part1

2.6K 294 9
                                    

Jungkook pov :

آسمون مثل همیشه ابی بود و باد ملایم بهاری صورت و موهایم را نوازش میکرد سئول مثل همیشه پر سر و صدا است حتی اگه ساعت ۷ صبح باشه!

امروز شیفت کاریم از ساعت ۷ صبح شروع میشه ! هر کسی که منو میشناسه میدونه که من از صبح ها متنفرم کیه که بخواد ساعت ۶ صبح از خواب شیرینش پا بشه؟

میتونستم تا ۱۲ بخوابم و بعدش با عروسک بانیه مورد علاقم بازی کنم و بهش از توت فرنگیای محبوبم بدم و با هم تلوزیون ببینیم
و اوه دارم به چی فکر میکنم ممکنه نتونم خودمو کنترل کنم و وارد لیتلیم بشم

من  به دلایلی ۳ ساله که این مشکلو دارم و مدرسه و بیرون رفتن و انجام کارای معمولی بدون وارد شدن به لیتلیم سخت شده چون محض رضای خدای بانیا

کی میتونه با دیدن انیمیشنی مثل پوکویو وارد لیتلیش نشه هووف و البته چرا با این اوضاع من شغل بار منی و پیش خدمتی دارم؟ من همراه جین هیونگم توی بار کار میکنم شغلی نیست که بخوام بهش افتخار کنم و گاهی منو اذیت میکنه اما باید یجوری پول درآورد دیگه؟

  دلم نمیخواد فقط جین هیونگ صبح تا شب کار بکنه تا خرج هر دومون رو دربیاره اون معتقده که من نباید تا ۱۸ سالگی هیچ کاری انجام بدم و من هر دفعه بهش میگم که من فقط ۲ سال کم دارم و فک نمیکنم تغییر خاصی تو دو سال در من ایجاد شه !

و موضوع دیگه ای هم بود افراد زیر ۱۸ سال نمیتونن وارد بار بشن چه برسه که اونجا کار بکنن خب با کم کردن ۴۰۰ وون از حقوقم به راحتی استخدامم کرد هاه  مردک پیر 

اوایل بهم اجازه نمیداد که همراهش بیام اما خب جین هیونگ کسی نیست که زورش به چشمای براق من برسه

هاه بالاخره رسیدم به بار امروز چون قرار بود اینجا رو تمیز کنیم انقدر زود اومدم مگرنه کی ساعت ۷ صبح بار میره ؟

هیونا نونا اونجا بود و داشت میز هارو دستمال میکشید اون هم به خواطر کم پولی اینجا کار میکنه و آدم خوبیه و با من خیلی مهربونه! گاهی وقتا برام غذا میخره و یا وقتایی که بار شلوغه و من دیگه نایی برای کار  کردن ندارم به جای من با سرعت ۲ برابر کار میکنه!

سلام نونا 
اه سلام کوکی زود بیا کارا رو تموم کنیم که امروز قرار دارم و باید سریع برم
اه قرار ؟ ابروهامو بالا انداختم و با حالت مشکوکی پرسیدم با کی قرار داری؟

اه دیروز که شیفت تو نبود با یه پسری آشنا شدم از اون ادمای الکلی که هر شب تو بارن نبود و خب قیافش خوب بود ؟ هومم در هر صورت من ازش خوشم اومد و اونم شمارشو بهم داد و به یه قرار دعوتم کرد و منم گفتم چرا که نه ؟

اهههه میخام عکسشو ببینم این کیه که نونای من دلشو بهش داده ؟ با نیشخند روی لبم اذیتش کردم
یااااا کوکیا دلت میخاد همه کارا رو بندازم گردنت و برم اره اینو میخای؟

نه نه غلط کردم دیگه شوخی نمیکنم باهات اصلا بی جنبه صورتمو با حالت قهر جمع کردم و لبامو دادم جلو و رومو برگردوندم

هاه پسره ی لوس خیلی خب نمیخاد قیافتو اون شکلی کنی بیا که کلی کار داریم

ساعت ۷ شب بود و تا الان داشتم کارای بار رو انجام میدادم هیونا نونا ساعت ۴ برای قرارش منو تنها گزاشت به هر حال من قبول کردم کاراشو برای امروز انجام بدم

امروز اینجا نه اون قدری شلوغ بود که نشه کسیو دید و نه اونقدر خلوت که بتونم بشینم و با گوشیم بازی کنم  یه کسی زد روی شونم که با ترس پرشی کردم برگشتمو دیدم جین هیونگ داره با نیشخند نگاهم میکنه

وای هیونگ محض رضای خدای کاپ کیک قلبم اومد تو حلقم!

هاه کوکی کوچولو تو هر دفعه تا مرز سکته میری اونم فقط با لمس کردن شونت خدای من
بند مشکی یونیفرمش رو پاپیون شکل از پشت بست و گفت بیا زودتر کارا رو انجام بدیم نظرت درباره دوکبوکی برای شام چیه؟

با ذوق سر تکون دادم دستپخت جین هیونگم عالیه به طوری که مطمئنم اگه تو مسابقات آشپزی شرکت کنه اول شدنش ردخور ندارههه

رفتم سفارشات رو از هیونگ شیک گرفتم و به طرف میز حرکت کردم دور میز ۵ تا مرد کت و شلوار پوش جذاااب نشسته بودن یکیشون خیلی چشم گرفته بود محض رضای خدای جذابیت اون چشمای که تاریکی شب رو منعکس میکردن پوست برنزه بینی کشیده و لبای سرخش

وقتی نگاهش به نگاهم خورد سرم  رو پایین گرفتم  حرکت کردم و سعی کردم گونه های سرخم رو پنهان کنم سفارشارو براشون روی میز گزاشتم کمی به نشانه احترام خم شدم و گفتم چیز دیگه ای نیاز ندارید ؟

نگاه خیره اون پسر جذاب رو روی خودم حس میکردم و سعی میکردم که فقط رو پاهام وایسم و از خجالت آب نشم تو زمین 


Taehyung pov
داشتیم با هیونگا درباره کالکشنای بهاره حرف میزدیم که  یه پسر کیوت و خوشگل رو دیدم که داشت با سینی پر از مشروب طرفمون میومد بهش نمیخوره بیشتر از ۱۵ سالش باشه اینجا چیکار میکنه و اون لباس بار من پوشیده ؟

قد و هیکل و همچنین چهره فوق العاده ی برای مدل بودن داشت خیلی خوب میشد اگه میتونست یه تست بده یه لحظه نامجون هیونگ حواسم پرت کرد وقتی دوباره نگاهش کردم دیدم اونم داره نگاهم میکنه

خیلی سریع صورتش رو پایین انداخت اما نتونست صورت سرخش رو ازم پنهان کنه کیوتی زیر لب زمزمه کردم

و دیدم که داره به طرفم میاد مشروب هارو روی میز چید و بعد کمی خم شدن ازمون پرسید که چیز دیگه ای نیاز دارین از اولش داشتم با نگاه خیره دیدش میزدم که با لگد یونگی هیونگ به خودم اومدم و جیمینی که با یه نه ممنونم باعث شد پسر با قدمای بلندی ازمون دور بشه







سلام این اولین فیکیه که مینویسم و یه جورایی برای محک زدن خودمه و امیدوارم ازش خوشتون بیاددددد و البته تصمیم نوشتن این فیک بعد از خوندن شاید کل فن فیکشنای واتپد بود !!  سو اره کل زندگیم با خوندن فیک میگذره😂

تا پارت بعدی فعلا باییی💅👩‍🦯👩‍🦯👩‍🦯

little kookWhere stories live. Discover now