Sea Fish and Alga Chips

Start from the beginning
                                    

-از یکی‌ از دوستام خواستم آدرس رو برام پیدا کنه، توی این کارها ماهره.

چنگ سر تکون داد، مثل ییبو به در‌ ماشین تکیه داد و به ورودی خونه ی جی لی خیره شد.

+این دوستت باید اطلاعات زیادی از برادرم بهت داده باشه، اون چی بهت گفته و تو چی میخوای بدونی؟

-یه سری اطلاعات ازش جمع کرد و همین صبح بهم داد ولی هنوز نخوندمشون.

+فرمانده-

حرفش رو با دیدن ژان و جی لی که سوار ماشین شده بودن خورد و سرش رو پایین انداخت.

+دارن میرن، سرت رو بذار روی فرمون و تظاهر کن خوابی، اگه یک درصد هم ببیننمون با اول دخل من و بعد هم تو رو میارن.

باشه ای گفت و سرش رو روی فرمون گذاشت.

+فرمانده ازت خواست فقط تعقیبش کنی ببینی چیز مشکوکی وجود داره یا نه؟

-بهم گفت تعقیبش کنم و تمام اطلاعاتش رو دربیارم، حتی آب معدنی که همیشه میخره رو هم باید بفهمم از چه شرکتیه.

+از اونجایی که خیلی کم آب میخوره فکر نکنم از این یکی چیزی دستگیرت بشه، ولی دیگه چی میخوای بدونی؟

کمی فکر کرد و بعد ادامه داد.

-از اعضای تیمش شروع کن برام بگو.

+تقریبا میشه گفت همه ی اعضای تیمش از ۳ سال پیش که اولین برنامه ی رادیوییش پخش شد کنارش موندن، اون سه نفری که دیشب وقتی همه رفتن، مونده بودن تو استودیو رو یادته؟

ییبو با یادآوری مردی که با پررویی تمام جوابش رو داده بود اخمی کرد و سر تکون داد.

+اون ۳ نفر یکم قضیه‌شون فرق میکنه، از زمان دانشگاه با برادرم دوست بودن.

کمی سرش رو بالا آورد و با دیدن ماشین جی لی که از کنارشون گذشت و داشن از کوچه خارج میشد، صاف سر جاش نشست و گردنش رو مالید.

+باید بریم دنبالشون.

سرش رو بلند کرد و بی توجه به درد گردنش، ماشین رو روشن کرد، کمی بعد از اونا از کوچه خارج شد و با فاصله ی مناسبی دنبالشون کرد. چنگ آرنجش رو به شیشه ی ماشین تکیه داد و دستش رو جلوی چشم های گرفت تا نور آفتاب اذیتش نکنه. وقتی از جلوی ایستگاه رادیویی رد شدن ییبو نگاهی به تابلوها انداخت و سکوت رو شکست.

-اگه برادرت واقعا تحقیق کرده باشه دوستاش خبر دارن نه؟

+باید داشته باشن، حتی اگه زی یی و یوبین چیزی ندونن جی لی حتما خبر داره.

-میشه از دوستاش برام بگی؟

چنگ هومی گفت، گوشیش رو از جیبش بیرون کشید، گالریش رو باز کرد، یکی از عکس های پنج نفرشون رو انتخاب کرد و گوشیش رو روی پای ییبو گذاشت. وقتی پشت چراغ قرمز ایستادن نگاهش رو از رو به روش گرفت و به عکس پنج نفره‌شون خیره شد.

𝐕-𝟕𝟏𝟔  |  𝐎𝐧 𝐇𝐨𝐥𝐝Where stories live. Discover now