Seven Days in Hell

Mulai dari awal
                                    

دوباره شروع به اجرای آهنگای بیشتری کردند.
هر حرکتی که انجام میداد براش مثل یک شکنجه بود.
اما بازم سعی کرد چیزی توی صورتش معلوم نباشه با اینکه گاهی اوقات اشک توی چشماش جمع میشد.

نگاه جیمین روش، فقط بدنشو داغ تر میکرد.

و اون پوزخند شرور روی لباش...

      صددرصد زنده بیرون نمیام

****


بخاطر سوزش کف سرش حاصل از کشیده شدن موهاش، ناله ساکتی از بین لبای صورتیش بیرون اومد.

گردنش به زور به سمت بالا خم شد. با چشمای براق و درشتش خیره شد به پسر بالای سرش که جلوش زانو زده بود.
اما مهم نبود چقدر اشک تو گوی هاش جمع شده باشه؛ جیمین بازم قرار نبود بهش رحم کنه و محکم تر موهاشو کشید.

لبای لرزونش رو از هم فاصله داد و گفت:

- د-ددی من..م-من فقط-

+ بهت اجازه دادم حرف بزنی جین؟!

با خجالت نگاهشو پایین انداخت.
فقط همه چیزو بدتر کرده بود. باید از اول خفه میشد.

جیمین با صدایی که چند اوکتاو عمیق تر شده بود گفت:

+ چی شده بیبی؟! فقط برای یک روز بهت توجه نکردم. بعدش تو با اون چشات جلوی همه زل میزنی به یونگی؟! چیه میخواستی همونجا بیاد به حسابت برسه نه؟! جلوی آرمی؟! همینو میخواستی نه؟!

دست توی موهاش محکم تر شد، همزمان با سرش که محکم چپ و راست میشد تا به ددیش بفهمونه که نه، اصلا همچین قصدی نداشته. فقط حواسش پرت شده بود! و گرنه هیچ وقت تو روز اول تنبیهش همچین اشتباهی نمیکرد.

جیمین پوزخندی زد که باعث شد دلش تو هم بپیچه.

+ حرفی برای زدن داری بیبی؟! بگو ببینم چرا اونکارو کردی؟!

این یه تله بود.
مسلما هر چیم میگفت، جیمین قرار نبود از تنبیه اش بگذره.
ولی میتونست شاید یکم آسون ترش کنه.

- م..من معذرت م-میخوام ددی. دیگه تکرار نمیشه قول میدم ددی. ق-قول..

جیمین ابرویی بالا انداخت اما حالت چهره اش به وضوح نرم تر از قبل شد.
چطور میتونست نشه وقتی بیبی نازنینش با اون چشمای قهوه ای براقش بهش زل میزد!؟
مخصوصا با اون گلسر پاپیونی سبز، معصوم تر و خواستنی تر  تز همیشه شده بود.

+ بچرخ.

به محض اینکه موهاش رها شد؛ سوکجین روی زانوهاش چرخید.
سرش رو روی زمین گذاشت و باسنش روی هوا.

Punishment/ Jin×bts(Minjin, kookjin)Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang