جیمین با خنده روی صندلی می‌شینه و به جونگ‌کوکی قیافه‌اش کاملا جدیه زل میزنه. جرقه‌ی کوچیکی بینشون زده شده و برای لحظه‌ای هردوشون فراموش کردن واسه چی اونجان. جونگ‌کوک وقتی سکوت جیمینو می‌بینه لبخند می‌زنه «آره. این سگ منه. اسمش بَمه»

«خیلی نازه. چند سالشه؟» جیمین می‌پرسه و به جونگ‌کوکی که وسایلش رو آماده می‌کنه نگاه می‌کنه.
«4 ماه»

جونگ‌کوک به جیمینی که پاهاشو روی صندلی تکون میده و با کنجکاوی به وسایلش نگاه میکنه خیره میشه. جیمین نمی‌تونه ثابت بشینه انگار جونگ‌کوک باید با کمربند ببندتش تا بهش سوزن بزنه. «چی باعث شده برای یه تتو این همه راه تا هونگده بیای؟ منظورم اینه که Alloy & Ink رو چطور پیدا کردی؟»

«اینستاگرام» جیمین جواب میده و انگشتاش رو با ریتم آهنگی که از اسپیکر پخش میشه تکون میده. حرکتش آروم و ظریفه ولی بنظر اونقدری کافی هست که حواس جونگ‌کوک رو پرت کنه. «اسم تتوشاپ ها رو سرچ کردم و پیچ شما واقعا برام جذاب بود. ادمینتون خیلی خوب کارشو بلده»

جونگ‌کوک با غرور ریزی لبخند زد و دستگاهشو جلوتر کشید. تفنگ تتو، دستکش سبز، دستمال، و محلول ها رو با احتیاط روی میز کار گذاشت و جلوی جیمین نشست. واسه‌ی اولین کارش بی‌نهایت ذوق داشت ولی تلاش کرد این رو خیلی بروز نده و آروم سر جاش بشینه تا جیمین رو هم آروم کنه. با هر سوالی که می‌پرسه، میتونه حس کنه که استرس جیمین هم کمتر میشه.

«مرسی» زمزمه میکنه و جیمین بهش نگاه میکنه و از روی پوزخند جونگ‌کوک متوجه میشه خود جونگ‌کوکه که اون عکس ها رو میگیره و آپلود میکنه. «آماده‌ای؟»

جیمین سرشو بالا و پایین میکنه و نفسشو بیرون میده. به نظر هیجان زده و کنجکاو میاد و لبخندش خاص و وحشیه. ماجراجوئه!

«استرس داری؟» جونگ‌کوک می‌پرسه و صندلی جیمین رو به حالت تخت درمیاره و بهش نزدیک میشه. جیمین با کنجکاوی به دستکش‌های جونگ‌کوک و تتوهای دست راستش نگاه میکنه: یه گل سرخ، یه ببر، یه رود آبی و مشکی که آبش به رگ‌های دستش میرسه.

«تو استرس داری؟» جیمین می‌پرسه و جونگ‌کوک از لحن بی‌قرارش متوجه استرسش شده.

«نه، این جارو ببین» جونگ‌کوک که متوجه علاقه‌ی جیمین به تتوهاش شده، پشت بازوی چپش رو بهش نشون میده و به تتوی روباه سرخ و سیاهش و تتوهای دیگه اشاره میکنه. «اینو خودم کشیدم، و این یکیو»
قبل از اینکه جونگ‌کوک بتونه تتوی روی مچ پاش رو نشونش بده، در باز میشه و هوسوک با ظرف ناهار وارد اتاق میشه. چه زمانبندی خوبی!

«اوه هیونگ» جونگ کوک به نرمی صداش میکنه و هوسوک سر راه می‌ایسته و نگاهش برای چند لحظه بین جیمین و جونگ‌کوک متوقف میشه.  اونم به اندازه‌ی جونگ‌کوک معتقد بود جونگ‌کوک باید هرچی زودتر مشتری های جداگونه‌ی خودش رو داشته باشه.

«میشه اون تتویی که کنار باسنت زدم رو نشونش بدی؟» جونگ‌کوک می‌پرسه و با سرش به جیمین اشاره می‌کنه و بهش لبخند می‌زنه. «بار اولشه. استرس داره»

«اوه با کمال میل.» هوسوک میگه ولی از روی پوزخندش جونگ‌کوک مطمئنه قراره هرکاری بکنه جز این که جیمینو آروم کنه. هوسوک لباسش رو بالا میده و دور شلوارش رو پایین میاره و تتوی ظریف نیلوفر آبیش رو به جیمین نشون میده و نیشخند می‌زنه. «به خاطر همین کوچولو نزدیک بود راهی بیمارستان شم»

«هیونگ» جونگ کوک آهی میکشه و نوک بینیش رو فشار میده. هوسوک راضی از واکنشی که گرفته، موهای جونگ‌کوک رو به هم میریزه و با خنده ازشون دور میشه. جونگ کوک موهای مشکیش رو مرتب میکنه و به محض اینکه هوسوک ازشون فاصله میگیره، میگه «خبر نداره از قصد کردم»

جیمین آروم میخنده و جونگ‌کوک با دیدن لبخندش، ناخودآگاه لبخند میزنه. جونگ‌کوک اونقدری توی کارش اعتماد به نفس داره که نگران چیزی نباشه، برای همین، از لرزشی که توی دلش حس میکنه، تعجب می‌کنه.

