𝔭𝔞𝔯𝔱1

1.3K 174 30
                                    

                                                                                                     ببینید من کاملا متوجهم ک کسی قرار نیست این فیک( یا مینی چون ممکنه کوتاه باشع )رو بخونه و برام مهم نی من فقط و فقط برای خودم نوشتمش و مطمئن هستم ک نابودش کردم:(

از چی بگم؟
از اینکه پدر مادرم وقتی هشت سالم بود بیرونم کردن یا
بعدش
خب من بازم اینجا افتادم با بدنی ک ازش خون چکه میکنه و بدنی ک دیگه نیرویی برای ادامه ندارع
«فلش بک» ی ربع پیش

بازم مهمان مهم و منی ک با بدن لرزون در حال دادن نوشیدنی ب مهمون های اقای لی بودم تا اینکه
٫ هوم هرزه چه بدنی داری
+ ب..به من دست نزن
٫اما اینو تو تعیین نمیکنی
و ی اسپک بهم زد ک نوشیدنی های توی دستم ریخت رو لباسش
٫این چههه وضعیتیه درست کردی هرزه
اینجا صاحاب ندارع
آقای لی سریع خودشو رسوند و بلع این بازم تهیونگ بود ک داشت با شلاق شکنجه میشد
«حال»
از دید جیمین»
تهیونگ چرا نیومد من خیلی نگرانشم اما خب جرعت ندارم برم بیرون اما خب اون تنها کسیه ک دارم
اروم از اتاقم اومدم بیرون از توی اتاق شکنجه ناله ضعیفی رو شنیدم اما بایدم برم اونجا؟ یعنی کی میتونه اونجا باشع؟همه این افکارم زمانی ناپدید شد ک تهیونگ بی جون رو کف اتاق با بدن خونی پیدا کردم از چند تا از خدمتکار های بار کمک خواستم و تهیونگ رو بردم تو اتاقمون اتاق نمیشه بهش گفت ولی در هرحال
از دید تهیونگ»
بلاخره بعد ی روز ب زور روی پاهام وایستادم
صبح همون روز»
/هرزه خواب بسه بهترع خودتو جمع کنی
جانشین شرکت جئون شب دارع تشریف میارع و بهتره اشتباه نکنی چون دیگه زندع نمیمونی
اره هرزه نمیدونم چرا بعد این همه سال هنوزم ک این کلمه رو بهم میگن صدای شکستن قلبم رو میشنوم
+جیمین
~جانم ته ته
+ب نظرت جئون کیه که برای اقای لی انقدر مهمه؟
~دقیق نمیدونم ته ولی بهتره امشب مراقب باشی بدنت ضعیفه و دیگه نمیتونی درد رو تحمل کنی
+اوه درست میگی
شب»
اوه اون جئون ب نظر ترسناک میاد

KookvWhere stories live. Discover now