تهیونگ: خصوصیه!

جونگکوک: بله؟؟؟؟

جونگکوک با تعجب حرکات اون دو موجود عجیب رو با چشماش دنبال میکرد

درست توی همون لحظات حساس، جیمین از غفلت تهیونگ استفاده کرد و انگشتی که به زور پاپا توی حلقش جا داده بود تا بیش از این حرفی نزنه رو از دهانش بیرون کشید و توی لحظه آخری که میخواست از در خارج بشه، بالاخره آبروی تهیونگو روی زمین ریخت و راحت شد!

جیمین:بهت دُفت صوصیه حرومی!

رو به جونگکوک فریاد کشید و باعث شد تا تهیونگ حتی از قبل هم شرمنده تر بشه و برای فرار از خشم جونگکوک، به سرعت سمت در خروجی درحالی دوید که جیمین توی دستش مثل عروسک تکون میخورد

////////////////////////////////////////////////////////////////////////

تهیونگ مثل فرشته ی عذاب دور جونگکوک میچرخید تا پس از خرابکاری پسر دردسرسازش، از الهه ی غرور عذرخواهی کنه!

تهیونگ:من که عذرخواهیم کردم! کوک لطفا...داری به اندازه جیمین، بچه میشی!

جونگکوک جلوتر از اون دو نفر، با سرعت باورنکردنی راه میرفت تا به اولین بنگاه املاک برسه

جونگکوک: نمیخوام منم مثل تو جلوی بچه دهنم رو باز کنم وگرنه...

انگشتش رو به نشونه تهدید سمت تهیونگ بالا گرفت اما با دیدن چشمای درشت جیمین که منتظر تقلید از رفتارش ایستاده، همون انگشت رو به سمت بینی تهیونگ تغییر مسیر داد و سپس با لبخند رو به پسرکش پرسید

جونگکوک :با پاپایی شوخی کنیم مینیییی؟؟؟

تهیونگ:حتما باید انگشتتو توی دماغم میکردی؟بدون اینکار نمیشد شوخی کرد؟عح‌عح

با حرص دست به بینی خودش کشید و باعث شد تا اون دو نفر به رفتارش بخندن

جونگکوک: اعتراض کن تا بهت نشون بدم!

انگشت دماغیش رو با همون حالت خندون به لباس تهیونگ مالید و سپس وارد بنگاه شد

جونگکوک:خسته نباشید جناب...ما دنبال یه خونه....

جیمین:میکَرتیم
جیمین به سمت میز مرد از بغل پدرش خم شد و جای جونگکوک جمله رو تکمیل کرد

جونگکوک با خجالت سعی کرد تا جمله ای که جیمین به روش خودش کامل کرده بود رو اصلاح کنه

جونگکوک:بله میگردیم

تهیونگ پسرکش رو توی بغل بالا تر انداخت و انگشتش رو روی لب های خیسش گذاشت تا ساکتش کنه

+چقدر هزینه میکنید؟

تهیونگ: متاسفانه بودجه زیادی نداریم!

+با این شرایط نمیشه به راحتی خونه ای مناسب برای سه نفر پیدا کرد

جیمین درحالی که اصلا از جواب مرد راضی نشده بود، این بار خودش رو کاملا روی میزش انداخت و توی صورتش فریاد کشید

جیمین:بِکَرت

و البته که باعث شرمندگی خانوادش و خنده ی مرد میانسال شد

+میگردم فسقلی!

مرد با لبخند دستی به لپای آویزون جیمین زد و سپس سرش رو نوازش کرد

جونگکوک این بار به جای تهیونگ، به کمک همون یه دستش جیمین رو دوباره بلند کرد

تهیونگ:حتی یه اتاقم نمیشه؟

اونقدر درمانده بود که بخواد به هر چیزی قانع بشه اما یک اتاق، اصلا مناسب خانواده ی سه نفره نبود پس تعجبی که توی چشمای مرد موج میزد، چیزی به جز شرمندگی برای خانواده کیم به همراه نداشت

ادامه دارد...

Bamzi  / بــامــزی Where stories live. Discover now