🪝🤎📜
#Thunder
𝐏𝐚𝐫𝐭: #12روزها پشت سر هم میگذشت و تقریبا دو ماه بود که در دریا بودند... یک ماه از سفرِ پر استرس توماس گذشته بود و همهچیز حالا برایش عادیتر شده بود...
میدانست چه رفتاری را انجام ندهد و وظیفهاش چیست؛ میدانست که چقدر باید در برخورد با ریچارد، سباستین و جرمی محتاط باشد! سمت ریچارد، جرمی و سباستین اصلا نمیرفت زیرا میدانست آنها فقط آزارش خواهند داد! میدانست که باید کمی رفتارش را با تامی بهتر کند و اینرا هم میدانست که باید از کاپیتان همسورث فاصله بگیرد! اما مورد آخر فقط در حد دانستن بود و اصلا نمیتوانست اینکار را کند!
سباستین از این متنفر بود که کسی تنهاییاش را به هم بزند و ریچارد فقط حرف اضافه میزد! از هر فرصتی برای تعریف کردن داستانهای دروغین و خسته کنندهاش استفاده میکرد...مثل ماجرای "خواهرانِ دزد که پادشاه را مسموم کردند و او با همهشان خوابیده بود" یا مثلا یکی دیگر از ماجراهایش "دوست پسرش که با همدیگر خانهایی جداگانه داشتند" مسخرهترین دروغش هم این بود که گفت "درحالی که مواد منفجره به بدنم وصل بود داشتم آبجو مینوشیدم" توماس حس میکرد با اینها میخواهد چیزی را مخفی کند و اینکه آنچیز چه بود... کسی میدانست؟ شاید یکی از هزاران دروغش بود که میخواست لو نرود!
در این مدت زمان توماس فهمیده بود که جرمی یکی از سربازان گارد سلطنتی بوده که اخراجش کردند و خانه نشین شد! در همان اوضاع بود که کشورش مورد استعمار قرار میگیرد... او شاهد نابودی همه چیز میشود و بعد فرار میکند... عذاب وجدانی که بعد فرار داشته هنوز گریبانش را گرفته بود و همین باعث بخش بزرگی از زخمهای روحش بود! او کشورش را مثل یک ترسو رها کرد و از دور به آتش کشیده شدنش خیره شد! این کارِ یک مرد نبود! این اوج نامردی بود!
توماس علاوه بر این قضیه، اینرا هم شنید که انگار جرمی همسر و فرزندی داشته... دختری به نام 'آوا' و همسری به نام 'سانی'.اما انگار بعد از آزارهای روحی که به زن داده او قصد جدایی را پیش کشیده و وقتی با مخالفت جرمی روبرو شده خودش همسر و فرزندشان را رها کرده و رفته! جرمی در آن شرایط کشور و رفتن همسرش حتما خیلی برایش سخت بوده که گاهی اوقات دخترش را هم اذیت میکرد. توماس بعد فهمیدن اینها متوجه شده بود که شاید علت خلق و خوی عجیب جرمی همین چیزهاست... او تمام چیزهایش را از دست داده بود! پس زیاد عجیب به نظر نمیرسید که از نظر روانی تغییراتی اینگونه داشته باشد! شاید هم چیزهای بدتری وجود داشت؟ چون توماس نفهمید که سرنوشت 'آوا' واقعا چه شد! اصلا دخترک کجا بود؟
ВИ ЧИТАЄТЕ
Thunder (Tom X Chris)
Пригоди(Hiddlesworth & Evanstan) AU -خلاصه: توماس پسر جوانی است که در مسافرخانهایی کار میکند. او به طور اتفاقی متوجه گنج پنهان اما معروف کاپیتان کید میشود و قصدِ پیدا کردنِ آن را می کند... ماجراجویی توماس از پیوستن او به کشتی ثاندر آغاز میشود... نویسنده...