K 159 24
                                    

:«یا مسیح»

اون کیم تهیونگ بود البته روحش

تیشرت مشکی با شلوار جذب زغالی ولی اطرافش انگار دوده سیاهی بود و سفیدی چشماش قرمز بود

:«این همه فیلم در روحا مگه نساختن که احضار نکنین»

ولی جونگکوک تو شوک بود

:«خدای من حرف میزنه»

تهیونگ اخمی کرد که باعث شد ترسناک تر بشه

:«معلومه حرف میزنم مگه گربه سخنگو دیدی تعجب میکنی»

ولی پسر چیزی نگفت

اهی کشید
:«چیکارم داشتی احضارم کردی»

جونگکوک:«اها درسته»

:«ددی کیم من عاشقتم»

نمیدونست چه انتطاری داشت ولی قطعا هر چیزی غیر از این

:«خیله خب حالا من رو برگردون»

چشم راستش پرید
:«چی؟»

تهیونگ:«توهم مثل یکی از اون فن های دیوونه چیز جدیدی نیست»

قطعا انتظار این رو نداشت آیدلش خیلی با فنهاش مهربون بود

تهیونگ:«حالا برم گردون»

دست به سینه به در تکیه داد و منتظر شد اون خرگوش با قلب شکسته برش گردونه

قلبش خورد شده بود و به یه روح چی میگفت؟ تا همین جا هم کاره احمقانه ای کرده بود

کتاب رو باز کرد و برای برگردوندن روح وردی خوند و بشکنی زد

برای اینکه مطمئن بشه صداش کرد

:«آقای کیم هستی؟»

با نشنیدن صدا بلند شد و قلبی درد گرفته به تخت رفت و چشماش رو بست داشت به خواب میرفت که

:«هی باید یه کاری برام انجام بدی»

Summons Kim Taehyung  ll vkookWhere stories live. Discover now