«گفتی میخوای روی دنده‌ات باشه درسته؟ میشه پیرهنت رو برام در بیاری جیمین شی؟»

«اوه البته» جیمین میگه و معلومه بخاطر اینکه همچین کار ساده ای رو فراموش کرده یه کم خجالت کشیده و چشماشو واسه‌ی خودش می‌چرخونه.

لب‌های جونگ‌کوک کمی به سمت بالا خم میشن و با احتیاط مقداری الکل روی دستمال میریزه. «شاید دفعه‌ی بعدی اونقدری حرفه‌ای شده باشم که از روی لباس برات تتو کنم ولی هنوز نه»

جیمین نفس عمیقی میکشه. اونقدر عمیق که سینه‌اش به وضوح بالاتر میان و همزمان، پیرهن و عینک آفتابیش رو جایی میذاره که جونگ‌کوک بهش اشاره میکنه. نظر حرفه‌ای جونگ‌کوک اینه که بدن جیمین با تتو واقعا خوشگل میشه.

«دفعه‌ی بعدی؟» جیمین با کنجکاوی ابروهاشو بالا میده و با علاقه به جونگ‌کوک نگاه میکنه

جونگ‌کوک در حالی که تفنگ رو نزدیک پوست جیمین گرفته بهش نگاه میکنه «همه همیشه فکر میکنن فقط یه بار تتو می کنن، ولی بعدش یه یکی قانع نیستن. مشکلی نداره که لمست کنم؟»

جونگ‌کوک دستش رو نزدیک جیمین نگه میداره و بعد از اجازه‌ی جیمین، با یه دستش دستمال الکلی رو روی پوستش میزنه و با دست دیگه‌اش، آروم جیمین رو سر جاش بی حرکت نگه میداره.

«مطمئن باش خیلی قشنگ میشه. حالا لطفا بازوت رو بالا ببر» جیمین به حرفش گوش میده ولی دیگه به جونگ‌کوک نگاه نمیکنه. جونگ‌کوک میتونه تنش و اضطراب رو توی بدن جیمین احساس کنه.
«اگه پشیمون شدی و میخوای فرار کنی، تا ده میشمارم و بعدش میفتم دنبالت»

جیمین میخنده. «میخوای دنبالم بیای؟ دست و پامو روی تخت ببند و تتو رو تموم کن تا نرفتم»

«هوم» جونگ‌کوک به جیمین زل زد. «مگه خط اول فرم رو نخوندی که اگه بکشمت هم حق شکایت نداری؟»

«اوه خب دیگه عالی شد» جیمین خنده‌اش رو بیرون میده و تنش بدنش کمتر میشه. «امیدوارم حداقل مهربون باشی»

«هر وقت بخوام هستم» جونگ‌کوک لبش رو گاز میگیره و با دقت سوزن رو نزدیک پوست جیمین میبره و دوباره به جیمین نگاه میکنه. شوخی دیگه‌ای نوک زبونشه و نگاهی به در میندازه تا مطمئن شه آهیون صداش رو نمی‌شنوه. «تازه توی بستنِ آدما هم خیلی خوبم. پس بهتره بذاری کارمو تموم کنم»

جیمین خنده‌ای بلند شبیه به خرناس بیرون میده و سریع دستشو جلوی دهنش میذاره تا صداشو خفه کنه. گونه‌اش گل انداخته و چشماش توی اتاق کار میگرده تا مطمئن شه کسی صداشو نشنیده. تمام بدنش از خنده میلرزه.

جونگ‌کوک با غرور لبخند میزنه و کاغذ طرح رو روی پوست جیمین میذاره. میتونه بازدم های ریز جیمین که میخواد خنده‌اش رو آروم کنه حس کنه. میترسه مزاحم کار جونگ‌کوک شه.

«این دقیقا چیه؟» جیمین با تکون دادن سرش به کاسه‌ای روی میز کار جونگ‌کوک اشاره میکنه. «الکل رقیق شده ای چیزیه؟»

«آب مقطر وکمی صابون گیاهی غلیظ. کاملا هم طبیعیه و برای تتو مناسبه. قول میدم» جونگ کوک جواب میده و نمی‌تونه جلوی ذوقش رو بگیره. مشتری‌ها معمولا به هیچی توجه نمیکنن، یا اهمیت نمیدن یا اونقدری استرس دارن که نمیتونن به چیزی علاقه نشون بدن. ولی جونگ‌کوک خیلی دوست  داره جزئیات کارش رو توضیح بده «باعث میشه محل تتو تمیز باشه و رنگ رو خراب نمیکنه»

کاسه رو نزدیک صورت جیمینی میبره که جوری بهش زل زده انگار دیوانه‌ای چیزیه. «بیا. چه بویی میده؟»

جیمین با گیجی میخنده و خودشو بالا میشه تا ظرف رو بو کنه. اولش فکر میکرد جونگ‌کوک داره دستش میندازه. «حس میکنم برگشتم با صورت افتادم توی باغچه‌ی مامانبزرگم»

جونگ‌کوک لباشو روی هم فشار میده تا جلوی خنده‌اشو بگیره. چشمای جیمین با شیطنت برق میزنه و لباشو با زبونش خیس میکنه.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Feb 29 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Ink to HeartWhere stories live. Discover now