جونگکوک:چی میگه؟

تهیونگ همونطور که هنوز توی فکر و خیالات دردناک فرو رفته بود، فقط به سادگی پاسخ داد

تهیونگ:مسواک!

سپس به طرف همسر بیخیالش چشم چرخوند و معترضانه غرید

جونگکوک: صد بار بهت گفتم که جلوی بچه، مسواکو توی حلقم فرو نکن

تهیونگ فرمون رو یه دستی چسبید و سپس با همون حالت شوخ طبع همیشگی جواب داد

تهیونگ:دندونات رو تمیز کردم پرنس! دیکمو جلوی بچه توی باسنت فرو نکردم که اینطور بهم اعتراض میکنی

جونگکوک چشماش رو با خجالت بست و تمام توانش رو جمع کرد تا با قدرت زیاد توی سر همسرش بکوبه که مشغول خندیدن به همراه پسرش بود و سپس با صدای بلندی که نشان از حرص بود،فریاد کشید

جونگکوک: کییییم تهیووووونگ!؟؟؟

////////////////////////////////////////////////////////////////////

تهیونگ درحالی که ‌جعبه های سنگین رو بلند میکرد،تمام حواسش رو به جیمین کوچولویی داد که بین ظروف شیشه‌ای که هنوز جمع نشده، میچرخید و باعث نگرانی پدرش میشد

تهیونگ: اینکه چرا صاحبخونه یه حرومزاده واقعیه رو باید از مادرش بپرسی

جونگکوک به سرعت دست سالمش رو دور سر جیمین پیچید تا گوش های بچه که با چشمای تخم‌مرغی به باباش خیره بود رو بگیره

جونگکوک: چرا جلوی بچه از این الفاظ زشت استفاده میکنی؟؟؟

تهیونگ: اون که به هر حال چیزی متوجه نمیشه

سپس بدون توجه به نگاه ترسناک جونگکوک، چسبی که باهاش کارتن ها رو میبست، روی زمین رها کرد و چهار زانو زیر پای جیمین نشست تا انگشتش رو به دماغ کوچولوش بکوبه

جیمین: ژِشت هِ

سعی کرد تا آپا تهیونگ رو مثل پاپا جونگکوکی دعوا کنه و سپس زیر چشمی به کوک نگاه کرد و زمانی که اون رو مشغول ادامه کارش دید، سرش رو به سمت تهیونگ کج کرد تا تیر خلاص رو به سمتش شلیک کنه

جیمین:حرومی!

تهیونگ چشماش رو از شدت تعجب درشت کرد و سپس لبش رو از بیرون گاز گرفت

تهیونگ: باید از قدرت یادگیری این بچه ترسید

جونگکوک با قیافه حق به جانبی پوزخند زد و باعث شد تا تهیونگ آه بکشه

تهیونگ :من میرم تا بازم کارتن پیدا کنم... میتونی تنها بمونی؟

جونگکوک:یه لحظه صبر کن‌! بچه رو کجا میبری؟

به جیمینی اشاره کرد که زیر بغل تهیونگ توی هوا معلق مونده و داره انگشتش رو به زور تهدیدهای پاپا میمکه تا چیزی رو لو نده

Bamzi  / بــامــزی Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon