گوشیش رو از روی میز کنارش چنگ زد تا باهاش تماس بگیره اما باز شدن در منصرفش کرد. ظاهر شدن قامت کریس توی استودیو برای اولین بار چانیول رو تا حد زیادی خوشحال کرد.
کیونگسو حالت نشستنش رو عوض کرد تا کمی صاف تر رو مبل جا بگیره. با دوختن چشمهاش به کریس مخاطب قرارش داد : بیا بشین ببینم این دهن سرویس چه زری میخواد بزنه.
پسری که تازه به جمع پیوسته با چشمهایی که کمی گرد شده بودن کلاهش رو در آورد و همراه با کتـش سر چوب لباسی بلند جلوی در آویزونش کرد.
+ چیشده؟!
- فقط میخوام فرصت کافی برای تمرین داشته باشیم..شما که نمیخواید مسابقهی فردا رو خراب کنید؟
چانیول با نیش باز حرفش رو زد و در آخر ابروهاش رو برای سه نفر دیگه بالا انداخت.
+ فکر کنم دیروز کریس به طور واضحی گفت که نتونستیم به موقع اعلام آمادگی کنیم.
بکهیون با اخم کمرنگی که نشونهی گیج شدنش بود جواب داد. اوضاع برای دو نفر دیگه هم متفاوت نبود. کیونگسو بدون هیچ حرفی بهش خیره مونده بود و کریس با سر دادن دستهاش توی جیبهاش سعی میکرد بفهمه رفیقش به این زودی زوال عقل گرفته یا نه.
به قیافههاشون خندید. تمام شب رو با تصورشون گذروند و حالا از چیزی که فکرش رو میکرد هم خندهدار تر شده بودن. چانیول خوشحال بود و به طور واضحی میشد توی تمام حرکات و حتی چهرهش این موضوع رو حس کرد.
- من مشکل رو حل کردم. امروز صبح پیام دادن.. مکان و زمان اجرامونو بهم گفتن.
کریس مبهوت خندید. مشکل رو حل کرده؟! از دبیرستان چانیول رو میشناخت و هیچوقت ازش چنین چیزی ندیده بود. قاطی کردن خودش توی خیلی مسائل چیز غریبی محسوب میشد. از طرف دیگه بکهیون نیم خیز شده بود و با چشمهایی که برق میزد از چانیول میخواست که حرفش رو ثابت کنه.
پیام دریافتی جلوی چشمهاشون قرار گرفت و وقتی که همهی افراد جمع باورشون شد که یه فرصت دیگه دارن، تقریبا سقف استودیو سقوط کرد. کیونگسو با داد بعد از های فایو با چانیول سراغ کریس رفت و بکهیون از همون اول از گردن چانیول اویزون شده و گونهش رو میبوسید.
دستش پشت کمر بکهیون قرار گرفت و مشتش به مشت کریس کوبیده شد. این جو اونقدری دوست داشتنی بود که چانیول دلش میخواست زمان رو متوقف کنه. از زمانی که خانوادهش که فقط شامل مادر و خواهرش میشد رو ترک کرده بود، این سه نفر خونهش محسوب میشدن؛ و حالا شادی این خانوادهی کوچیک چیزی بود که حالش رو چندین برابر بهتر میکرد.
بالاخره سوالی که منتظرش بود از جانب کیونگسو پرسیده شد : تعریف کن. کنجکاوم بدونم دقیقا چیکار کردی چان.
چانیول سر جای قبلیش نشسته بود و اون سه نفر روبروش روی کاناپه جا خوش کرده بودن.
لبخندی زد و با انگشت اشارهش گوشهی ابروش رو خاروند : خب..یکمی پیچیده شد..
YOU ARE READING
𝙋𝙨𝙮𝙘𝙝𝙤 𝙍𝙖𝙫𝙚𝙣
Fanfictionخلاصه : چانیول گیتاریست جوونی که باعث بیکار شدن بَندش شده و حالا یه موقعیت خیلی خوب برای جبران اشتباهش پیدا کرده. 𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞 : 𝐂𝐡𝐚𝐧𝐡𝐮𝐧 𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞 : 𝐫𝐨𝐦𝐚𝐧𝐜𝐞, 𝐬𝐦𝐮𝐭, 𝐝𝐫𝐮𝐦 𝐖𝐫𝐢𝐭𝐭𝐞𝐧 𝐛𝐲 : 𝐘𝐮𝐤𝐢
Part Three
Start from the beginning
