خورشید رو به غروب میرفت و نور نارنجیاش از پنجره به داخل اتاق راه پیدا کرده بود. آکاشی درحالی که روی تخت نشسته بود، تمرکزش رو کاملا به لپ تاپِ روی پاش داده بود.
به محض اینکه مرورگرش باز شد، FFI رو تایپ کرد و روی اولین سایتی که بالا آورد، کلیک کرد.[بیخوابی خانوادگی مرگآور (انگلیسی: Fatal familial insomnia) یا بیخوابی کُشندهٔ خانوادگی یک بیماری بسیار نادر ارثی است که نحوهٔ توارثش بهصورت «اتوزومال غالب» است.
این بیماری درمان ندارد و طی آن، فرد بهطور پیشروندهای دچار بیخوابی شده و بهدنبالِ آن مبتلا به توهم، روانآشفتگی، اختلال در سطحِ هوشیاری و آگاهی (مشابه آنچه در زوال عقل دیده میشود) میگردد.]لب های باریکش رو بهم فشرد و با انگشتاش چشماش رو ماساژ داد. این دیگه چه کوفتی بود؟
"هیچ درمانی نداره، هاه...؟"
چشماش رو باز کرد تا ادامه متن رو بخونه. "تمام افراد مبتلا به این بیماری در طی هشت ماه تا یک سال جان خود را از دست میدهند.."
این قسمت رو با صدای بلند خوند."معلومه که میمیرن..." سرش رو به دستش تکیه داد و به صفحه لپ تاپ خیره شد.
"موندم خود بوکوتو هم اینا رو میدونه یا نه."
حتما باید یه نگاهی انداخته باشه، مگه نه؟ این طبیعی بود که درباره بیماریای که بهش مبتلایی تحقیق کنی."بیخوابی..." سریع یاد سیاهی زیر چشم های بوکوتو افتاد.
'فقط میتونم بگم به اون راحتی که باید، خوابم نمیبره.'
آکاشی نفسش رو طوری از بینیاش بیرون داد که اگه فقط صداشرو میشنیدی، فکر میکردی داره میخنده. چند دقیقه بعدی رو هم مشغول خوندن علائم های بیماری شد. وقتی خوندن مقاله رو تموم کرد، 'هوف'ای کشید و لپ تاپ رو بست. دراز کشید و به سقف خیره شد.
"مثل اینکه واقعا دوست پیدا کردم."
——————
[شما یک پیام جدید دارید.]
از: بوکوتو [ ۲۹ جولای، ساعت ۱۱:۵۶ شب ]
«هی!! امیدوارم بد موقع پیام نداده باشم!»آکاشی سرش رو از بالشتش بلند کرد و گوشیاش رو از میز پاتختیاش برداشت. به خاطر نور گوشی چشماش رو ریز کرد و پیام رو خوند. مونده بود جوابش رو بده یا نه. پلک آرومی زد و با خستگی گوشی رو با دو تا دستش نگه داشت.
تا وقتی صفحه خودش خاموش بشه، به پیام بوکوتو خیره شد. بعد از یکم فکر کردن، تصمیم گرفت گوشی رو دوباره بذاره روی پاتختی و پیامش رو نادیده بگیره.
YOU ARE READING
𝖨𝗇 𝖺𝗇𝗈𝗍𝗁𝖾𝗋 𝗅𝗂𝖿𝖾 [𝖡𝗈𝗄𝗎𝖠𝗄𝖺]
Fanfiction[ Persian translation ] Couple: BokuAka (Bokuto koutaro x Akaashi Keiji) Genre: Romance, Angst, Tragedy ﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏ ᠉ بوکوتو دیگه بوی بیمارستان نمیداد. اون... بوی خونه میداد. ִֶָ ©️All credit goes to the original author [LittleLuxury] on AO3.