𓃭



ماشین اول کوچه باریک نگه داشت.
راننده با متانت پیاده شد و چرخید در عقب رو باز کرد.
پای کشیده بکهیون روی زمین نشست و از ماشین بیرون اومد.

پیرزن دستفروش تا دیدش دستشو جلو دهنش گرفت و دستپاچه نمیدونست چیکار کنه، یهو نشست و سرشو روی زمین گذاشت.
بقیه مردم عابر به تقلید سریع روی زانوهاشون نشستن.
بکهیون لبخند کمرنگی داشت و به آرومی از بینشون گذشت.
مباشر وو جلوتر به در قدیمی خونه کوبید.
دیوار حیاطش کوتاه بود و سر یه زن رو دیدن که داشت نزدیک میشد.
در باز شد و شخص پشت در از دیدن بکهیون به لکنت افتاد.
مباشر وو به آرومی گفت: "روزتون بخیر، اجازه میدین بیایم داخل؟ "

زن مسن سریع عقب رفت و مدام تا زانو خم میشد.
مردان درشت قامت پشت سر بکهیون وارد شدن.
زن جلوتر دوید تا خونه و بلند صدا زد: "ایمی ایمی"

کمی بعد در خونه با شدت باز شد و یه زن با کیمونو سفید ساده عذاداری جلو اومد.
دستاشو رو دهنش گذاشت و سریع نشست زمین.
بغضش گرفت و با خودش فکر میکرد چطور خونه کوچیک و ساده‌اش میزبان همچین فرد بزرگی شده.

ایمی به سرعت خودشو جمع و جور کرد تا بهترین شکل میزبانی کنه.
با احترام دعوتشون کرد داخل و کمی بعد بیون بکهیون کنار افسر پلیسی که برای پاسخ گرفتن از سوالاش کمک هزینه چشم گیری بهشون کرده بود، نشست.

زن پسرش رو بلند صدا زد: "ریوتا لطفا بیا اینجا مهمان بزرگی به خونمون اومده پسرم "

ریوتا جواب نمیداد.
ایمی سرخورده دستشو رو زانوهاش گذاشت بره سراغش که بکهیون بلند شد.

ایمی هول کرد: "الان میارمش، لطفا صبر کنین... "

بکهیون شونه ایمی رو لمس کرد تا اضطرابش آروم بگیره.
-ما میریم پیشش.

وارد اتاق ریوتا شدن.
پسر ریز جثه در حال انجام دادن تمرین های درسیش بود.
بکهیون مقابلش نشست و پسر شوکه هیچ واکنشی نمیتونست بده.

چانیول به لبه در تکیه داد و رفتارهای یکی از مضنونینش رو زیر نظر گرفت.

بکهیون دستشو دراز کرد و دست پسر رو گرفت.
مفصل ها و بند های انگشتش رو نوازش کرد.
-دستمو فشار بده ببینم چقدر زور داری.

پسر با خجالت از مرد بزرگ مقابلش دستشو فشار داد، بکهیون با لبخند سر تکون داد و به ایمی گفت.
-استخون بندیش ظریف و با دقته، قدرت خوب همراه کنترل زیادی داره. در آینده مجبورش نکن یه ورزش خشن انجام بده بهش یه قلم برای نقاشی یا کمی گل برای مجسمه سازی بده.

ایمی به سرعت تشکر کرد از راهنمایی بکهیون.
ریوتا وسط مراسم چای ریختن مادرش از بکهیون پرسید: " پدرم به خاطر شما مرد که اومدین خونمون؟ "

𝐎𝐚𝐬𝐢𝐬 𓃭Where stories live. Discover now