جونگکوک با دیدن بیقراری پسر و همچنین حرکت سکسیای که با دهنش انجام داد کم کم در حال نزدیک شدن به حد خودش بود. با دستهاش پسر رو متوقف کرد و بالا کشیدش. تهیونگ رو روی پاهاش نشوند و با لبخندی که روی لبهاش نشسته بود، نگاه مهربونش رو معطوف پسر کرد و لب زد:
- باشه پسر نازم... هیونگی الان کمکت میکنه خوبه؟آروم دستش رو به سمت پایین تنهی پسر که به آخرین حد از تحریک شدگی رسیده بود، برد.
به تخت تکیه داد تا قیافهی تحریک شدهی پسر رو به خوبی ببینه. انگشتهاش رو از پایین به بالا و برعکس روی دیکش که نصفش توسط اون پنتی توری سفید رنگ پوشیده شده بود، کشید.
پسر که خواستار حرکات تندتر و لمس بیشتر بود با بی قراری خودش رو روی پاهاش تکون میداد و در حالی که با نگاه اشکی به چشمهای همسرش زل زده بود ناله کرد:
- گو-گوکیییی... آاااه... بیش-بیشتررر...بین کلماتش هق میزد و منتظر این بود که مرد بزرگتر زودتر خواستهش رو انجام بده.
- باشه عزیزم. واسم دراز میکشی؟
پسر کوچکتر جلوتر رفت و دستهاش رو دور گردن مرد حلقه کرد. در حالی که با باسنش حرکات رفت و برگشتی روی دیک برآمدهی مرد انجام میداد، سرش رو به گردنش فشار داد و بوسهای روش نشوند و به سختی قصدش رو به زبون آورد:
- نه... اگه... اگه الان تهته... چیز بشه... همووون... خوابش میبره اونوقت این... این در حق هیونگی بی انصافیه... آره ناعادلانهست... پسرای بد کارای ناعادلانه میکنن...جونگکوک با اینکه شنیدن لحن شیرین و نیازمند پسرش مستقیم داشت سطح تحملش رو هدف میگرفت ولی سعی کرد کمی بیشتر از شیرین زبونیهای اون وروجک لذت ببره.
- و تو پسر خوب هیونگی؟پسر در حالی که همچنان خودش رو به دیک سخت شدهی مرد میمالید و توی گردنش نالههای ریز میکرد جواب داد:
- آ-آره... اوممم... تهته پسر خوب هیونگیههه...+ خب حالا پسر خوب من میخواد چه کار کنه؟ هوم؟
پسر کوچکتر سرش رو از گردن جونگکوک بیرون آورد و حلقهی دستهاش رو شل کرد. یواش یواش خودش رو پایین کشید و بین پاهای مرد چهار دست و پا شد و سرش رو به دیکش که برآمدگیش از زیر شلوار به خوبی مشخص بود چسبوند:
- این...این کار؟؟؟هومی کرد و دستش رو بین موهای پسر برد و در حدی که به پسرش دردی وارد نشه، تارهای براق و خوشرنگش رو کشید.
وقتی کمی سرش رو از شلوارش فاصله داد، با لبخند مهربونی رو به پسر لب زد:
- ولی میدونی که مجبور نیستی بیبی درسته؟ مطمئنی این کاریه که میخوای؟ هیونگ مشکلی ندارهها...اخم کیوتی روی صورتش نشوند و نوچی کرد. سرش رو آزاد کرد و با دستهاش دکمه شلوارش رو باز کرد. از اونجایی که زیپ شلوار مرد رو از قبل باز کرده بود با آزاد شدن دکمه دیک سفت شدهی مرد که فقط با باکسرش پوشیده شده بود نمایان شد.
![](https://img.wattpad.com/cover/292929863-288-k997627.jpg)
YOU ARE READING
𝗔𝗹𝗶𝘃𝗲 𝗞𝗶𝗿𝗯𝘆ᵃᵘ
Romance𝘊𝘰𝘶𝘱𝘭𝘦: 𝘒𝘰𝘰𝘬𝘝 𝘎𝘦𝘯𝘳𝘦: 𝘓𝘪𝘵𝘵𝘭𝘦𝘴𝘱𝘢𝘤𝘦, 𝘙𝘰𝘮𝘢𝘯𝘤𝘦, 𝘍𝘭𝘶𝘧𝘧, 𝘚𝘮𝘶𝘵 تهیونگ یه بیبی بوی کیوت و لوسه که به شدت وابستهی همسرش جونگکوکه و بهخاطر یک سری اتفاق که در گذشته رخ داده، از طریق استیکرهای کیربی باهاش ارتباط برق...
Part 8
Start from the beginning