"08. بهم یاد بده"

Start from the beginning
                                    

از راهرو که می‌گذریم میتونم صدای همهمه و خنده دخترای توی سالن رو بشنوم و صدای آهنگ شادی که نواخته میشه، صدای خنده و حرف زدن مردم حالم رو بهتر میکنه، احساس میکنم اینجا اونقدر ها هم که فکر میکردم ترسناک نیست.

از پله های منتهی به طبقه دوم بالا میریم، سرم رو که برمیگردونم برده پایین پله ها می ایستاده و بالا نمیاد، مرد که چند تا پله جلوتر از من حرکت میکنه میگه:"اون اجازه نداره بیاد طبقه دوم."

طبقه دوم، پر از اتاق هاییه که از لای در های نیم بازشون میتونم تخت های دو نفره رو ببینم. توی بعضی اتاق ها خدمتکار ها مشغول عوض کردن ملافه ها هستن. مرد دوباره به حرف میاد و میگه:
"اینجا یه بار معمولی نیست که توی کثافت غرق باشه. مشتری های ما آدم های سر شناسی هستن که باید تو محیط درست تفریح کنن میفهمی چی میگم؟"

سر تکون میدم.
"فقط هنوز نمی دونم من به چه درد این بار میخورم."
اون برمیگرده و نگاهم میکنه و بعد به راهش ادامه میده.

ته راهرو در اتاقی رو باز میکنه و وارد میشه پشت سرش وارد میشم و در رو میبنده. وان بزرگی وسط اتاق گذاشته شده بود و بخار آب گرم ازش خارج میشد و اتاق بوی عود و گل میداد.

روی یکی از صندلی ها میشینه.
"حمام کن."

"جلوی تو؟"

"آره لخت شو و حمام کن. این درس اوله باید بتونی جلوی هرکسی لباست رو دربیاری."

نگاهش میکنم، یعنی وقتی این تصمیم رو گرفتم به اینجاش فکر نکرده بودم؟ بدون هیچ حرفی پیراهنم رو درمیارم و بعد کفش هام و شلوارم و لباس زیرم همه رو روی هم کف اتاق میریزم.

نگاهم میکنه و کج لبخند میزنه، داغ میشم اما جلوی خودم رو میگیرم تا خجالت نکشم، تا گریه نکنم، حتی نمیخوام فکر کنم از تصمیمم پشیمونم یا نه. گاهی فقط لازمه تصمیم بگیری و دیگه به هیچی اهمیت ندی.

چشم ازش برمیدارم. میرم توی وان و شروع میکنم به شستن خودم سعی میکنم به هیچی فکر نکنم. سرم رو میشورم و بعد تنم و وقتی میخوام بیام بیرون از جاش بلند میشه و میاد سمتم، پشت سرم می ایسته و با دست هاش روی شونه ام فشار میاره تا از آب بیرون نیام. آروم در گوشم میگه:

"وقتی قرار باشه جلوی مشتری حموم کنی نباید آب انقد کثیف بشه. درس دوم اینه، همیشه قبل از ملاقات ها باید حموم کرده باشی."

نزدیکی سرش به گوشم معذبم میکنه، به آب کدر خیره میمونم و سر تکون میدم.

دستش رو از تیره پشتم پایین میبره و کمرم رو نوازش وار لمس میکنه. همه بدنم یک لحظه میلرزه و میخواد از لمس دستهاش دور بشه. به زور خودم رو نگه‌ میدارم تا از زیر دستش در نرم. حرکت دستش رو ادامه میده و کم کم لب هاش رو روی پوست گردنم حس میکنم.

HICHWhere stories live. Discover now