جونگکوک: مگه دو وجب اتاق، جایی برای قایم شدن داره؟

تهیونگ: دارم دیوونه میشم! این بچه کجا رفته؟؟؟؟

به سرعت سمت ماشین حامل اجناس دست دوم دوید و سپس بدون توجه به فریاد های معترضانه ی راننده، شروع به گشتن بین انبوهی از لوازم کرد

تهیونگ: جیمین؟! مینی... عزیزم خودت رو به آپا نشون بده

وسایل کوچک رو به اطراف پرت میکرد و سرش رو زیر اجناس بزرگ میبرد تا جایی از قلم نیفته!

جونگکوک: تهیووووونگ؟؟؟؟

به محض شنیدن فریاد جونگکوک به سرعت از ماشین بیرون پرید و وارد اتاقی شد که از هر مکانی برای زندگی کوچیکتره!

جونگکوک: پیداش کردم

هر دو همزمان نفس راحتی کشیدند و به شیطونکی خیره شدند که پشت به والدینش زیر کاناپه تک‌نفره ی باقی مونده ی توی اتاق رفته و محکم به دسته ی چوبیش، چسبیده!!!

تهیونگ: مینییی؟

جیمین بدون توجه به پدرهاش، باسن کوچولوش رو بیشتر به سمت عقب برد و محکم تر به دسته کاناپه چنگ زد

جونگکوک: میدونی چقدر ما رو ترسوندی پسر بد؟

جونگکوک خم شد و از پشت شلوار جیمین رو کشید تا پسرک رو به سمت خودش سُر بده اما اون فسقلی سرتق تر از این حرفا بود

جیمین: مینییییییی نیمیادش!

تهیونگ روی زانوهاش نشست و به کوکی اشاره کرد تا در کنارش آروم بگیره و همونطور که دستش رو دور شونه همسرش حلقه میکرد گفت:

تهیونگ: اگه تو نیای، آپا میاد پیشت!

جیمین: تو نیا... بابایی بیاد

مستقیما به جونگکوک اشاره کرد و ازش خواست تا به جبهه ی خودش بر علیه تهیونگ ملحق بشه!

جونگکوک که عملا با پای لنگون و دست شکسته نمیتونست زیر کاناپه به راحتی جا بگیره، فقط سرش رو به سمت داخل فرو برد و نمای پشتی و باسنش رو برای تهیونگ باقی گذاشت و با این کارش، عملا به همسرش پشت کرد تا با پسرش همدست بشه!!!!

تهیونگ: چرا با من قهری فسقلی؟!

همونطور که با شیطنت و مخفیانه، باسن جونگکوک رو آزار میداد و اون رو بابت خیانتش تنبیه میکرد، رو به پسرکش گفت و انتظار داشت تا جیمین هر چه سریعتر آتش بس بده!

جیمین: تو کَخت مینییی رو به اون مَلده دادی!

تهیونگ برای ثانیه متفکرانه ایستاد و به دو باسن بزرگ و کوچک پیش روش خیره شد

تهیونگ: کَخت؟؟

جونگکوک: منظورش تخت... همون کاناپه ای که روش میخوابید و ما مجبور شدیم تا بفروشیمش!

تهیونگ آهی کشید و دستاش رو به رون پاهای خودش درحالی مالید که قلبش از این همه ناامیدی گرفته بود

تهیونگ: اگه کَخت رو نفروشم، با آپا آشتی میکنی؟

جونگکوک: کیییم تهیووونگ؟؟؟

صدای معترض جونگکوک باعث شد تا به سرعت از زیر کاناپه توسط جیمین اخراج بشه و جاش رو به آپای موذی و حیله گرش بده!

تهیونگ همونطور که با شیطنت سرش رو زیر کاناپه و کنار مینی فرو میبرد و از دیدن لبخند گشاد پسرکش میخندید، سعی میکرد تا لگد های دردناک جونگکوک به باسنش رو نادیده بگیره!

همه این اتفاق ها در حالی رخ میداد که دو مرد تماشاچی، از خستگی به تنگ اومده بودند!

+اگه نمایشتون تموم شده، میتونیم اون کاناپه رو هم از اینجا ببریم و با رفتنمون اجازه بدیم تا شما هم کاراتون رو توی محیط خصوصی تری انجام بدید؟

جونگکوک به سرعت از خجالت قرمز شد اما تهیونگ بدون اینکه ذره ای از رفتارش شرم کنه یا به خودش زحمت بده تا از زیر کاناپه تک نفره خارج بشه گفت:

تهیونگ: به جز این کاناپه تک نفره، پول بقیه لوازم رو حساب کنید

و باعث شد تا جونگکوک چشم غره های ترسناکش رو با دیدن جیغ هایی که جیمین از سر خوشحالی میکشید، در دم خفه کنه!!!

ادامه دارد...

Bamzi  / بــامــزی Where stories live. Discover now