Stars [Canopus: Sirius sequence ]

Start bij het begin
                                    

"سرده." سهون زمزمه کرد و لب بالاییش به آرومی گوش بکهیون رو لمس کرد.

"واقعا؟ من احساس سرما نمیکنم." بکهیون سرش رو به سمت معشوقه‌اش چرخوند.

"احمق." سهون آهی کشید و نیشخندی زد.

"این یه نشونه‌ست برای اینکه منو بغل کنی یا هرچیز دیگه." کف دست بکهیون رو فشار داد و گفت.

تقریبا 5 ثانیه به سهون خیره بود و درنهایت لبخند زد.

صاف نشست، دستهاش رو دور بدن سهون حلقه کرد و اون رو نزدیک خودش نگه داشت، درحالیکه گرمای بدنش به بدن مرد منتقل میشد لبهاشون به هم چسبید.

اون در واقع گرمای یک بدن رو روی بدن خودش حس کرد، اما متفاوت. چشم هاش رو باز کرد و صورتش رو به راست برگردوند. اون کیم جونگین بود.

"هی، عزیزم." با خوشحالی لبخند زد.

"هی." صدای سهون تحلیل رفت، لبخندی اجباری روی لبهاش نقش بست.

"سردت نیست؟" جونگین پرسید. بازوی سهون رو گرفت و بوسه‌ای روی شونه‌اش کاشت.

"یه جورایی." سهون جواب داد.

"میخوای بیای داخل؟ برات هات چاکلت با سه تا مارشمالو درست میکنم، همون چیزی که دوست داری."

"نه ممنون، میخوام همینجا بمونم. در اصل چهارتا مارشمالو بود، به هرحال.." سهون به علف های پژمرده پایین زمین نگاه کرد و با خودش زمزمه کرد. "بکهیون اینو میدونست."

"چیزی شده عزیزم؟" جونگین یک سوال دیگه پرسید.

"هیچی." سهون آهی کشید.

"دوستت دارم، عزیزم" جونگین صورتش رو به صورت سهون نزدیکتر کرد، تا اینکه بینی هاشون همدیگه رو لمس کردن.

سهون مصنوعی ترین لبخندی که میتونست بزنه رو زد.

...

2:26 A.M.

جونگین درحال چرت زدن بود و طبق معمول سهون از رختخواب بیرون اومد و به سمت حیاط رفت.

"یکی دو روز دیگه هالووینه. کاش اینجا، پیش من بودی. من قصد داشتم مثل اون کاپلای کلیشه‌ای لباس بپوشم. تو بعنوان سس کچاپ و من هم خردل." اون با این فکر کز کرده بنظر میرسید، اما با تکون دادن سرش، لبخندی زد.

"اون روزی که ازت خواستم دستهات رو دورم حلقه کنی چون گفتم سردمه درحالیکه واقعا سردم نبود یادته؟ خب، الان واقعا سردمه، کاش اینجا بودی تا محکم بغلم کنی." سهون با سیریوس روبرو شد، در شرف فروپاشی بود.

SIRIUSWaar verhalen tot leven komen. Ontdek het nu