درست راس سه ساعت دره استدیو به صدا در اومد
و یونگی با گفتن در بازه مشغول آماده کردن دوتا قهوه فوری شد-جونم هیونگ
-هی پسر چطوری
-خوب و خسته
-جونگکوک خیلی اذیتت میکنه؟
-نه بابا ،ته داره پدرمون رو درمیارهیونگی تکخندی زد و با دو تا فنجون سمت کاناپه رفت
-چطور؟
-فقط کافیه منو کوک بخندیم وسط رقص یا خوندن ،مجبورمون میکنه دوباره از اوله آهنگا شروع کنیم
-شما دوتام که دهنتون همیشه بازه
-اره خلاصه سه بار زیرو او کلاک رو خوندیمیونگی بلندتر خندید
-اشکال نداره یه پست تو ویورس بزار ارمیا حسابشو میرسن
-ایدهی زیبایی بود هیونگ ،راسی چیکارم داشتی
-میدونی هوسوک چرا هر شب تا صب میره سالن رقص؟
-که رقص کار کنه؟
-جوجه ی زشت خودم اینو میدونم ،دلیلشو میخوام ،عملا از بیست و چهار ساعت سه ساعت میخوابه غذا هم به زور میخوره میخوام ببینم چرا انقد داره به خودش فشار میاره
-اوه هیونگی تو نمیدونی؟ترس بدی تو وجود یونگی جوونه زد
-چیو نمیدونم
-وقتی خبر کنسرتمون اومد و بعدش گفتیم که هوسوکی هیونگ برا داینامیت و بلک سوان رقص جدید طراحی کرده یه سریا اومدن بهش هیت دادن و چند تا از رقصای قدیمی که هیونگ توشون مشکل داشته رو بولد کردن و تو توییتر پخش کردن تا بگن که مثلااااا کارش خوب نیست و چرا همچین کسی رقصای اون آهنگا رو عوض کرده ،اره خلاصه چرت و پرت زیاد گفتن
هیونگم دیده بودشون
من هرچی بهش گفتم این رقصا به این دلیل بد شده که اون موقع مریض بودی و نمیتونسی زیاد فعالیت داشته باشی ،به خرجش نرفت که نرفت کاره خودشو میکنه-احمق...توییت هارو ریپورت کردین؟
-اره همشون پاک شدن ولی ازشون اسکرین شات گرفتهیونگی واقعا یلحظه میخواست اون دوس پسر احمقش رو بکشه
-بهش زنگ بزن بگو بیاد اینجا
-اوکی
.
.
-الو هیونگ میتونی یلحظه بیای پیشم؟
-...
-عااا نه اومدم پیش یونگی هیونگ
-...
-باشه پس زود بیاو پایان تماس
-حله بهش گفتم
-مرسی حالا خودت برو منم وقتی اون کله خراب رو آدم کردم میفرستمش خوابگاه بخوابه
-هیونگ کتکش نزنیا، دعواشم نکن گناه داره
-خیلخب جیمین مدافع هوسوک
-بد باهامون رفتار میکنی
-انگار نه انگار من دوس پسرشم ،همه همه چیو میدونن جز من-بهت نمیگه چون نمیخواد ناراحت شی
-ناراحتی به کونممممم
-هیونگ از کراشم مایه نزار
-بعد از هوسوک تورو میکشم
-میدونم هیونگ به خاطر همین دارم میرم-مواظب خودت و اون دوتا باش به ته بگو یونگی میگه به پسرام سخت نگیر
جیمین با خنده سری تکون داد و خارج شد
.
.
.
در باز بود پس هوسوک به خودش زحمت در زدن نداد
YOU ARE READING
oneshot 👀
Fanfictionیک شات از دنیایی خیالی... . . . -info- status : ongoing forever :) couple : sope and anything u want writer : rashel . . . be happy while reading this story ...:)
you are amazing
Start from the beginning