Part:21

1.6K 244 34
                                    

با اتمام حرفش با خجالت موهاش رو از روی پیشونیش کنار زد و چند بار به تندی پلک زد..
ابرو های بالا رفته ام رو به حالت عادی برگردوندم و صدام رو صاف کردم.. چه خبر بود؟ یعنی داشتن باهم قرار میزاشتن؟ خوب برای چی حالا دنبال من اومده بودن؟

ج:منظورتون چیه؟ اگه قرار میزارین من رو برای چی میخواین؟

درست بود خودمم درست مثل اون دو نفر که من رو دست داشتن دوستشون داشتم اما درکش برای من توی اون لحظه سخت بود..
چون تا حالا رابطه ای ندیده بودم که سه نفره باشه و هر سه نفر هم ازهم راضی باشن و این من رو میترسوند..
دوست نداشتم براشون اتفاقی بیافته اما دوست هم نداشتم اونهارو با یکی دیگه ببینم..

ت:یعنی هم من رو دوست داره هم تورو درست مثل من.. میتونی با یه همچین رابطه ای کنار بیای؟ یا برات سخته تصورش؟ و اینکه وقتی دوستت داریم چرا نباید باهات توی رابطه باشیم؟

چند لحظه مغزم نیاز داشت تا حرفایی که شنیده بود رو تحلیل کنه..
اونها یه رابطه سه نفره رو میخواستن اما ما واقعا میتونیم باهاش کنار بیایم؟ میتونیم از پس حرف های دیگران بربیایم؟
از روی تخت بلند شدم و یکم ازشون دور شدم و از پنجره به بیرون خیره شدم.. گیج بودم.. هم خوشحال و هم ترسیده بودم..
خوشحال چون حداقل میدونستم که همونطوری که من دوستشون دارم اوناهم من رو دوست دارن ولی ترس اون لحظه ام اونقدر زیاد بود که جلوی اون خوشی رو میگرفت..
اهی کشیدم و به سمتشون برگشتم

ج:بقیه چی؟ اگه بفهمن من با هردوتون توی رابطه ام درموردش چی فکر میکنن؟ این الان اصلا مهم نیست.. مهم اینه که امکان داره حتی شما ورشکست بشین.. همچین چیزی رو میخواید؟ حتی اگه شما بخواید من نمیخوام.. من همچین ریسک بزرگی رو نمیکنم.. پس بیخیال بشید.. اگه شما دوتا دوست دارید توی رابطه خودتون بمونید ولی من رو هم وارد این رابطه نکن-

قبل اینکه حرفم رو کامل کنم جسم نرم و گرمی روی لبهام نشست..
طوری که جلوی ادامه حرف زدنم رو گرفت..
چشمهام رو باز کردم و به چشم بسته ی کوک نگاه کردم.. ناخودآگاه دستهام که کنار بدنم افتاده بود را بالا اوردم و دور کمرش سفت کردم و چشمام رو بستم.. همین کافی بود..
این که بدونم حتی اگه توی رابطه با اون دونفر باشم قرار نیست پشتم خالی باشه.. اینکه اون دونفر حواسشون به من هست و من دیگه تنها نیستم.. بعد چند لحظه سرم رو از توی اون بوسه ی آروم عقب کشیدم و بهش خیره شدم..

ج:چرا؟ چرا باعث این میشی که فکر کنم ادم بده منم؟

دستش رو بالا اورد و موی روی پیشونیم رو کنار و بوسه ی ارومی روی پیشونیم زد و با لبخند عقب اومد

ک:تو هیچوقت بد نیستی.. تو بهترین شخصی هستی که من تاحالا دیدم.. تو فرشته ی ارامش هستی.. بودن تو برابر با آرامش وجود من و تهیونگه.. تورو فقط باید نازت بدن و بهت عشق بورزن مینی من..

*the condition of love*Where stories live. Discover now