نگاهی به ژان کلافه که رو به روش نشسته بود انداخت و پوزخندی زد که از نگاه ژان مخفی نموند.

+کلاب خوش گذشت؟

آهی کشید، نگاهش رو از مرد گرفت و به کفشش داد. میدونست مرد مقابلش منتظره تا کوچک ترین اشتباهی ازش سر بزنه و اوضاع رو براش سخت کنه.

مرد دست از بررسی پرونده برداشت، سرش رو بالا آورد و نگاهش رو به انگشت های زخمی ژان داد.

+همیشه تو برنامه‌ات خوب حرف میزنی، چی شده الان لال شدی؟

پوست گوشه ی ناخونش رو کند و گذاشت خون سرخش اطراف ناخونش رو بگیره، سرش رو بالا آورد و به چشم های مرد خیره شد.

-بدون حضور وکیلم حرف نمیزنم.

مرد که انگار چیز خیلی خنده داری براش تعریف کرده باشن از پشت میز بلند شد و با صدای بلند خندید، وقتی حس کرد از خنده سیر شده دستش رو توی جیب شلوارش فرو برد و رو به ژان چرخید.

+متاسفم که ناامیدت میکنم، ولی خبری از وکیل نیست.

مرد که با دیدن چهره ی شوکه‌اش میدونست قراره چه جوابی بگیره، قبل از این که ژان لب هاش رو برای حرفی از هم باز کنه دستش رو به نشونه ی سکوت بالا آورد و دوباره سر جاش نشست.

+اگه میخوای حرف از حق قانونیت بزنی باید بگم که اگه به قانون بود تو و اون همکارات الان باید پشت میله های زندان میبودین.

آهی کشید، دست به سینه به صندلی تکیه داد و با پاش روی زمین ضرب گرفت. میدونست باید انتظار رفتار محترمانه ای رو نداشته باشه، ولی فکرش رو هم نمیکرد که حق قانونیش رو بخوان ازش سلب کنن.

بعد از چند دقیقه سکوت زجرآور، تصمیم گرفت به سوال های مرد جواب بده تا فقط بتونه از اون اتاق بره بیرون. شب خوبی رو نگذرونده بود و الان فقط میخواست سریع تر کار رو تموم کنه و به تختش پناه ببره.

-دوربین های مداربسته رو بررسی کنین متوجه میشین که من بی گناهم.

مرد که بالاخره مجبورش کرده بود حرف بزنه خوشحال، تکیه‌اش رو از صندلی گرفت و روی میز خم شد.

+فیلم رو بررسی کردیم.

-پس مشکل چیه؟

+نمیخوام بپرسم چطور فهمیدی چیزی مصرف کردن، چون حتی از توی ویدیوهای دوربین های مداربسته هم رفتار عجیبشون مشخص بود.

خوشحال از این که مردی که رو به روش نشسته بود قرار نبود با سوال هایی که جوابشون مشخص بودن سرش رو به درد بیاره تکیه‌اش رو از صندلی گرفت.

+درسته که حالم ازت بهم میخوره و اصلا از این موضوع که من و همکارام رو میبری زیر سوال خوشم نمیاد، ولی الان دنبال یه چیز دیگه‌ایم.

𝐕-𝟕𝟏𝟔  |  𝐎𝐧 𝐇𝐨𝐥𝐝Where stories live. Discover now