Hand Fan

459 101 100
                                    

قصرِ همیشه ساکت و بی‌هیاهوی پادشاه‌ اوه، امروز بخاطر مراسم تاج‌گذاریِ پسرش حسابی شلوغ شده‌بود و هرکسی به کاری مشغول‌بود

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

قصرِ همیشه ساکت و بی‌هیاهوی پادشاه‌ اوه، امروز بخاطر مراسم تاج‌گذاریِ پسرش حسابی شلوغ شده‌بود و هرکسی به کاری مشغول‌بود. پیرمردِ فرتوت دیگه توانایی اداره‌ی امور رو در خودش نمی‌دید و ترجیح می‌داد قبل از مردنش و سرگیریِ جنگی بر سر سلطنت، پسرش رو تخت شاهی بنشونه.

هوا معتدل بود و نسیم بهاری عطر شکوفه‌های گیلاس رو با خودش به هر طرفی می‌کشوند اما دلیل نمیشد خدمتکارها و پیشکارهای قصر توی دلشون غر نزنن. ده روز کاریِ فشرده رو پشت سر گذاشته‌بودن تا برای تدارکات مراسم امروز آماده‌بشن و حالا وضعشون حتی از ده روز قبل هم طاقت‌فرساتر شده‌بود.

عمارت غربی اما پذیرای حضور ولیعهد بود و برخلاف بخش شمالی آرامش نسبی‌ای داشت. پادشاهِ آینده بی‌دغدغه زیر سایه‌‌ی درخت گیلاس محبوبش نشسته‌بود و با قلم‌موی نازک و مرغوبش طرحای بی‌هدفی روی کاغذ می‌زد.

اینجا اومده‌بود تا طرحی از شکوفه‌های گیلاس بکشه و ذهنش رو برای مراسم تاج‌گذاری که بعدازظهر برگزار میشد، آروم کنه. اما طبق معمول شاخه‌های درخت گیلاس رو خشکیده رها کرده‌بود و سراغ چهره‌نگاری رفته‌بود. ولیعهد همیشه شیفته‌ی طراحی چهره بود و تقریبا تمام خدمتکارها و پیشکارهاش یه پرتره از چهره‌ی خودشون از طرف اربابشون هدیه گرفته‌بودن.
درست مثل الان که مشغول اسکچ‌کشیدن از چهره‌ی پسرک تازه‌کاری بود که کمی دورتر توی صفِ خدمتکارا ایستاده‌بود. برای کشیدن جزئیات روی صورت پسرک زوم‌کرده‌بود که با صدای قدم‌های تندی توجهش به سمت راست جلب‌شد.

[•Hand Fan•]Where stories live. Discover now